|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🔴 مشکل سرما و گاز کجاست؟ 🔹 وزیر نفت و شرکت ملی گاز ایران اعلام کردند: پالایشگاهای گازی در وضعیت حد
🔻 ایران با گازرسانی به ۹۸ درصد جمعیت خود با اختلاف نسبت به روسیه با ۷۰ درصد، بیشترین پوشش گاز به عنوان یک خدمت اجتماعی در #دنیا را دارد.
ضدانقلاب و عملههای داخلی آن تلاش میکنند با اُفت فشار گاز در سرما _ که کاملاً دلیل علمی و فنی دارد _ جمهوری اسلامی را تمسخر کنند اما نادانها نمیدانند این اُفت فشار در سرما، دلیل ضعف نظام نیست بلکه یکی از مهمترین نشانههای #گستردگی_خدمت در کشور است.
از ضد انقلاب که توقعی نیست اما داخلیها باید بفهمند#خود_تحقیری یک درد بزرگ است و هیچ نگاه مسئولانهای در آن وجود ندارد.
(داخل پرانتز ناگفته نماند، شاید اگر آن چند اظهار نظر ناپختهی مسئولین در ماههای قبل در مورد زمستان سخت اروپا نبود، امروز نیش و کنایههای کمتری شنیده میشد!)
#ذخيره_سازي_گاز
✍️ حسیندارابی
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
⸾ ـیِڪخیـٰابـٰانڪَردھمجنونَـم
ـتُـومےدآنـۍڪُجاسـت ...💔
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
یک ون شبهه - سعداء.pdf
4.58M
📣 فایل کتاب #یک_ون_شبهه
❌ خواندن این کتاب برای تمامی مجاهدان #جهاد_تبیین واجب است!
♨️ پاسخ به تمامی شبهات فتنه اخیر...
⁉️ چرا در ایران مانند کشورهای غربی متمدن #آزادی وجود ندارد؟
⁉️چرا باید #حجاب_اجباری باشد؟
‼️ظلم جمهوری اسلامی به زنان!
❌ اینکه شعار آزادی زنان را فوری به خارج نسبت میدهید نشانه خالی بودن دست شماست!
⭕️ چرا نظام خود را به #رفراندوم نمیگذارد؟
⁉️چرا رهبری به هیچ ارگانی پاسخگو نیست؟!
⁉️ چرا اختیارات رهبری هیچ حد و مرزی ندارد!
🔻جمهوری اسلامی در این ۴۳ سال چه خدمتی به مردم کرده؟
♦️پیشرفتهای #جمهوری_اسلامی طبیعی است، اگر #شاه هم بود همینقدر پیشرفت صورت میگرفت!
🔴 طبق تجربه ۹۰ درصد شبهات در بین مدارس و معترضین از مباحث مطرح شده در کتاب خارج نیست
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
📣 فایل کتاب #یک_ون_شبهه ❌ خواندن این کتاب برای تمامی مجاهدان #جهاد_تبیین واجب است! ♨️ پاسخ به تما
سلام و درود، کتابِ یک ون شبهه با توجه به پاسخ های حجت الاسلام سید محمد حسین راجی نوشته شده.
در خصوص شبهاتِ معترضین این روز ها
بخونین، لذت ببرید و جواب یاد بگیرید!
اگر هم فکر میکنید میتونه کمکی کنه و میشناسید کسانی رو که این شبهات رو دارن، براشون بفرستید.
یا علی✋
پاسخگویی احکام شرعی
#ویژه_بانوان🧕
زیر نظر اساتید #حوزه_علمیه_خواهران
وارد گروه شوید👇
روبیکا👇
https://rubika.ir/joing/DFCDGEBD0URRRUXUQIEPFBRHYTIVUTVA
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2288779554Cb0e72506d4
خود تحقیر پندار نباشیم تا بفهمیم #زمستان_سخت یعنی چه
#ذخيره_سازي_گاز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران دارد سخنرانی میکند ، کودکی میآید و وسائل روی میزش را بر میدارد، بازی گوشی میکند و ... واکنش سخنران فوق العاده است، خودتان ببینید...
از دیروز این فیلم در شبکه های اجتماعی در حال دست به دست شدن است. فیلم مربوط آقای سید هاشم الحیدری است. از چهره های مقاومت. دمش گرم بابت حال خوبی که با این فیلم به ما منتقل کرد...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
سخنران دارد سخنرانی میکند ، کودکی میآید و وسائل روی میزش را بر میدارد، بازی گوشی میکند و ... واکنش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تكه اي از حرف هاي سيد هاشم الحيدري....
دشمن شماره يك آمريكا.........
اره خلاصه🚶♂
#جانفدا
#لبيك_يا_خامنه_اي
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
@Shahid_dehghann
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_164 بعد خداحافظی گوشی رو بهش بر میگردونم که همون لحظه کیانا بر میگرده داخل اتاق و با چشم و
#Part_165
رو میکنم به کیانا و میگم :
_ میشه منم بیام؟
با محبت نگاهم میکنه و دستشو دور شونههام میندازه تا بلند بشم.
شالم رو درست میکنم و در همون حال از اتاق خارج میشم که نگاهم گره میخوره تو چشمای مهربون یه مرد
کسیکه دلم رو برای بار اول به تاراج برده. غرق میشم تو نگاه مواج و پریشونش یک دفعه گونههام میسوزه و حس میکنم شده رنگ انارهای سرخ رنگ روی میز .
با خجالت نگاهم رو میدزدم و به آشپزخونه پناه میبرم. با پشت دستم گونه های داغم رو لمس میکنم، سرم رو محکم تکون میدم تا از این افکار رها بشم. با پیچیدن بوی خوش انار پخته شده نگاهی به میز میندازم و با دیدن ناردونهای بزرگ و مغز پخت دهنم آب میوفته، به سمت میز پرواز میکنم تا ناخونک بزنم که یکدفعه رویا با کفگیر میزنه پشت دستم :
-آخ چرا میزنی؟
با افاده به میز اشره میکنه :
_ این همه زحمت نکشیدم که تو ناخنگ بزنی نمیدونی بدم میاد!
از اونطرف کیانا اشاره میزنه که ساکت باشم و میزنه پشت گردن رویا.
_آخ تو دیگه چرا میزنی؟
_تو تنهایی زحمت کشیدی؟ من بدبخت بودم که پیازها رو قتل عام کردم و یک یکشون فاتحه خوندم و اشک ریختم.
دستش رو به کمرش زده بود و مثلا با عصبانیت و جدیت کامل این حرفا رو میگفت.
از قیافه جدیش و حرفای بانمکش خندم تا هفت آسمون رفت و حال دلم بهتر شد.
_بسه دیگه پاشید سفره بندازید به خدا که هنوز بچهاید!
رویا به سمت اسما که این حرف رو زده بود برگشت و اداشو درآورد :
_ به خدا که هنوز بچهاید
بعد دستش رو روی سینش گذاشت و خم شد سمت اسما :
_ شما عف بفرمایید مادربزرگ و السلطنه اسما بانو.
بعد با کفگیر زد پشت کمرش.
_ بیا برو بچه!
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_165 رو میکنم به کیانا و میگم : _ میشه منم بیام؟ با محبت نگاهم میکنه و دستشو دور شونههام میندا
#Part_166
کیاناهم محکم کوبید پشت رویا
_ آیی ای بابا چرا میزنی خوب؟
_چیزی که گله میکنی، چون دُر! ..
کمی مکث کرد و انگشتش رو گذاشت روی لبهاش که تندی گفتم:
_چی؟ منظورت این بود چیزی که عوض داری گله نداره؟
سریع بین حرفم گفت :
_ چون دُر
و لبخند دندون نمایی زد.
امیر حسین با زدن چند تقه به در آشپزخانه، اومد داخل و به شکمش اشاره کرد. رویاهم نامردی نکرد، با ابرو کفگیر داخل دستش رو نشون داد که امیرحسین با گفتن ای بابا سفره رو از روی میز چنگ زد و رفت تا بساط ناهار رو آماده کنه.
دقایقی بعد سفره پرشده بود از انواع ترشیهای محلیِ عمه که عطرش هوش از سر همه پرونده بود و ناردون خوش طعم و پر از انار رویا خانم. سفره شبیه یه قاب خوشگل نقاشی بود بس که خوراکی های رنگارنگ اونو پوشونده بودند. همهچیز عالی بود جز دل من...
دلم بیقرار و طوفانی بود از عطر عشق که بهمشام میرسید. بیقرار از دوری و خربارها فاصله؛ طوفانی از ترس، ترس از دست دادن و بازی خوردن؛ طعم تلخ و گس وابستگی به نامرد ترین فرد زندگیم، روی دلم رد به جا گذاشته بود و اینبار فرد دیگهای قدعلم کرده تا مرحم بشه برای دل پر از آشوبم، درمون دردهای قلب شکستم بشه و بند بزنه چینی دلم رو میتونست یا نه؟ ...
بعد از نهار و جمع و جور کردن خونه و وسایل ناهار همش چشمم به امیرحسین بود که بی حوصله و پکر روی مبل مقابل تلوزیون نشسته بود و به صفحه سیاهش خیره شده بود از طرفیهم رویا بی توجه به اون در حال جست و خیز بود و توجهی به حال خراب امیر حسین نداشت احتمال اینکه دعوا کرده باشن باعث شد از جا بلند بشم و برم سراغش.
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_166 کیاناهم محکم کوبید پشت رویا _ آیی ای بابا چرا میزنی خوب؟ _چیزی که گله میکنی، چون دُر! ..
#Part_167
کنارش روی مبل جاگیر شدم و اروم لب زدم :
_ چیشده امیر حسین با رویا دعوا کردی؟
چشماشو از صفحه تلویزیون جدا کرد و نگاه کوتاهی بهم انداخت و به خیالش بحث رو عوض کرد :
_ اسرا اینجا تقویم نداره؟ میدونی امروز چندمه؟
_امروز؟ اوم فکر کنم ۱۶ ام چطور؟
همون نگاه کوتاهش رو از روم برداشت و جوری که انگار دلگیر باشه جواب داد :
_ هیچ برای اطلاعت عمومیم پرسیدم
_جوابمو ندادی با رویا دعوا کردی؟
جوابی بهم نداد اصلا شاید توی این دنیا نبو، باید میرفتم پیش رویا.
رویا توی اتاقش مشغول بسته بندی یه جعبه خیلی بزرگ مقوایی بود.
در زدم و وارد اتاقش شدم کنارش روی تخت نشستم و سوالم رو دوباره تکرار کردم :
_ با امیر حسین دعوا کردی؟
دست از کار کشید و چشماشو درشت کرد :
_ من؟ نه! بعد از نهار ندیدمش آخرین باریم که حرف زدیم تو آشپزخونه بود.
دعوا نکرده باهام!
شونههاشو بالا انداخت و دوباره مشغول شد.
_ پس چرا کلافه است؟ شاید به خاطر کارت ناراحت شده همون که تو آشپزخونه شوخی کردی باهاش
آها تازه درمورد تاریخ و تقویم و اینا حرف زد، گفتم نمیدونم چندمه ازم دلگیر شد.
لبخند معنا داری زد و گفت :
_ پس بگو آقا دردش چیه !
همون موقع امیرحسین وارد اتاق شد و کفشاش رو از زیر تخت بیرون کشید و رفت.
_ دردش چیه؟
همون موقع صدای بسته شدن در اومد
رویا با دست اشاره کرد :
_ گوشت رو بیار نزدیک.
بعد از شنیدن حرفش وای کشیدهای گفتم و سریع از اتاق بیرون اومدم تا لباس بپوشم و برم بیرون. نمیخواست بحث رو عوض کنه غیر مستقیم جواب سوالم رو داده بود.
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_167 کنارش روی مبل جاگیر شدم و اروم لب زدم : _ چیشده امیر حسین با رویا دعوا کردی؟ چشماشو از صف
#Part_168
به کیک فروشی ای که اون روز کیک سفارش دادیم میرم به طرح روی کیک نگاه میکنم روش یک کفش کوچولوی دخترونه بود با یک پستونک صورتی و زیرش هم نوشته بود...
تولدت مبارک باباجونم
واقعا کیک زیبا و دوست داشتنیای بود.
پول کیک رو حساب میکنم و خارج میشم، میخواستم برای تولدش ساعت ست بخرم پس به سمت بازار میرم...
به مغازه ای میرم و به ساعت هاش نگاه میکنم ساعت های ست زیبایی داشت...
ساعت فلزی زیبایی که پس زمینه سفید و نقرهای داشت و با عقربههای نقرهای زینت شده بود.
به جای استفاده از اعداد ریاضی، خطهایی با دقت جایگزین اونها شده بود.
نگاهم به مارک روی پسزمینه افتاد و با دقت نگاهش کردم، یکی از شرکتهای معتبر ساخت ساعتهای ست!
بندهایی که مثل زنجیر از داخل هم رد شده بودند و در انتهای اونها یک چفت میخورد تا دور مچ دست بسته بشند.
بهجای نوشتن عدد دوازده بر روی بالاترین نقطه اون، به عدد نویسی رومی روی اون انجام شده بود و ظاهر ویژهای رو به اون هدیه میکرد.
بعد حساب کردن پول ساعتها از مغازه خارج میشم و تاکسی میگیرم و به سمت ویلا میرم.
به خونه میرسم، از ماشین پیاده میشم که رویا به سمتم میاد و کیک رو از دستم میگیره...
منم به سمت اتاق میرم و لباس هام رو عوض میکنم.
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
من سرم گرم گناه است ...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
【 ↯ بِسْـمِاَللّٰھِاَلْࢪَحْمٰنّْاَلْرَحِیِمْ ↯ 】
آنݘھامࢪوزگذشټ . . .🖐🏻🌱
شبٺۅݩمھدۅ؎🌚♥️
عآقبٺتوݩݜھدایـےْ✨💛
هدایت شده از |قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
【 ↯ بِسْـمِاَللّٰھِاَلْࢪَحْمٰنّْاَلْرَحِیِمْ ↯ 】
مسیر مسیح بهاران کجاست؟ / صفا گستر لاله زاران کجاست؟
رگ و ریشه لاله از هم گسست / گل اندیشه سربداران کجاست . . . ؟
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان💛
ذکر روز یکشنبه:
یا ذالجلال والاکرام
(ای صاحب شکوه و بزرگواری)ذکر روز یکشنبه که به اسم امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد موجب فتح و نصرت می شود روایت شده است که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود.
#مرتبه۱٠٠
مَـنبـَراےِتـوهَمچـونحَـبـیبنِمۍشـوَم
امّاتـویۍحَبـیبدِلتنھـٰایۍامحُـسیـن...!
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
سستی کوفیان رقم می زند : صلح را برای حسن (ع) قتلگاه را برای حسین (ع) و تو .. هر روز از خودت بپرس،
سلام و صبح بخیر خدمت اعضای محترم قرارگاه شهید دهقان امیدوارم حالتون خوب باشه و نوی درس و کار و زندگی موفق و موید باشید
دوستان ما برای کانال رسمی شهید اصغر الیاسی که از شهدای مدافع حرم شهر کرج هستن به تعدادی خادم نیاز داریم تکرار میکنم کانال رسمی شهید که زیر نظر خواهر بزرگوارشون هست
هرکسی که تمایل به همکاری داره برای #تولید_محتوا #پست_گذاری #تبادل اعلام آمادگی کنه و به ایدی زیر پیام بده تا بنده شرایط رو خدمتتون ارسال کنم🙏🌱
@abovesali