eitaa logo
شهید گمنام
3.9هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
100 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 سلیمان ادامه می دهد: _ کدام مردی همسر آبستنش را به حال خود رها می کند و به راهی دراز می رود ؟! ماهان حرفی برای گفتن ندارد. نمی داند چه باید بگوید . نه تاجر است و مال التجاره دارد و نه جهانگرد است و سیاح! چه بگوید ؟! نمی تواند از کتاب چیزی بگوید ‌ سلیمان می گوید : _ به ما راست بگو ! چرا به شرق می رفتی ؟! آن هم به شتاب ! سلیمان اسبش را می گیرد و به موازات اسبان خالد و ابو حامد پیش می رود. ابو حامد می پرسد: _ از چه می گریختی ؟! خالد می گوید: _ شاید قاصد خبری بودی ! خبری از محمد . برای جایی که نمی دانیم کجاست! خبرت را فاش کن و جانت را بخر! ماهان لبخندی می زند و می گوید: _ جانم را بخرم؟! چگونه ؟! شما راز قال محمد را فاش کرده اید و من صورت هاتان را دیده ام ! محال است بگذارید سالم بمانم! خالد سری تکان می دهد و بی آن که نگاهش کند : می گوید: _ راست گفتی ! محال است بگذارید زنده بمانی ! اما میتوانی رازت را فاش کنی و جان همسر و فرزندت را نجات دهی ! می خندد و سری تکان می دهد. ماهان نمی داند چه باید بگوید! خوب می داند که سلمان فارسی و مقداد و ابوذر مراقب تهمینه و ایوب هستند ، اما ایشان دشمنان علی و محمدند ! بعید نیست بر ابوذر و سلمان و مقداد نیز شمشیر بکشند! خالد ادامه می دهد: _ در رفتن تو رازی هست که باید کشف کنیم . رفیق ما پیش از جان دادن گفت تو خطرناک تر از آن چیزی هستی که خیال می کنیم . زهر مار امانش نداد تا درباره تو بیشتر سخن بگوید . فقط یک کلمه گفت . یک کلمه عجیب . گفت (کتاب!) ادامه دارد... @shahid_gomnam15