🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #اینک_شوکران
🌹زندگینامه شهید #مصطفی_طالبی
قسمت 0⃣4⃣
سرفه های مصطفی شدیدتر شده بود. گاهی از گلویش خون می آمد. دستش درد می کرد و گاهی تمام بدنش خیلی بی حوصله بود. داروها اثر نداشت. نمی دانستم چه کار کنم. فقط بچه ها را ساکت می کردم. سرشان را با چیزی گرم می کردم یا میفرستادمشان توی محوطه بازی کنند. مزاحمش نشوند. بهتر که میشد سراغشان را می گرفت. میلاد و محیا
را دوتایی بغل میکرد. میگفتم:
« نکن. »
میگفت:
« تو چه میدانی مژگان؟ »
میدانستم. هم سرفه هایش را میدیدم و هم لکه های کم رنگ خون را توی دستشویی. به رو نمی آوردم. باور نمی کردم. میگفتم:
« وقتی پیر بشوی ،مصطفی، آن وقت... »
میخندید. خودش می دانست. بعدها شنیدم زمان جنگ همان وقت که برای مراسم ختم شوهر خواهرش آمده بود یک بار حالش به هم میخورد. سرفه و خونریزی شدید ریه. میگوید:
« شیمیایی شده ام و همه را قسم میدهد که تا زنده است به کسی حرفی نزنند. »
خودش هم هیچ وقت حرفی نزد. حتی نمیگفت درد دارد. وقتی میگفت میثم جان پاهای بابا را میمالی؟ می فهمیدم دردش زیاد شده.
انصاف نبود. حالا دیگر جنگ تمام شده بود. حالا که همه مردم برگشته بودند سر زندگی شان. اگر چه کرمانشاه هم که بودیم میرفت مأموریت. گاهی یک ماه طول میکشید گاهی بیشتر. چیزی به ما نمی گفت. یک روز خانم یکی از دوستانش بغض کرده، زنگ زد خانهی ما. سراغ شوهرش را می گرفت. میگفت:
« هیچ کس نمی داند کجاست. »
من هم نمی دانستم.
وقتی می رفتند آن طرف مرز دیگر ارتباطی نداشتند؛ خودشان بودند و خودشان. هیچ کمکی نبود نه به خودشان نه به خانواه هایشان. همسر آن خانم هم شهید شده بود. نمیدانم جنازه اش را برگرداندند یا نه.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🟢 توجه به امام زمان ارواحنا فداه در پیاده روی اربعین
🔴 برگرفته از جلسات "ایام اربعین حسینی مسیر نجف به کربلا" سال ۱۴۰۲
#مهدویت
در میان سطر های خالی از هوای بودنت؛
هرچه نفس می کشم ، بیشتر می میرم.
#یاایهاالعزیز #سلام_یامهدی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•••
به سرم غیر هوای تو تمنایی نیست
بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم
#عزیزم_حسین❤️🌱
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
طوطیان دیدم
و
خوشتر
زِحدیثت نشنیدم
شکرست
آن نه دهان
و لب
و دندان
که تو داری
شهید صادق شیبک🌷
صبـحتون شهـدایـی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎کلام شهید
آنان که رفتند کار حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی بکنند و گرنه یزیدیند.
🌷شهید حسن خاکسار🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
عاشقانه ای زیبا، #اینک_شوکران
زندگینامه شهید #مصطفیطالبی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
عاشقانه ای زیبا، #اینک_شوکران زندگینامه شهید #مصطفیطالبی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه
قسمتهای ۳۶ تا ۴۰ کتاب زیبای اینک شوکران
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #اینک_شوکران
🌹زندگینامه شهید #مصطفی_طالبی
قسمت 1⃣4⃣
فروردین سال هفتاد و سه حال مصطفی خیلی بد شد. پوست دست چپش پر شده بود از جوشهای بزرگ و عفونی و دردهای استخوانی و تب و لرز که با هیچ مسکنی آرام نمیشد. مصطفی همراه برادرش رفت همدان پیش دکتر انصاری. بلافاصله آزمایش مغز استخوان نوشته بود. جواب آزمایش معلوم بود؛ سرطان خون.
دست هم عفونی شده بود و عفونت وارد خون میشد. اجازه قطع دست هم نمی دادند چون کوچکترین کاری که باعث خونریزی بود می توانست مصطفی را بکشد.
دندانهایش درد میکرد. نمی توانست خوب غذا را بجود، اما حتی کارهای دندانپزشکی برایش ممنوع بود. دکتر انصاری گفته بود در این شرایط فقط آقای دکتر کیهانی میتواند کمکش کند. دکتر کیهانی بیمارستان آراد بود. مصطفی را همان جا بستری کردیم. از همان وقت بنیاد جانبازان طردش کرد. میگفتند خودسری کردیم، آراد جزو بیمارستانهای تحت پوشش بنیاد نبود. خصوصی بود. به همین دلیل
بنیاد تا روز آخر دیگر هیچ کمکی نکرد.
داروها فوق العاده گران بود گاهی یک قلمش میشد سی چهل هزار تومان. حقوق ما که کفاف این خرجها را نمی داد. اگر کمک دوستان زمان جنگش نبود نمیدانستیم باید چه کنیم. آنها هر طور بود با استفاده از امکانات لشکر، هزینه دارو و بیمارستان را جور می کردند.
دوره اول شیمی درمانی جواب داد. مصطفی بهتر شد، اگر چه هنوز دارو مصرف میکرد و درد داشت. برگشتیم کرمانشاه. باز نگران کارش بود. وقتی درد نداشت با بچه ها بیشتر گرم می گرفت. با هم میرفتیم بیرون، پارک، خرید. اما خیلی زود خسته می شد. دیگر توان سابق را نداشت. برای خرید با ما می آمد اما می نشست توی ماشین. می گفت منتظرتان می مانم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم