فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خیلی خوشحالم…
+ این خندهها، خندههایِ شهادته!
• دو دوتایِ بعضی آدمها واقعا چهارتاست؛ مو لایِ درزش نِمیره. با دو دوتایِ ماهایی که چُرتکـــه گرفتیم دستمون و باهاش یقه پاره میکنیم؛ زمین تا آسمون فرقشه…
#شهید_القدس🌹
#شادی_روحش_صلوات 🍀
#شبتون_شهدایی
🌱______🥀
@shahid_aviiny
سلام امام زمانم🖐
به قربان افطار و خرما و نجواےِ تو
کجا مینشینی اذانها فدایت شوم؟؟
به قربان آن سفرهےِ سرد و تنهاییِ تو ...
مولای مهربانم
میخواهم روزهامرا با رویاےِ نگاهت باز کنم.
تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🌱______🥀
@shahid_aviiny
•تو دوست داری؛ هرکه را که مشتاقانه به سویَت میدَوَد..
•مسافرِ پروازِ رمضان؛ بیست و سومین روزِ سفرت بخیر؛ پروازت بیخطر..🌿
-دعایِ روز بیست و سومِ ماهِ مبارک.
🌱______🥀
@shahid_aviiny
🇵🇸مراسم با شکوه راهپیمایی روز قدس
🔰روز جمعه ۱۷ فروردین ماه ساعت ۱۰ صبح از مقابل تالار شیخ بهایی به سمت مصلی نماز جمعه شاهین شهر
همه می آییم✌️✌️✌️
خبرگزاری بسیج شاهین شهر و میمه
@basij_shahinshahr
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥خانوما حواستونو جمع کنید !!!
💥💥چادرتونو محکم بچسبید و بهش افتخار کنید.
مانتو حجاب کامل نیست،تمام.
خودتونو گول نزنید !!!
#حجاب
#ماه_رمضان
🌱______🥀
@shahid_aviiny
#تلنگرانه🌸🌸
#دو دسته از مردم همیشه بدبختند؛🌼🌸
#آنهایی که حرف هیچکس را گوش نمی دهند،
(خودرای ها)...🌼🌸
#و آنهایی که حرف همه را گوش می دهند!
(دهن بین ها)...🌸🌼
💎امیرالمومنین عليه السلام فرمودند :
إنَّمَا الحازِمُ مَن كانَ بِنَفسِهِ كُلُّ شُغلِهِ ، ولِدينِهِ كُلُّ هَمِّهِ ، ولاِآخِرَتِهِ كُلُّ جِدِّهِ.
دورانديش واقعى ، كسى است كه تمام مشغوليتش به [اصلاح ] نفْسش ، تمام همّتش براى دينش ، و تمام تلاشش براى آخرتش باشد .
📚غرر الحكم ، ح ۳۸۹۷
📚عيون الحكم والمواعظ، ص ۱۷۹، ح۳۶۷۵
#فرهنگی 🦋
#ماه_رمضان
🌱______🥀
@shahid_aviiny
#پارت_چهارصدو_هفتاد_ویکم🦋🥀
سرش دادمی کشیدم ومی گفتم: پس تکلیف دا وبچه هاچه می شه؟ 😳
رفتیم سوارمینی بوس هایی که به ماهشهر می رفتند بشویم، آن قدرشلوغ بود که منصرف شدیم و پیاده راه افتادیم. بین راه وانتی🛻 ماراتا ماهشهر رساندو ازآنجا وانتی که کارگرها رابه اسکله 🛳 می برد، ماراسوار کرد. حدود ده صبح بود که به اسکله رسیدیم. دیگرافتاب همه جا پهن شده بود وگرما 🌝خودش رانشان می داد. همین طورکه دنبال تکاورها می گشتیم یک تویوتای🚖 شکلاتی رنگ به طرف مان آمد وکنارما توقف کرد. به طرف ماشین برگشتیم. دوتا پاسدارتویش نشسته بودند. یک دفعه جهان آرا را شناختم. گل ازگلم شکفت.😊 حس کردم بابارا می بینم. نمی دانم چرابا اینکه اوسن چندانی نداشت ولی انگار پدرهمه بود. چهره اش درعین صلابت، یک چهره قابل اعتماد وصمیمی جلوه می کرد. ازپشت رل پایین آمد. سلام کردیم. جواب داد ونگاهش را درمحوطه اسکله که پرازکارگر ونظامی بود، چرخاندوبا تحکم پرسید: شما اینجا چه کارمی کنید؟
من که از مکالمه تلفنی ام با اویک لحن بی ریا و آرام درذهنم باقی مانده بود، خیلی تعجب کردم. دیدم دخترهاهم به هم نگاه می کنندو مانده اند چه جوابی بدهند. بالاخره من گفتم: می خوایم برویم آبادان. اومدیم اینجا دنبال امریه.🧐
گفت: آبادان می خواهید بریدچه کار؟😔
گفتیم: ما امدادگریم. می خوایم بریم بیمارستان درخدمت مجروحین باشیم.
گفت: اونجا فعلا به اندازه کافی نیروهست.
گفتیم: ماهرکاری ازدستمون برمی یاد، انجام می دیم.🙄
یک دفعه به طرف من برگشت و گفت: شماخواهر سیدعلی حسینی هستید؟
گفتم: بله
پرسید: شمایی که مجروح شدی؟
تعجب کردم ازکجا این مساله رامی داند. گفتم: بله🤔
گفت: شمابا این وضعیتی که داری چه جوری می خوای برگردی؟ اصلا نیازنیست شمابرگردید منطقه. خانواده شما دینش روبه جنگ اداکرده. 🍃شماهم شهیدداده اید هم مجروح شده اید. آواره شدید وخونه زندگی تون رواز دست دادید. حجت برشما تمومه. امام هم اگربود همین حرف رومی زد.👌
خیلی ناراحت شدم. اصلا بهم برخورد. بااینکه تاآن موقع می گفتم جهان آرا مثل پدرآدم می ماند. زیرلب غرغرکردم: نه من می خوام برم. من ازبابام اجازه دارم. هیچ کس نمی تونه....
📚برگرفته از کتاب دا
#ادامه_دارد.....
#داستان_شب
🌱______🥀
@shahid_aviiny