eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
849 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج محمد چند سالی طلبه حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم(ع) بود. در همان سال‌ها نوید شهادتش را [در رویا] از امام خمینی گرفته بود. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
جرعه ای آب از بهشت... بعد از شهادت رضا یک شب خواب دیدم دارد میدود. گفتم : رضاجان کجا داری میری با این عجله؟ وایسا کارت دارم. گفت : آقاجونم تشنه س. دارم میرم یه لیوان آب براش ببرم. انقدر خوابم روشن و واضح بود بلافاصله از خواب پریدم. بلند شدم دیدم حاج آقا افتاده کف اتاق. عکس ها و وصیت نامه های این دو بچه (نصرالله و رضا) دور و برش ریخته بود روی زمین. کلاه عرق چینش کنار سرش افتاده بود و عینک به صورت مانده و نمانده بود. صدایش کردم. چشم هایش هنوز ورم داشت و قرمز بود. معلوم بود تازه خوابش برده است. یک لیوان آب برایش بردم. خیلی دوست داشتم بگویم این را رضا برایت آورده، اما حالش طوری نبود که بشود گفت... 📖برشی از کتاب مگر چشم تو دریاست!| به روایت مادر معزز (ام الشهدا) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالِ خوب نصیبِ دلهای مهربانتان... عصرتون بخیر🍪☕️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 دكتر جراحي كه مرا عمل كرد، انسان مؤمن و محترمي بود. پزشكي بسيار باتقوا. به گونه اي كه صبح جمعه، ابتدا دعاي ندبه اش را خواند و سپس به سراغ من آمد. وقتي عمل جراحي تمام شد و ديدم كه برخي از انسانها را به صورت باطني ميبينم و برخي صداها را ميشنوم، ترسيدم به دكتر نگاه كنم. بالاي سرم ايستاده بود و ميگفت: چشمانت را باز كن. فكر ميكرد كه چشم من هنوز مشكل دارد. اما من وحشت داشتم. با اصرارهاي ايشان، چشمم را باز كردم. خدا را شكر، ظاهر و باطن دكتر، انسان گونه بود. انگشتان دستش را نشان داد و گفت: اين چندتاست؟ و سؤالات ديگر. جوابش را دادم و گفتم: چشمان من سالم است. دست شما درد نكنه، اما اجازه دهيد فعلا چشمانم را ببندم. دكتر كه خيالش راحت شده بود گفت: هر طور صلاح ميداني. چند دقيقه بعد، يك جوان كه در سانحه رانندگي دچار مشكلات شديد شده بود را به اتاق من آوردند و در تخت مجاور بستري كردند تا آماده عمل جراحي شود... من با چشمان بسته مشغول ذكر بودم. اما همين كه چشمانم را باز كردم، حيوان وحشتناكي را بر روي تخت مجاور ديدم! بدنش انسان و سرش شبيه حيوانات وحشي بود. من با يك نگاه تمام ماجرا را فهميدم. او شب قبل، همراه با يك دختر جوان كه مدتي با هم دوست بودند، به يكي از مناطق تفريحي رفته بود و در مسير برگشت، خوابش برده و ماشين چپ كرده بود. حالش اصلا مساعد نبود، اما باطن اعمالش برايم مشخص بود. من تمام زندگي اش را در لحظه اي ديدم. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
اولین دختری که رهبری باهاشون ترکی صحبت می‌کنند دختر هست که چندماهه بود پدرش شهید شد‌... پدرشون موجی میشن و بعد اسیر میشن و جنایتکاران داعشی علی اکبری شهیدشون میکنند... و فقط دست شهید رو اگر اشتباه نکنم تحویل می‌دهند.‌‌...😔 شهید تبریزی🌹 حنانه خانم🌹
دختری که رهبر گفتن نمیخواد بره هم کوثرخانم دختر هستش. ایشونم تبریزی بودن و البته ساکن اسلامشهر - تهران از شهدای ابتدای جنگ سوریه....
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌧باران گرفته است که بارانی ام کند 💔یعقوبِ هجر دیده ی کنعانی ام کند 🥰دیدم شکوهِ گنبد و گفتم خدا کند 👌چشمش مرا بگیرد و قربانی ام کند ✍محمدجواد شیرازی 📸قاسم العمیدی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
(۲)🌱 هرچه حاج قاسم گفت، طفره رفت و جواب را از سر باز کرد تا این که حاج قاسم نهیب زد : یعنی چی اصغر آقا؟ به من توضیح بده! یعنی چی هیچی نمی‌خوای؟ مگه می‌شه؟... اصغر آقا شروع به توضیح کرد : بله حاج آقا. من به کمک بچه‌های سوری و آشناهایی که داشتم آشپزخانه سیار ساختم و از قبل شروع عملیات مایحتاج رو تامین کردم. همینطور من بین سوری‌ها تحقیق کردم و به یک‌جور نان رسیدم که هم به صرفه‌تر است و هم تا یک هفته خراب نمی‌شود. یعنی اگر در محاصره هم گیر کنیم تا یک هفته غذا داریم. حاج آقا خیال‌تون از یگان‌های فلان و فلان هم راحت، من تأمین‌شون می‌کنم..." حاج قاسم چشمانش از شوق برق می‌زد. نفس راحتی کشید و شروع کرد از اصغر آقا تعریف کردن. از این که چه بار بزرگی را از شانه‌اش برداشته‌ است. از آن‌جا به بعد رابطه حاج قاسم و اصغر آقا خیلی نزدیک شد. تا جایی که هر وقت کار جنگ گره می‌خورد حاج قاسم می‌گفت : اصغر کجاست؟ بگید اصغر عمل کنه... جام جم📲 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ماجرای پيرمرد روستایی و دیدار با امام رضا (ع) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ پ.ن: کاش یکی هم ما رو سرکار بذاره.... آقا دلش برامون بسوزه. آقاجان بدجور بدجور بدجور محتاج نگاهت هستیم راستی دلمون هم میخواد بیایم پیشت.... شما که نمیاین... چون ما پیرمرد ساده دل نیستیم...!💔 خط و خش زیاد داریم... اما مگه نگفتید حتی گناهکارش هم می پذیرید؟ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱 لبخند را به یکدیگر هدیه دهیم غم ها را با هم درمان کنیم تا با هم طعم شادی و خوشبختی را بچشیم... عصرتون بخیر🍨 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 ساعتي بعد دكتر او هم بالاي سرش آمد. من همين كه بار ديگر چشمم را باز كردم، ديدم يك حيوان وحشي ديگر، بالاي تخت اين جوان ايستاده و دستهايش كه شبيه چنگال حيوانات بود را روي بدن او ميكشد! اين دكتر را كه ديدم حالم بد شد. او در نتيجه حرام خواري اينگونه باطن پليدي پيدا كرده بود. ميخواستم از آنجا بيرون بروم اما امكان نداشت... چند دقيقه بعد دكتر رفت و پدر اين جوان، در حال مكالمه با تلفن بود. به كسي كه پشت خط بود ميگفت: من چيكار كنم، دكتر ميگه غير هزينه بيمارستان، بايد ده ميليون تومان پول نقدي بياوري و به من بدهي تا او را عمل كنم. من روز تعطيل از كجا ده ميليون تومان نقد بيارم؟! دكتر خودم بار ديگر به اتاق ما آمد. گفتم: خواهش ميكنم من رو مرخص كن يا به يك اتاق خالي ديگر ببريد. گفت: چشم، پيگيري ميكنم. همان موقع يكي از دوستان، با برادرم تماس گرفت و ميخواست براي ملاقات من به بيمارستان بيايد. اما همين كه به فكر او افتادم، چنان وحشتي كردم كه گفتني نيست. به برادرم گفتم هرطور شده به او بگو نيايد. من ابتدا فقط با نگاه، متوجه باطن افراد ميشدم، اما حالا... اين شخصي كه ميخواست به بيمارستان بيايد مشكلات شديد اخلاقي داشت. او با داشتن سه فرزند، هنوز درگير كارهاي خلاف اخلاقي بود و باطني بسيار آلوده داشت. اما بدتر از آن، مشاهده كردم كه فرزندانش كه الان خردسال هستند، در آينده منبع فساد و آلودگي شده و از پدرشان باطني آلوده تر خواهند داشت! علت اين مطلب هم مشخص بود. ازدواج اين مرد با زنش مشكل داشت. آنها به هم حرام بودند و اين فرزندان، ناپاك به دنيا آمده بودند! من حتي علت اين موضوع را فهميدم. اين مرد، قبل از ازدواج با همسرش، با خواهر همسرش رابطه نامشروع داشت و اين مسئله هنوز ادامه داشت و همين باعث اين (۱) مشكل شده بود. -------------------------------- ۱) بنا به نظر برخي مراجع، اگر پسري با يك دختر يا پسر ديگر، رابطه نامشروع داشته باشد، حق ازدواج با خواهر او را ندارد و ازدواج آنها باطل است. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📌بخشی از : در اسلام تماشاچی نداریم! همه مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه نبرد بین حق و باطل شرکت کنند، وگرنه خود نیز باطلند. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃گره بزن دل ما را به زلف خویش ✨ای دستگیرِ در گُنه افتاده ها، حسین ⚡️آتش برای اهل جهنّم شود بهشت 🍃فریاد اگر زنند همه یکصدا؛ "حسین" ✍رضا رسول‌زاده 📸رضا الرسام @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حرف هایش به دل می نشست. حتی اگر هزار بار هم حرفی را شنیده بودی اما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلا سخنران قابلی بود. منبرهایش همه گل می کرد. قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق می کرد تا همه حرف هایش سند داشته باشد. موضوعی انتخاب می کرد که کارایی داشته باشد و دردی از مردم دوا کند. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
✍️ نظر آیت‌الله‌العظمی جوادی‌آملی درباره تعطیلی روز شنبه در پی استفتائی از آیت الله العظمی جوادی آملی درباره تعطیلی روز شنبه، دفتر این مرجع تقلید متن استفتاء را منتشر کرد: ✍️ بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین از آنجا که تعطیلی روز شنبه هماهنگ شدن با بازار و دادوستدهای اقتصادی جهانی است و مؤثر در حل برخی از مشکلان اقتصادی و مهار تورم است و قصد تشبه به مخالفین نیست بلکه تعامل است، لذا تعطیلی روز شنبه، علاوه بر روز جمعه، مانعی ندارد. پ.ن: تعطیلی روز شنبه به تصویب مجلس رسیده و منتظر تایید شورای نگهبان است. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو چه میکنی، این میانه ی خون برادرم برای بیداری ما...؟! آخ... یادم رفته بود... شهید بیدار میکند.... شهید دستت را میگیرد..... شهید بلندت میکند... شهید... شهیدت میکند... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊