#پارت_سیصدو_پنجاه_وپنجم🦋🥀 آمدم پایین وبه مطب برگشتم. چندساعت بعد زهره آمد. پرسیدم: چی شد؟ گفت: تا سه راهی رفتیم. اونجا درگیری زیادبود. نگذاشتندجلوبرویم.❌ چندتاازمردها پیاده شدندو جلورفتند ولی ماروبرگرداندند. ازوقتی شیخ شریف ضمانت حضور مارا درمطب کرده وریش گرو گذاشته بود، حواس مان رابیشتر جمع کرده بودیم. 😌هرکسی که اهل کارکردن بود، حق داشت توی مطب بماند واگرکسی دل به کارنمی داد، متحرمانه عذرش را می خواستیم. مردهای مسجد وپسرهای آشنا دورادور حواس شان به رفت وآمدهای مطب بود وبدون ایجادحساسیت مراقب مابودند.🌱 محمودفرخی وآقای مصباح بیشتر ازبقیه نسبت به ماغیرت به خرج می دادند. غروب🌙 که می شد، می آمدند چنددقیقه ایی توی مطب می نشستند واگریکی ازبچه ها را نمی دیدند، سراغ می گرفتند. می گفتیم: برای کاری جایی رفته. چطورمگه؟😳 می گفتند: هیچی کارش داریم. یامی پرسیدند: اوضاع احوال چطور است، مساله ایی پیش نیامده؟😏 ماهم اگرمساله مشکوک یا سوال برانگیزی را متوجه می شدیم به آن ها اطلاع می دادیم . مثلایکی ازکسانی که با اکیپ پزشکی باراول به مطب آمدند وصبح نشده فرارکردند،☹️ چندروز بعد به مطب آمد. اومرد هیکلی باسبیل هایی از بناگوش در رفته بود که بالهجه کردی حرف می زد. می گفت: اهل سنندج هستم.🤓 این بارهم کارخاصی انجام نمی داد. دورو بر داروها می چرخید وسرش را با آن ها گرم می کرد. در توجیه تنبلی اش هم می گفت: داروهارا تقسیم می کنم. 😔درحالی که از گروهک های کومله و دموکرات داد سخن می داد واز افکارآن ها حمایت می کرد. من که شناخت خوبی ازاین گروهک ها داشتم، درمقابلش ایستادم. علی برایم گفته بود؛ توی کردستان این هابه اسم دفاع ازخلق کرد؛ مردم رابه خاک سیاه نشانده اند.😩 پوسترهای زندان بمباران شده دوله تو ۱ و شکنجه های پاسدارها ومردم کرد را آورده بود ومی گفت: ببینیدچطور سفاکی می کنند ومردم را دراختناق نگه می دارند.😖 ______________________ ۱_زندان دوله تو : این زندان در نقطه کوهستانی بین سردشت وبانه در محلی مخفی شده در دل جنگل های طبیعی با نقشه ودستور گروهک کومله ودمکرات و توسط خود زندانیان دربند این گروه ساخته شد.شکنجه‌های جسمی و روانی کسانی که به اسارت کومله ودمکرات در می آمدند. ودر این زندان محبوس می شدند از بیان خارج است. درتاریخ ۱۹/ ۲/ ۱۳۶۰ زمانی که دیگر این نقطه برای گروهک دمکرات امنیتش را از دست داد با همکاری حزب بعث بمباران شد.وحدود هفتاد نفر از زندانیان را به خاک و خون کشیدند. 📚برگرفته از کتاب دا #ادامه_دارد..... #داستان_شب 🌱_______🥀 @shahid_aviiny