eitaa logo
به یاد شهید دهقان
416 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
.•°•. مراسم وداع با #شهید_حامد_سلطانی صبح پنجشنبه، در معراج شهدای تهران برگزارشد. و جمعه دهم آبان ساعت ۱۰:۳۰ پیکر مطهر در قطعه ۵۳ بهشت زهرا تشییع و تدفین می‌شود.. #التماس_دعا @shahid_dehghanamiri .•°•.
{•🖤•} وداع با پیکر مطهر بسیجی #شهید_محمدمهدی_رضوان امروز•/سه شنبه/• ساعت ۲۰ در حسینیه معراج شهدا... آدرس: ضلع جنوب پارک شهر انتهای خیابان بهشت کوچه معراج جوان بسیجی «محمدمهدی رضوان» که توسط اشرار و اوباش در تهران مجروح شده بود، روز یکشنبه ۱۹ آبان به شهادت رسید شهید رضوان از بسیجیان گردان ۱۲۱ امام علی (ع) بود که نهم آبان امسال حین انجام ماموریت و در جریان گشت عملیاتی به همراه چند تن از بسیجیان در محله هرندی توسط یک موتورسوار به عمد زیر گرفته شد. وی به دلیل شدت جراحت از ناحیه سر طی روز‌های گذشته در بیمارستان در حالت کما به سر می‌برد که نهایتاً روز یکشنبه ۱۹ آبان به شهادت رسید... #التماس_دعا @shahid_dehghanamiri {•🖤•}
📝🍃| ... یک دوست هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم. بعد سر خاک بقیه رفتیم و هر را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن رفیق بوده است. گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: «ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان / نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم» گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.... بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و بود. 🌷 💔 @shahid_dehghanamiri
لابه لایِ خنده‌های شیرین‌تان دلم مانده انگار سخت دلتنگــــم مرا نه ! دلـم را دریابید ... 🌹 @shahid_dehghanamiri
1_11699075.mp3
زمان: حجم: 2.51M
مناجاتی ڪه قبل از اذان صبح در پادگان دوڪوهه پخش میشد و شهدا و رزمندگان با آن مناجات مےڪردن @shahid_dehghanamiri حدود سال ۱۳۶۰ دوڪوهه
❤️🍃| چندین بار گفته بود که بریم بال،اما هر دفعه مشکلی پیش میومد و نمیشد بریم. یه روز بالاخره قسمت شد و رفتیم باهم. وقتی رسیدیم گفت رو لباساتون این لباس هایی که اینجا گذاشتن بپوشید که یهو اتفاقی واستون نیفته.به منم گفت چند تا بپوش که خواستیم بزنیمت زیاد کبود نشی،فقط یکم کبود شی.😂 گفتم ممنون از لطفت واقعأ هههههه،رفیقایی مثل تو کم هستن...😒 من 4دست لباس پوشیدم و از شانسمون لباس آخری رنگش خاکی بود و با بقیه کامل فرق داشت.کامل قابل شناسایی بود.هر کی لباس خاکی میدید میگفت این فلانی هست و بزنیمش😩 اکثرشم زد.🙂 لطف زیادی به من داشت 😂بدش با خنده میگفت من زدمت.شانس آوردم کلاه ایمنی سرم بود،☺️ با محمد خیلی شوخی و خنده داشتم.اومدم گفتم شانس ما همش خورد تو سر.گفت خوبه که، سرت رو از دست میدی.🙈 گفتم پس از نشانه های الهی هست و خندیدم گفتم پس وای بحال تو که همه تیرا میخوره تو شکم و پهلوت..😢 «اما وقتی شهید شد،وقتی دیدمش و درمورد شکم و پهلوش شنیدم گفتم وای بحال من..» آخرشم که با نقشه پلیدانه ی یکی از رفقارو تیر بارون کردیم و باهاشم عکس انداختیم😂 خیلی خوب بود خدایی روز خوبی بود.روزای خوب زیادی با محمد داشتم.جز خنده رو من ندیدمش.واقعأ الان دلتنگشم.💔 @shahid_dehghanamiri
افطار که بی تاب تر و تشنه ترم می شوم غرق علمدار، عمو، آب، حرم بعد یاد تو می افتم که غریبی آقا تو کجا دعوتی افطار؟ چرا بی خبرم؟ @shahid_dehghanamiri
بسم الرب الشهدا و الصدیقین 🍃🌹| اوایل شیطنت های دبیرستانش من رو از رفاقت باهاش میترسوند.. من اونموقع نسبت بهش خیلی آروم تر بودم... و فکر میکردم اینکه بخوام صمیمیتم رو باهاش علنی کنم من رو از چشم مدیر و معاون و مشاور مدرسه میندازه.. واسه همین بیشتر ارتباطمون بیرون مدرسه بود چه دورانی بود!! وقتایی که بیرون مدرسه با هم گشت و گذار داشتیم شبها تا اخر وقت به هم پیامک میدادیم ولی تو مدرسه انگار نه انگار که رفیقیم.. ولی بعد از مدتی وقتی مرام و معرفت و پاک بودنش رو درک کردم خیلی قضیه فرق کرد.. دیگه اواخر دوران دبیرستان بود و با خودم میگفتم آیا ارتباطمون بعد از فارق التحصیلی هم ادامه داره؟؟ تا اینکه وقتی فهمیدیم با هم دانشگاهی و هم رشته ای هستیم جور دیگه واسه رفاقتمون برنامه ریختیم.. عید غدیر 92 بود که عهد بستیم هرجا هستیم با هم باشیم... (بماند که یکبار عهد شکنی کرد و رفت و ... دیگه برنگشت..) روز ثبت نام دانشگاه محمد خیلی ذوق داشت.. یادم نمیره اون روزی رو که 8 صبح قرار داشتیم و من تا 10 خواب بودم.. محمد کارهای ثبت نام اولیه ش رو انجام داده بود و تا ساعت 11نشسته بود سر قرار دم مترو بهارستان منتظر من.. بدون اینکه حتی بهم زنگ بزنه😐 وقتی دیدمش اول فکر کردم تازه اومده نگو به خاطر من فقط منتظر مونده.. من رو برد کافی نت برای ثبت نام اینترنتی.. شناسنامه و مدارکم رو گرفت خودش شروع کرد به تکمیل مراحل ثبت نام... شاید نشنیده باشید که محمد حافظه خیلی خوبی داشت و بعد از اون جریان واسه همیشه شماره شناسنامه و کد پستی تلفن منزل و حتی کد سریال شناسنامه من رو حفظ بود... حتی از اون سال تمام انتخاب واحد های من رو محمد اول وقت برام انجام میداد که با هم تو یک کلاس باشیم😄 ترمای بعد از رفتنت خیلی دیر انتخاب واحد کردم... و خیلی کلاس ها رو غیبت خوردم... و خیلی روز ها رو بدون تو.... ♦️نقل شده از به یاد شهید دهقان https://eitaa.com/shahid_dehghanamiri
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما دعوٺ شده‌اید بھ: زیارٺ مجازے شهید محمدرضا دهقان امیرے دࢪ امامزاده علے اکبࢪ(؏) چیذࢪ ✋🏻 🥀 🌸| @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
@shahid_dehghanamiri
🍃بسم رب الحسین...🍃 ✨ مهربان برادرم، محمدجانم، کمی خواهر و برادری خلوت کنیم؟ یک امشب🌙 را من روضه بخوانم و تو‌گوش کن! دروغ چرا؟ قبل از تو، روضه ندیده بودم، بسیار شنیده بودم اما محمدم! من روضه ها را با تو به چشم دیدم...🍃 تو بودی که روضه های عاشورا را برایم مجسم کردی. نمی دانستم فرود عمود و پاشیدن سر یعنی چه، تو نشانم دادی! به لطف تو فهمیدم بی دست بودن یعنی چه! به لطف تو فهمیدم محاسن خضاب به خون یعنی چه! 💔 به لطف تو فهمیدم خدالتریب چیست... می دانی معنای اربا اربا را کی فهمیدم؟ وقتی خبر دادند تکه هایی از بدنت پای درختی در العیس دفن شده...💔 بمیرم برایت که در غربت پرکشیدی، خواهر برایت بمیرد که با صورت بر زمین افتادی... کاش بودم و حق خواهری ام را ادا می کردم؛ سر نداشته ات و بدن تکه تکه ات را بر دامن می گرفتم، برایت مویه می کردم و عالم را خبر می کردم که بیایید و ببینید! قربانی کوچک من پذیرفته شد!🕊 محمد من اقتدا کرد به غیرت علمدار و پیش پای خواهر اسیر سیدالشهدا، شب اول ماه صفر در شام بلا قربانی شد...✨ مقتل مصور من! حسین کوچک من! شهید غریب من! دلاور مظلوم‌من! می بینی چقدر هنرمندی؟ یادت هست؟ چیز بزرگی که از من می خواستی، می گفتی ریش گرو میذارم پیشت که برات جبران میکنم!!! 🍃 امشب را برادری کن، برایمان ریش گرو بگذار نزد ارباب بی کفن که ما را نگه دارد در دستگاهش، ذخیره ی قیام فرزندش... __________ * حس میکنم حضور تو را در کنار خود ای با تو بعد های جهان بی کران شده 🌷 🌷 @shahid_dehghanamiri