eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷 ماهان رطب را در دهان برده و و می پرسد: _ محمد این ها را گفت ؟! پیرزن سری تکان می دهد. _ آری ! او همین جا نشسته بود . همین جا که اکنون تو نشسته ای . و علی را (برادرم) و (جانم) خطاب می کرد ! شنیدم که گفت:( هر که به یکی از فضائل علی گوش بسپارد،خدا گناهان گوش او را می آمرزد هر که حدیثی از فضائل علی را تماشا کند یا بخواند ، خدا گناهان چشم او را می بخشد !) پیرزن شروع می کند به شمردن رطب ها . _ یک . دو. سه . با صدای آرام می شمارد . چهارده رطب را جدا می کند و میان یکی از کاسه های سفال می گذارد . دوباره چهارد۶ رطب دیگر می شمارد و میان کاسه دیگری می گذارد . ماهان نگاهش می کند . پیرزن ادامه می دهد: _روزگاری این خانه مرد داشت . دو مرد . کاسه دیگری را پر می کند و کنار می گذارد . _ مثل حالا ویرانه و نمور و بی نور نبود ! برابر خانه اش چراغ داشت ! حیاطش گلدان داشت! دورتر باغ داشت ! پنجره اش پرده داشت ! سفره اش رونقی داشت ! صدایش پر از اندوه است . ماهان می پرسد: _ مردان این خانه چه شدند ؟! کجا رفتند ؟! _ آنها شوهر و پسرم بودند . دستش از شمردن می ماند . چشم های کورش را رو به ماهان گرفته !کمی تامل می کند و بعد می گوید : _ هر دو با ذوالفقار علی کشته شدند! ادامه دارد... @shahid_gomnam15