🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
🆔 @Shahid_Alamdar 🍃توسط واحد پرسنلي گردان مسلم بن عقيل به گروهان سلمان، كه در شلمچه مستقر بود، معرف
🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸
#درادامه⏬
◀️خاک شلمچه و هفت تپه، شاهد بودند
كه آقا #سيدبه عنوان يك فرمانده، بسیار متواضعانه با نيروهاي گروهان سلمان رفتار ميكرد👌.
💕او با الهام از جده اش حضرت زهرا(س) تقوا را سرلوحة كارهايش قرار داده بود😊.
📌 برخورد او در سختترين شرايط روحية نيروها را مضاعف ميكرد💪.
شبي با #آقاسيد براي شناسايي محور عملياتي همراه شديم. هوا خيلي سرد بود. بـ💨ـاد از بين نخلـ🌴ـها زوزه كشان مثل شلاق بر سر و صورت ما ميخورد و ما را آزار ميداد.
🌧به علت سـ❄️ـردي هوا چند نفري كه در پشت تويوتا بوديم به يكديگر چسبيديم.
⚡️ناگهان در آن سرماي استخوانسوز، صدايي آشنا به گوشمان خورد كه با آهنگ دلنشيني ميخواند:
✨« #كجاييد اي شهيدان خدايي،
#بلاجويان دشت كربلايي ...»✨
🌺همگي تكاني به خود داديم. در آن تاريكـ🌒ـي شب، با صاحب صدا همنوا شديم🗣.
حال و هوای همه عوض شد. ديگرسرمايي حس نميكرديم.
آري، آن صداي گرم نوای آقا #سيدمجتبي #علمدار بود.
#پایان☺️
🆔 @Shahid_Alamdar
🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨
#راوی،؛حسین تقوی
⏪در هفت تپه مستقر بودیم. براي
آمادگي كامل نيروها آموزشهاي سخت را
شروع کردیم. مانورهاي عملياتی نیز آغاز شد💥.
يكي از این مانورها پنج مرحله داشت.قرار بودنيروهاي گروهان سلمان#به فرماندهي #آقاسيد کار را آغاز کنند.درآن مانور من مسئوليت كوچكي را زير نظر #آقاسيد بر عهده داشتم🙂.
بعد از انجام مانور متوجه شدم،#آقاسيد با من صحبت نميكند🙁! تا چند روز همين طور بود.
💓دل به دريا زدم و به چادر فرماندهي گروهان رفتم. گفتم: #آقاسيد، چند روزي هست كه با من صحبت نميكنيد😔! آيا خطايي از من سرزده يا در كارم كوتاهي كرده ام☹️؟
نگاه دوستداشتني #سید به من خیره شد. بعد از چند لحظه سکوت گفت:
اين چند روز منتظر ماندم كه خودت متوجه شوي كه كجا اشتباه كردي.
🌺گفتم: #آقاسيد نميدانم! اما فكرميكنم به دليل اين باشد كه من ساعتي قبل از مانور و زمانی که مشغول منظم كردن نيروها بودم به علت بينظمي يكي از نيروها، به صورت او سيلي زدم.😓
#ادامـــه👇
🆔 @Shahid_Alamdar
🆔 @Shahid_Alamdar
✍از آنجا كه ميدانستم #آقاسيد به بچه هاي بسيجي عشـ💕ـق ميورزد و براي آنها احترام خاصي قائل است، بلافاصله ادامه دادم:
البته #آقاسيد! آن هم به خاطر خودش بود؛ چون از فرماندة دسته اش اطاعت نكرده و با اين كار در هنگام عمليات ميتوانست جان خودش و نيروهاي ديگر را به خطر بيندازد😟.
🌼در اين لحظه #آقاسيد گفت: تو ضمانت جان كسي را كرده اي!؟ مگر تو او را آورده اي🌹؟
🌷او را #امام زمان عج آورده. او سرباز امام زمان عج است. ضمانت جان او و ديگران با #خداست🌸✨.
◽️ما حق نداريم به آنها كوچكترين بي احترامي بكنيم👌.
چه رسد به اينكه خداي نكرده به آنها سيلي هم بزنيم🙁.
#سید مكثي كرد و ادامه داد:ميداني آن سيلي را به چه كسي زده اي؟
ناخودآگاه اشك در چشمان زیبای #سید حلقه زد😢. من نيز از اين حالت #سيد متأثر شدم. فهميدم كه منظورش چيست. خواستم حرفي بزنم اما بغض راه گلويم را بسته بود😥.
#سيد دستانش را به صورتش گرفت و گفت: تا دير نشده برو ودل آن جوان را به دست بياور. شايد فردا خيلي ديرباشد.💕
من هم فورًا رفتم و به گفتة #سيد عمل كردم. بعد از مدتي آن برادر رزمنده در منطقة شلمچه به شهادت رسید. آن موقع بود كه فهميدم چرا آن روز #آقاسيد صورتش را گرفت و گفت:
«شايد فردا دير باشد..»
#پایان🍃
🆔 @Shahid_Alamdar
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#راوی؛#جمعی ازدوستان
⏪سوم راهنمایی بودم. #آقاسید به من قول داده بود. اگر معدلم بالای هفده شود، مرا به جبهه ببرد. روزی برای دیدن #آقاسید به منزلشان رفتم. #مادرسید گفت که او مجروح شده. به زودی مرخص ميشود و به خانه ميآید.
🌺 چند روز بعد برای عیادتش رفتم. چهره اش باآن ریشهای انبوه و موهای بلند شبیه میرزا کوچک خان شده بود.با #آقاسید شوخی داشتم. آن شب خیلی با هم گفتیم و خندیدم😊.
🌸 بعد گفتم:«شما شهید نميشوی، بیخودی اینقدر تلاش نکن!»
🍃تیرخورده بود به پهلوی #سید. روده اش را سوراخ کرده بود😔؛ چون داخل بدن ترمیم شدنش مشکل بود، سوراخی روی شکمش ایجاد کرده بودند😢. روده به کیسه ای متصل شده بود😭.
😜به شوخی گفتم:«سید،این دیگه چه وضعیه، این بوی بد ما رو خفه کرد!»
#آقاسید خندید و گفت:«اگر بوی گند باطن ما نمایان شود، همه از ما فرار ميکنند. حالا باز خوبه که این بوی ظاهری مانع از بروز بوی گند باطن ميشود...😓
#ادامـــــہ👇
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🤔این جمله او مرا به فکر برد. #آقاسید در حال شوخی هم یک معلم به تمام معنا بود👌.
٭٭ ٭٭ ٭٭ ٭٭ ٭٭٭ ٭٭٭ ٭٭٭ ٭٭
🌱روزهای سختی بود.در ایام بهار1367 هر روز خبرهای نگران کننده از جبهه ها ميرسید.
🌻نیروهای دشمن توسط تمامی سران استکبار تقویت شدند. دشمن هر روز به منطقه ای حمله و آنجا را تصرف ميكرد.
هر روز خبر #شهادت یکی از دوستان و رفقا ما را در غم فروميبرد☹️.
ماه رمضان بود.در مسجد نشسته بودیم. یکی از بچه ها خبر آوردکه#سید علی دوامی در شلمچه به شهادت رسید. یکباره حال و هوای همه ما تغییر کرد.
💛 همه بچه ها #سیدعلی را دوست
داشتند. همه گریه ميکردند😢. بعد از مراسم تشییع، یکی از دوستانی که تازه از جبهه برگشته بود گفت:
«سید علی دوامی، در شب 21 ماه رمضان سال 1346 به دنیا آمد. در شب 21رمضان سال 1367 او را دیدم که تا صبح گریه ميکرد!»
#سید علی از خدا توفیق شهادت ميخواست. ميگفت:«خدایا به زودی این
سفره جهاد و شهادت جمع خواهد شد. خدایا ميترسم بعد از این همه سال
حضور در جهاد، با مرگ طبیعی از دنیا بروم و ... .»
🌸🍃تا اینکه صبح همان روز به همراه نیروها به سمت خط مقدم شلمچه رفت.
ساعتی بعد خبر رسید که #سیدعلی مجروح شده. بعد هم خبر شهادت او اعلام شد.
#ادامه👇
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈