eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
277 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
715 ویدیو
1 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند! سوختگان غمت، با غم دل خرّمند هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت با خبران غمت بی‌خبر از عالمند ✍فؤاد کرمانی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
چرا ایران موشک زد به اسرائیل آدم نکشت؟! چون ما آدم‌کش نیستیم! چون اونی که تروریسته‌ و زن و بچه مردم رو قتل عام میکنه و شهرها رو میزنه اسرائیله‌! وقتی حمله پهپادی می‌کنیم یعنی مردم عادی چندساعت وقت دارید برید پناهگاه ما فقط میخوایم برد و قدرت موشک‌هامون رو نشون حکومتتون‌ بدیم که دیگه از این غلط‌ها نکنه! آخرین باری که کشوری به آمریکا (عین‌الاسد) و اسرائیل حمله کرده بود رو کسی یادشه؟! این اوج قدرت ایران رو نشون داد... 🇮🇷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊 روایت شهادت روحانی فدائی حرم، قسمت سی ام 🍃یک روز محمد آقا تماس گرفت و گفت که بچه ها را آماده کن تا وقتی از کار برگشتم، چرخی در مناطق اطراف بزنیم. لیلا خانم و بچه هایش هم آماده بودند. وقتی آقایان از کار برگشتند، هر خانواده با ماشینی که در اختیارش بود روانه شدیم. کمی از خانه دور شدیم. دوقلوها توی بغلم نشسته بودند و بیرون را تماشا می کردند. جاده ها بسیار رویایی و زیبا بود. محمداقا با شوق برایم نام هر منطقه را می گفت و درباره مردمان و خصوصیاتشان صحبت می کرد. طوری به رفتارشان آشنا بود که انگار سال ها با آن ها زندگی کرده است. می گفت هر بار که از کنار این مناظر عبور می کرده توی دلش از خدا می خواسته تا فرصتی فراهم شود که من هم از نزدیک شاهدشان باشم و از زیبایی شان لذت ببرم. اصولا هر چیز زیبا و قشنگی بود هردوی ما دوست داشتیم دیگری هم او را ببیند. 🍃روی تپه ای توقف کردیم. تمام منطقه از آن بالا به خوبی دیده می شد. غروب بود و هوا رو به تاریکی می رفت. به همراه خانواده آقا سید چند تا عکس انداختیم و دوباره سوار ماشین شدیم و برگشتیم. همین گشت و گذارهای کوتاه حسابی حال و هوایمان را عوض می کرد و دلتنگی هایمان را کم می کرد. ادامه دارد.‌‌‌.. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 يك روز همسرم به من گفت: دختري را در مدرسه ديده ام كه از لحاظ جسمي خيلي ضعيف است. چندين بار از حال رفته و من پيگيري كردم، او يك دختر يتيم و بي سرپرست است بيا امروز به منزلشان برويم. آدرسشان را بلدم. باهم راه افتاديم. در حاشيه شهر، وارد يك منزل كوچك شديم كه يك اتاق بيشتر نداشت، هيچ گونه امكانات رفاهي در آنجا ديده نميشد. يك يخچال و يك اجاق گاز در كنار اتاق بود. مادر و دو دختر در آن خانه زندگي ميكردند. پدر اين دخترها در سانحه رانندگي مرحوم شده بود. به بهانه ي خوردن آب، سر يخچال رفتم. هيچ چيزي در اين يخچال نبود! سرم داغ شده بود. خدايا چه كنم؟! خودم شرايط مالي خوبي نداشتم. چطور بايد به آنها كمك ميكردم؟ فكري به ذهنم رسيد. به سراغ خاله ام رفتم. او همسر شهيد و انسان مؤمن و دست به خيري بوده و هست. او را به منزل آنها آوردم. شرايط منزلشان را ديد. خودم نيز كمي كمك كردم و همان شب براي آن دو دختر، كاپشن و لباس مناسب خريديم. خاله ام آخر شب با كلي وسايل برگشت و يخچال آنها را پر از مواد غذايي كرد. در ماه هاي بعد، تا توانست زندگي آنها را تأمين نمود. وقتي در آن سوي هستي مشغول بررسي اعمال بودم، مشاهده كردم كه شوهر خاله ام به سمت من آمد. او از رفقايم بود كه شهيد شد و در كنار ديگر شهدا در بهشت برزخي، عند ربهم يرزقون بود. به من كه رسيد، در آغوشم گرفت و صورتم را بوسيد. خيلي از من تشكر كرد. وقتي علت را سؤال كردم گفت: توفيق رسيدگي به آن خانواده يتيم را شما به همسر من دادي، نميداني چه خيرات و بركاتي نصيب شما و همسر من شد. خدا ميداند كه با گره گشايي از كار (۱) مردم، چه مشكلات دنيايي و آخرتي از شما حل ميشود. ------------------------------------- ۱) امام صادق (ع) فرمودند: هركس يك حاجت برادر مومن خود را برآورده كند، خداوند در قيامت، صدهزار حاجت او را برآورده كند كه يكي از آنها بهشت است و ديگر آنكه خويشان او را به بهشت بفرستد. اصول كافي جلد ۲، ص ۳ ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃 وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد ✍محمدجواد شیرازی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
اصغر محور همه فعالیت‌هایش را مسجد قرار داده بود. همیشه می‌گفت اول مسجد بعد بسیج و هیئت و بقیه کارها. خیلی با داداش رفیق بودیم. با شناختی که از اصغر دارم می‌گویم دلش برای مستضعفین جهان می‌تپید. @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
دلش می‌خواست برود قم يا نجف درس طلبگی بخواند. حتی توی خانه صدايش می کردند : «آشيخ احمد.» ولی نرفت... می‌گفت : «کار بابا تو مغازه زياده.» 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا