eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
253 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق قوی‌ترین عامل فعال‌کنندۀ مراکز لذت مغز است و لذتی دارد که هیچ چیز دیگر ندارد! اگر کسی این دو جمله را قبول کند، ما اختلافی با او نداریم. بهش می‌گوییم هر کجا عشق بیشتری گیر آمد آنجا لذت بیشتری هست. برو توی دنیا بگرد و ببین به کجا میرسی. عشقی در دنیا مثل امام حسین(ع) پیدا نمی‌شود. هر کسی دنبال بیشترین لذت است، در نهایت به اباعبدالله الحسین(ع) خواهد رسید. ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱 ستاره‌ ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد رسول اکرم(ص) مبارک باد @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سریال حبیب؛ تولید مشترک ایران و سوریه سریال حبیب به کارگردانی جود سعید تهیه کنندگی؛ فرزاد هوشیار پارسیان روایتی از حضور مستشاری جمهوری اسلامی و سربازان گمنام امام زمان (عج) در نبرد با داعش در سوریه است. این مجموعه تلویزیونی در ۲۶ قسمت از یکشنبه مورخ ۳۰ بهمن هرروز از شبکه دوم سیما پخش خواهد شد. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔴 جعفر پلنگ و غذای حضرتی آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن: زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش. نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄 تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم‌ افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم. جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم. به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و.... اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد! آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔 وقتی نا امید شدم و خواستم‌به خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😞 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😢 که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم😕 حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😭یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇 @hosein_darabi @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فقط یهویی دلم برات تنگ شد حاج محمد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک... ✨ عید مبعث مبارک✨
پسرم هر وقت می‌خواست به سوریه برود می‌گفت: «می‌روم تا مزدم را از بی‌بی بگیرم. باید یا شهید شوم یا جانباز» البته حاج‌اصغر یک بار مجروح شده و به ما هم نگفته بود. یک‌بار وقتی جورابش را درآورد، زخم پایش را دیدیم. از جای بخیه‌اش مشخص بود که زخمش را غیرحرفه‌ای بخیه زده‌اند طوری که انگار فقط می‌خواستند جلوی خونریزی زخم را بگیرند. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
📝خاطره‌ای زیبا از مرحوم آیت‌الله‌صافی‌گلپایگانی (رحمت الله علیه) با تعدادی از خانم‌ها به محضرشون مشرف شديم، ايشون فرمودن: خانمی اجازه خواست عبای منو ببوسه من به ایشون گفتم این عبای من هیچ قداستی نداره، قداست چادرهای شما خیلی بیشتر از عبای من است، چون بود و نبود عبای من خيلي فرقی نمی‌کنه، ولی بود و نبود چادرهای شما خیلی فرق می‌کنه، هر قدمی که شما با چادر برمی‌دارید برای شما فضیلت نوشته می‌شود. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌱 غم تو را به نشاطِ جهان، نَشاید داد من این خریده ی خود را، به هیچ نفروشم... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📣 🌸جشن کارنامه 🔹فرزند شهید محسن حججی 🔸فرزند شهید حاج محمد پورهنگ 🔹فرزند شهید سلمان امیر احمدی 🔸فرزند شهید مصطفی صدر زاده 🌟همزمان با ایام میلاد اباعبدالله الحسین و روز 🕒زمان:چهارشنبه سوم اسفندماه ساعت۱۵ 📍مکان:مترو بهارستان،نرسیده به چهارراه سرچشمه،مجموعه فرهنگی سرچشمه @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌱 مرا عشقے ڪه از آغازِ عالم ڪرده مجنونت نگاهت چیست اربابم شدم اینگونه مفتونت چنان در قلبِ من جا ڪرده اے خود را ڪسے هرگز به صد سال دگر از سینه نتوان ڪرد بیرونت ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سلبریتی واقعی فقط دیشب که تو برنامه جذاب «حسینیه معلی» برای مداح افغانستانی که سید بود و خانمش هم دختر شهید فاطمیون بود، جشن عروسی گرفتن، چون عروس برادر نداشت، جای برادرش هم مولودی خوند و هم شاباش داد. دمتون گرم آقا مهدی ✍یاس @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 حاج‌اصغر از همان کودکی به کارهای نظامی و کار با اسلحه علاقه داشت. در نگهبانی‌های بسیج با این که قد و قواره‌اش هنوز بلند نشده بود، اسلحه را به سختی بلند می‌کرد و روی دوش می‌گذاشت. آخر هم دیپلم نگرفته جذب سپاه شد. سپاهی شدنش مسئله تازه‌ای در خانواده ما نبود؛ برادرهای بزرگ‌ترم هم سپاهی بودند. من هم به اقتدای آن‌ها بعد از دیپلم وارد سپاه شدم. به روایت برادر شهید نشر مجدد/ (ع) @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم یکساعتم بگنجان در سایۀ عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدّعی رعایت عشقت رسد بفریاد گر خود بسانِ حافظ قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت.‌. السلام علیک یا صاحب الزمان💔
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌱 حسین جانـ❤️ـم احساس تعلُّق بِه تو آرامش روح اَست اَلحقْ که ضریح تو... همان کشتیِ نوح اَست... ❤️ (ع) مبارکباد💐 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃 فداے چهره هاے ڪربلایے الهے ڪہ بمیرم من..الهے قسم میدم شما رو بہ اباالفضل بہ ما جامونده ها گاهے نگاهے... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊