eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
237 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ رهبر انقلاب به شبهه انتخاب همه کابینه توسط ایشان رهبر انقلاب در نخستین دیدار دولت چهاردهم: آقای رئیس جمهور برای انتخاب وزیران با من کردند. برخی را تایید و برخی را هم تاکید کردم. تعداد زیادی را هم نمی‌شناختم و نظری نداشتم. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#سفر_عشق #قسمت_هفتم روز عاشورا، دل توی دلش نبود. برای رفتن به حرم آماده شدیم. گفت : بیا مسیر را تغی
(آخر) کمی استراحت کردیم. گفت: دوباره برویم حرم. راهی شدیم. به سر و صورت و شانه هایش گل مالیده بود. ناله می کرد. می گفت : الان قلب امام زمان (عج) در فشار است. برای سلامتی اش دعا کنید و صدقه بدهید. بی کار نباشید. خیلی ها آرزو دارند چنین روزی در کربلا باشند، پس قدر بدانید که بعدا حسرت نخورید. روز بعد، صبح زود قرار بود برگردیم. همه ناراحت بودند. تصمیم گرفتیم وسایلمان را جمع کنیم و تا صبح در حرم بمانیم. شام غریبان بود. انگار تمام غم های عالم آمده بود سراغمان. گوشه ای در حرم نشسته بودیم. گفت: این حرم با تمام جاهای دنیا فرق دارد. نه احساس غربتی هست و نه دلتنگی. از امام رضا (ع) عذرخواهی کردم و عرض کرده ام که حرم شما در برابر حرم ارباب قطره ای است در برابر دریا. البته این حرف خود امام رضا (ع) هم هست. زمان وداع فرا رسید. ایستاده بود روبروی ایوان طلای سیدالشهدا (ع) و گریه می کرد. منتظرش بودیم. چند قدم به سمت ما آمد و دوباره برگشت سمت حرم. شاید بیشتر از ده بار این کار تکرار شد. می آمد و بر می گشت و گریه می کرد. این گریه را تا به حال از او ندیده بودم. انگار دل کندن از ارباب برایش خیلی سخت بود... حالا فکر می کنم، آن اشک ها و رابطه اش با ارباب، کارش را درست کرد و ارباب جور دیگری او را خواست... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
از خدا میخواهم خوشی و شادی را نصیبتان کند تندرستے را به شما بپوشاند و موفقیت را در مسیرتان قرار دهد عصرتون بخیر و شادی🍰☕️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_اول از پنجره اتاق نسیم خوش رایحه بهاری نوازشم می‌کرد تا بی‌خبر از خاطره‌ای ک
رمان از بیمارستان خارج شدم و از آنهمه شور و نشاط این صبح بهاری تنها صحنه آن شب شیدایی پیش چشمانم مانده بود که قدم‌هایم را روی زمین می‌کشیدم و دوباره حسرت حضورش را می‌خوردم. از اولین و آخرین دیدارمان سه سال گذشته بود و هنوز جای خالی‌اش روی شیشه احساسم ناخن می‌کشید که موبایلم زنگ خورد. گاهی اوقات تنها رؤیا مرهم درد دوری می‌شود که کودکانه آرزو کردم او پشت خط باشد و تیر خیال‌بافی‌ام به سنگ خورد که صدای نورالهدی در گوشم نشست. مثل همیشه با آرامش و مهربانی صحبت می‌کرد و حالا هیجانی زیر صدایش پیدا بود که بی‌مقدمه پرسید: «آمال میای بریم ایران؟» کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم و حس کردم سر به سرم می‌گذارد که بی‌حوصله پاسخ دادم: «تازه شیفتم تموم شده، خسته‌ام!» بی‌ریاتر از آنی بود که دلگیر حرفم شود، دوباره به شیرینی خندید و شوخی کرد: «خب منم همین الان از شیفت برگشتم خونه! ببینم مگه همیشه دوست نداشتی محبت اون پسره رو جبران کنی؟ اگه می‌خوای کاری کنی الان وقتشه!» نگاهم به نقطه‌ای نامعلوم در انتهای خیابان خیره ماند و باور نمی‌کردم درست در همان لحظاتی که پریشان او شده بودم، نامش را از زبان نورالهدی بشنوم که به لکنت افتادم: «چطور؟» طوری دست و پای دلم را گم کرده بودم که نورالهدی هم حس کرد و سر به سرم گذاشت: «یعنی اگه اون باشه، میای؟» حس می‌کردم دلم را به بازی گرفته و اینهمه تکرار خاطراتش حالم را به هم ریخته بود که کلافه شدم: «من چی کار به اون دارم!» رنجشم را از لحنم حس کرد، عطر خنده از صدایش پرید و ساده صحبت کرد: «ابومهدی داره نیروهای حشدالشعبی رو برای کمک به سیل خوزستان می‌بره ایران.» ذهنم هنوز درگیر نگاه مهربان آن جوان بود و برای فهم هر کلمه به زحمت افتاده بودم تا بلاخره حرف آخر را زد: «گروه‌های امدادی حشدالشعبی هم دارن باهاشون میرن. منم با ابوزینب میرم برا کارای درمانی، تو نمیای؟» از همان شبی که مقابل چشمانم رفت، دلم پیش غیرتش جا مانده و با این دلی که دیگر دست من نبود، کجا می‌توانستم بروم؟ 📝 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
15.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹بیا باهم بریم زیارت ارباب سلام عزیزم این نامه رو با گریه نوشتم دادم به رفیقم بیاره ... زیارت احساسی اربعین پارسال ... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📲 ظریف: به کار در معاونت راهبردی رئیس جمهور ادامه خواهم داد توییت بعد از دیدار با رهبر انقلاب:‌ پس از پیگیری‌ها و رایزنی‌های مدبرانه ریاست محترم جمهوری و با دستور کتبی ایشان، با توکل بخدا و امید به همراهی و راهنمایی مردم بزرگوار، انجام وظیفه در معاونت راهبردی رئیس جمهور را ادامه خواهم داد. پ.ن: ما که می دونیم مملکت رو با همین رفت و آمدهای بچه ننه وار ریختید بهم.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
32.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 قسمت اول | مستند «تا بی‌نهایت» طلبگی تنها یک لباس نیست؛ بلکه دنیایی شگفت‌انگیز است که در این مجموعه مستند به عمق آن سفر خواهیم کرد. 💠 @legha1403 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در جواب یکی از اعضا: بزرگواری که خواسته بود حدیث کساء برایش خوانده بشه، انجام شد. اِن شاءالله مشکلتون برطرف بشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 تشرف علامه ملا محمدتقی مجلسی اصفهانی مشهور به مجلسی اول خدمت امام عصر در عالم مکاشفه چون خداوند، مرا موفق به زیارت حضرت امیر المۆمنین علیه السّلام فرمود، در حوالى روضه مقدسه، شروع به مجاهدات كردم و خداوند به بركت مولاى ما (حضرت امیر المۆمنین علیه السّلام) درهاى مكاشفاتى كه عقول ضعیفه توانایى هضم آن را ندارند بر من گشوده، در عالم مكاشفه و میان خواب و بیدارى به هنگامى‌كه در رواق عمران نشسته بودم، دیدم كه در سامرّا هستم و قبر دو امام حضرت هادى و حضرت عسكرى علیهم السّلام در نهایت ارتفاع و بلندى بود و جامه و پارچه‌اى سبز رنگ از جامه‌هاى بهشت كه همانند آن را در دنیا ندیده بودم بر روى آن دو قبر مطهر مشاهده كردم. و مولاى خود و مولاى همه مردم، صاحب العصر و الزمان علیه السّلام را دیدم كه نشسته و پشت مباركش به قبر و رویش به در است چون چشم من به آن حضرت افتاد با صداى بلند مانند مدّاحان، مشغول خواندن زیارت جامعه شدم و چون زیارت را تمام كردم آن حضرت فرمود: «نِعمَتِ الزیارةُ» چه خوب زیارتى است. عرض كردم: مولاى من جانم فداى تو زیارت جدّ شما امام هادى و به انشاء ایشان است؟ (و اشاره به قبر امام هادى كردم) فرمود: آرى، داخل شو. چون داخل شدم نزدیكى در ایستادم امام عصر «صلوات اللّه علیه» فرمود: جلو بیا عرض كردم: مولایم مى‌ترسم كه به سبب ترك ادب، كافر شوم. آن بزرگوار «صلوات اللّه علیه» فرمود: «لا باس اذا كان باذننا» وقتى كه به اذن خود ما باشد اشكالى ندارد. من با ترس و لرز، كمى پیشتر رفتم.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🪐 تیم ملی المپیاد نجوم و اختر فیزیک ایران بین ۵۳ کشور با ۵ مدال طلا در المپياد جهانی اول شد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊