#خاطره_نگاری
#کارگران_روزمزد
#قسمت_آخر
#سیدحسن کارگر روزمزد افغانی که ما را با خانواده های نیازمند مختلفی آشنا کرده بود. برای بقیه دلسوز بود و در چهره اش صداقت موج میزد.
به همراه سید چندین خانواده را سرکشی کردیم و #سبد_غذایی دادیم. ما را از کوچه پس کوچه های قدیمی قم به منزلی رساند.
دم منزل که رسیدیم گفت بیایید بالا ...
اینجا منزل خود سید بود.
ما را به چایی دعوت کرد. می خواست با این کار از ما تشکر کند.
سید آنقدر با اقتدار و عزت نفس بود که هرچه فکر کردیم برای او هم سبد غذایی ببریم احتمال دادیم ناراحت شود.
از پله های باریک و فلزی به بالای یک پشت بام رفتیم.
یک اتاق مستطیل شکل کوچک شاید حداکثر ۱۲ متر بود. خیلی ساده و بدون آلایش ولی تمییز و دلنشین.
دقیقا کنار همین اتاق یک اتاق ۱۲ متری دیگر بود که نصف آن آشپزخانه و نصف دیگرش یک اتاق خواب بود.
سید ۵ بچه دارد. خانواده ای ۷ نفره بالای یک پشت بام با دو اتاق....
اما اصلا احساس ناخوشی نداشت. مردی که با غیرت زوربازو کارگری می کند تا لقمه #حلال درآورد. با اینکه از ناحیه کمر آسیب دیده...
یکبار برای نجات جان دو کارگر خودش را سپر کرده تا فرقونی که از بالای ساختمان درحال سقوط بود به آن ها آسیب نزند.
سید آن شب از لطف های خدا، از خوبی صاحبخانه اش، از همه چیزهای خوب گفت...
نه گلایه ای ...
نه شکایت از روزگارش...
کسی که به خدا #حسن_ظن دارد و #شاکر است بنده خوب خداست...
با یک چایی گرم از ما پذیرایی کرد. چقدر این همنشینی مزه داد.
دیدن انسان هایی که از تمتعات دنیا بهره ای ندارند ولی از کرامت های انسانی بسیار بهره مندند. انسان هایی بزرگ در خانه هایی کوچک...
ان اولیایی تحت لوایی...
💎 انسان هایی را دیده ام که خانه بزرگ و زندگی #مرفه دارند ولی همیشه #شاکی اند... از خدا ... از روزگار... از همه چیز انسان هایی که همیشه غر میزنند و #سوظن به خدا دارند.
⭐️ آرامش در خانه بزرگ نیست در دل بزرگ است.
❇️ حسن ختام این دیدار یک عکس یادگاری با سید و برادر عزیزم حاج علی رضایی بود.