#گزارش
#خاطره_نگاری
#کارگران_روزمزد
#قسمت_اول
چندی پیش یکی از دوستان پیشنهاد خوبی داد. گفت در این ایام #کرونا برخی از افراد بیش از دیگران دچار مشکل هستند. #کارگران_روزمزد با توجه به اینکه شغلی غیر از کارگری ندارند و پروژه ها هم تعطیل است از تامین مخارج اولیه زندگی محروم اند. باید به آن ها کمک کرد.
یکی دوبار به محل اجتماع کارگران قم رفتم. میدان بسیج جای است که کارگران می ایستند تا صاحب کارها به سراغ آن ها بیایند. وضعیت آن ها را از نزدیک دیدم. ساعت انتظار و دریغ از دعوت به کار.
در بین این افراد که آن ها را زیر نظر گرفته بودم، مرد مسن و با وقاری ایستاده بود و با شال سبزیعمامه مانندی بر سرش درست کرده بود. خیلی آرام و سنگین بودم
جلو رفتم. سلام و احوالپرسی کردم و از وضعیت کار پرسیدم. کمی حرف زدیم. ازش خوشم آمد. در بیانش صداقت و پاکی موج می زد.
گفتم: از بین این افراد کسی را میشناسی که احتیاج مبرم و ویژه ای داشته باشد؟ گفت: بله، برخی را میشناسم که غذای آن ها این است: نان در چای میزنند و می خورند.... گفتم یک روز مرا به خانه این افراد ببر. شماره اش را گرفتم و خداحافظی کردیم.
.