#پارت_دویست_ونود_وسوم🦋🥀
یکی از مردانی👳♀ هم که لب ساحل بود، به آب پرید. پنج، شش متری توی آب دست و پا زدم و جلو رفتم. تا سینه ام در آب بود و وحشت سر😨 تا پایم را گرفته بود. دیگر همه متوجّه شده بودند. جیغ و داد😮 می کردند و امامزاده سیّد عباس و حضرت ابولفضل را به کمک می طلبیدند. به بچّه👦 نزدیک شدم. همچنان داشت دست و پا می زد. وقتی دستم به دستش رسید دیگر زیر آب رفته بود دستش را کشیدم، کمی بالا آمد. بلافاصله مردی که پشت سر من آمده بود، از زیر آب پسر بچّه را گرفت و بالا آورد. کسانی که توی قایق🛶 بودند، بچّه را گرفتند. به پشتش زدند تا آب هایی را که فرو برده بود، برگرداند. من هم با بدبختی خودم را به ساحل رساندم. چادرم توی آب پهن و شناور شده بود. در حالی که غرق گل و لای بودم، بیرون آمدم. پایم به خشکی نرسیده بودکه جنگنده ها 🛫بالای سرمان ظاهر شدند. هیچ جان پناهی نداشتم . توی خاک شیرجه زدم و سرم را دزدیدم. همه وحشت کرده بودیم، یک عدّه یکریز جیغ می کشیدند و گریه😭 می کردند بعضی هم آن ها را دلداری می دادند که : نترسید. این ها هواپیماهای شناسایی اند. بمباران💥 نمی کنند.ولی اکثراً گوش شان به این حرف ها بدهکار نبود. جهت حرکت جنگنده ها به طرف ناوچه ای بود که دیگر پشت نیزارها رفته و از دید ما پنهان شده بود. از دوتا بمبی☄ که ریختند اوّلی منفجر نشد و فقط آب را متلاطم کرد، دوّمی توی آب منفجر شد. آب مثل فواره بالا رفت و یک دفعه در شعاع زیادی پخش شد. چند دقیقه بی حرکت ماندیم. زهرا شرّه که با ما از مسجد 🕌همراه شده بود، رنگش مثل گچ سفید شده و چشمانش می خواست از حدقه 😳بیرون بزند. خیلی ترسیده بود، هی می خواست خودش را به من بچسباند. من هم که سر تا پا خیس و گلی بودم، می خواستم به گوشه ای پناه ببرم. امّا دلم به حالش سوخت و کنارش ماندم. بهش می گفتم: نترس، چیزی نیست😞. به خودت مسلّط باش. وقتی آب ها از آسیاب افتاد و وضعیّت تقریباً عادی شد، بلند شدم. زهرا شرّه همچنان روی خاک ها خوابیده بود.🙁 یک دفعه همان حالت های غش و ضعف را به خودش گرفت و شروع کرد به لال بازی🙃 درآوردن. من که دیگر به تمام حالت هایش آشنا شده بودم و می دانستم این حالت هایش واقعی نیست، گفتم: دیگه شورش را در نیار.🤨
با عصبانیّت😡 از زهرا دور شدم و از حاشیه شط فاصله گرفتم. مردم از ترس شان همه جا پخش و پلا شده و حتّی تا جلوی بیمارستان🏨 مصدّق دویده بودند. رفتم تا برشان گردانم. دم بیمارستان که رسیدم، باز صدای شکستن دیوار صوتی همه را میخکوب کرد. اعصابم دیگر خرد شده بود. فرصت دراز کشیدن پیدا نکردم. همین که خم شدم چیز بردارم، چشمم به نگهبان ساختمان موتوری شهرداری افتاد، از انتهای حیاط آنجا رو به بیرون می دوید.👣 نگاهم......
📚برگرفته از کتاب دا
#ادامه_دارد.....
#داستان_شب
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
🔔#بیان_احکام⁉️
🔸 حکم نماز و روزه در فاصله بین ترخص و ورودی شهر
⁉️ اگر مسافری در مسیر ورود، به فاصله بین حد ترخص و وطن (یا محل اقامت) برسد، چگونه نماز بخواند و روزه بگیرد؟
✅ نماز در فاصله بین حد ترخص* و وطن، تمام است اما در فاصله بین حد ترخص و محل اقامت ده روزه، بنابر احتیاط واجب باید جمع خوانده شود و در هر دو صورت روزه، صحیح نیست مگر آنکه پیش از اذان ظهر، به آنجا وارد شود.
*حد ترخص مکانی است که در آنجا اذان شهر شنیده نمی شود.
طبق تحقیقات انجام گرفته حد ترخص از آخر شهر حدود 1350 متر می باشد.
#حد_ترخص
#احکام_شرعی
#ماه_رمضان
#قرار_عاشقی 🥀
#صلوات 🍀
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#کلیپ_نوشت | امام خامنه ای: دو نکته اصلی به مسئولین که در درجه اول مهار تورم و کاهش آن است و مسئله بعدی این است که با باید مسئله تولید را افرایش بدهند
🍃🌹🍃
#روز_قدس| #ماه_رمضان
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#موشن_گرافیک | "#فلسطین هم مظلوم و هم مقتدر است"
🍃🌹🍃
#روز_قدس| #ماه_رمضان
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
آیت الله فاطمی نیا: امشب (#شب_قدر) این کاری که میگم انجام بده ، سری دارد که خداشاهده نمیخوام بگم سرش چیه !
#پیشنهاددانلود
#شادی_روحش_صلوات 🍀
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
🇮🇷
🎥 نشست مجازی
🍃🌹🍃
✅ موضوع: روز جهانی قدس
👤با حضور: حجت الاسلام علی رضایی- مسئول محترم نمایندگی ولی فقیه در سازمان بسیج مستضعفین
📆 دوشنبه ۲۱ فروردین ماه - ساعت ۲۱
❌ لینک ورود به نشست 👇👇
http://rubika.ir/meyar_pb
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
❌#هشدارجدی
❌❌ لطفاً هنگام دریافت چنین پیامی به هیچ عنوان روی لینک، کلیک نکرده و پاک کنید
⭕️این پیام بدافزار هکر بوده و با نشستن روی گوشی شما حساب بانکی شما را تخلیه میکند
#نشرحداکثری👆
#اللهــم_عجل_لولیــڪ_الفــرج
#روشنگری ❣
🍂🥀▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
🇮🇷
📝 هاآرتص اذعان کرد؛ تنها نظامی که ممکن است در منطقه تغییر کند نظام اسرائیل است نه ایران
🍃🌹🍃
🔻اوضاع منطقهای و بینالمللی اسرائیل از این بدتر نمیشود. درحالیکه باید از روند عادیسازی روابط به عنوان سکویی برای ترسیم جایگاه اسرائیل در منطقه استفاده میشد، اکنون اوضاع امارات، بحرین و مراکش در شرایطی است که نمیتوان از آن دفاع کرد. مصر و اردن نیز اقدام به کاهش سطح روابط خود کردهاند.
🔹راهبرد نخست وزیر رژیمصهیونیستی در خصوص برنامه هستهای ایران نیز کاملاً نابود شده و روابط با آمریکا نیز به صورت بیسابقه ای متشنج است. بدون آمریکا که یک همپیمان بسیار مهم اسرائیل بهشمار میرود معلوم نیست این رژیم بتواند یک روز نیز دوام بیاورد.
🔺ما اکنون با طوفانی روبهرو هستیم که پیش از این تحلیلگران نسبت به وقوع جنگ در چند جبهه هشدار میدادند. ایران، حماس و حزبالله از آشوب جاری در داخل اسرائیل خوشحال هستند. چرا نباشند؟ تمام این درگیریها قدرت بازدارندگی اسرائیل را تضعیف کرده و جایگاه بینالمللی آن را نابود میکند. تنها نظامی که پیشبینی میشود درآینده نزدیک در منطقه تغییر کند اسرائیل است نه ایران.
#معیار
#روشنگری ❣
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
🌸پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله :
هر کس در #آغاز_جوانی (یعنی زمان نوجوانی و اوایل بلوغ) #ازدواج کند، شیطانی که مأمورِ [به گناه کشاندن و منحرف کردن] اوست فریاد میزند: ای وای، او دو سوم دینش را از دسترس من حفظ کرد و یک سوم دیگر را هم میتواند با تقوا حفظ کند.
📗وسائل الشیعه ج۲۰ ص۱۸
#دانستنیهای_خانواده
#فرهنگی 🦋
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | انسجام شرط مهار تورم برای تحول در اقتصاد
🍃🌹🍃
🔻دعوای امروز شورای رقابت با نهادهای دولتی، برای اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود. مشاجره ای که هر روز به یک بهانه ای رخ می دهد. در بهمن سال گذشته، دعوای شورای رقابت با شورای عالی بورس بر سر عرضه خودرو در بورس بود که باعث تنش در بازار خودرو شد و دود آن به چشم مصرف کننده رفت. البته پای ثابت بهانه برای دعوا بین نهادهای متولی خودروسازی، قیمت گذاری این محصول است.
🔸فارغ از اینکه کدام نهاد استدلالی منطقی دارد، و با تمرکز بر این مهم که چنین اختلافاتی میان نهادهای دیگر در حکمرانی اقتصادی کشور به کرات دیده شده است، اشاره به چند نکته لازم و ضروری است:
1⃣ دولت باید بداند، مادامی که تودرتوی نهادی، موازیکاری و اختلاف میان نهادهای اقتصادی به فجیع ترین شکل وجود دارد و این اختلافات به جامعه کشیده می شود، قادر به مهار تورم نخواهد بود. مشاهدات ما معلوم می سازد که عملکرد دولت یک علامت دهی صحیحی به قیمت ها در بازار نمی دهد و اساسا به جای ایجاد ثبات، خودِ دولت عاملی بر تشدید انتظارات تورمی است. در همین ایام بلاتکلیفی در نرخ گذاری خودرو، قیمت ها را در بازار بالا برد. آن هم بدون اعلام نرخهای جدید. و قطعا با اعلام قیمت های جدید، درصد دیگری بر نرخ خودرو اضافه خواهد شد.
2⃣ امروزه حوزه خودرو، با ۱۹ سازمان و نهاد تصمیمساز و تصمیمگیر، مصداقی از موازیکاری و تودرتوی نهادی در کشور است. ناهماهنگی و تودرتوی نهادی، نشتی سیستم را بالا برده و چابکی آن را تحلیل میبرد، پاسخگویی و مسئولیتپذیری را کاهش میدهد، فساد را تکثیر میکند، ارتزاق از بودجه را افزون میکند و در نهایت هم با تشدید انتظارات تورمی، تولیدکننده و هم مصرفکننده را متضرر میکند.
❌ ادامه دارد
✍ علی محمدی
🌱_______🥀
@shahid_aviiny
#پارت_دویست_ونود_وچهارم🦋🥀
رویش ماند. حدودسی وپنج ، چهل ساله 🧔بود. پیراهن آبی👕 که به نظر فرم اداری اش بود، به تن داشت. آستین هایش راتاآرنج بالا زده بود. اومی دوید تاخودش رابه محوطه بیرون برساند.
صدا نزدیک ترو نزدیک تر شد. توی خاک وخل شیرجه رفتم. جنگنده ها 🛫ساختمان موتوری شهرداری را زدند. صدای انفجار این بارخیلی وحشتناک تر بود ومنطقه رابه شدت لرزاند وبه دنبال آن غبارغلیظی به هوا رفت. صدای انفجار وبعداز آن تخریب ساختمان های ته حیاط وشکستن شیشه ها واصابت ترکش☄ به اطراف به حدی زیاد بودکه پرده گوشم👂 داشت پاره می شد. وقتی برای نجات بچه داخل شط رفتم، آب داخل گوشم شده، آن را کیپ کرده بودوحالا صدا بیشتردر گوشم ارتعاش پیدامی کرد. چون موج ناشی ازانفجار ازبالا می آیدوبعدصدا وامواج طبقه طبقه می شوند و روی زمین می خوابند. این شکستن امواج و سنگینی اش فشار شدیدی روی قفسه سینه ام می آورد. انگارمی خواست شکافته شود.😦
همان طورکه روی زمین افتاده بودم وخاک وخل وپاره آجرها به سمتم می آمد، نگاهم به کارگر شهرداری افتاد. درعرض چندثانیه که من خیز رفته بودم. ترکش سرش را برده بود😫 وتن خونین مالین اش گویی همچنان بی سرمی دوید. به لنگه باز در که رسید، همان جا روی زمین افتاد. ازدیدن چنین صحنه ایی خشکم زد. هول کردم. مضطرب به دوروبرم نگاه کردم. نزدیک ترین آدمی که دیدم، سربازی ازپادگان دژ بود. کم وپیش اورا می شناختم.👮♂
گفتم: بیابریم کمکش.
گفت: چی چی روبریم کمکش. اون که دیگه سر روتنش نیست.
گفتم: شایدبشه کاری براش کرد.
دربین غرش جنگنده ها🛬 باصدای بلندگفت: پناه بگیر، جنگنده ها بالا سرمون اند. الان اینجارو می کوبن.
بعدخودش به طرف داخل بیمارستان🏨 دویدو پشت شمشادهایی که بعدازنرده های فلزی کاشته بودند، پناه گرفت. ازدست آن سرباز که اسمش عبدالرضا بود عصبانی😡 شدم. اوو دوستش نعمت سرخاکسپاری بابا بودند. جنت آبادزیاد می آمدند. نعمت وعبدالرضا بااینکه باهم همشهری ودوستان خوبی بودند ولی روحیات شان مثل هم نبود. نعمت باآن هیکل سنگین وزنش خیلی زبروزرنگ وفرزبود وسر نترسی داشت.😠 ازدوستانش شنیده بودم که کله اش خراب است وتودل عراقی ها می زند. حتی می گفتندازعراقی ها هم غنیمت.....
📚برگرفته از کتاب دا
#ادامه_دارد.....
#داستان_شب
🌱_______🥀
@shahid_aviiny