فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم...
اره سید ابراهیم به ارزوش رسید و تاسوعای ۹۴ رفت پیش اربابش😭
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#پیشنهاد_مطالعه
#دهہ_هفتادے
زینب فروتن همسر بزرگوار شهید روح الله قربانی , #یک_دهہ_هفتادے است ڪہ طعمِ همسر شهید بودن را تجربہ ڪرده,و در میانِ هم دهہ اے هایش از خاطراتش سخن میگفت..
✨میگفت:
شهدای هشت سال دفاع مقدس رو ،سر ما جا دارن اما حضرت آقا گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن: 1.هجرت 2.جهاد
میگفت:
روح الله از درد آدما دردش می گرفت... نمیتونست بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیا کم و کوتاهه ها!
.
✨میگفت:
انقد به روح الله وابسته بودم ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم؛ اما حالا خودمو انداختم توو دامن خدا. اگه آدم مطمئن باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه!
.
✨میگفت:
وقتی ازدواج کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم شهیدبشه... روح الله همه زندگیم بود.
میگفت:
بچه ها خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ مراقب باشید جا نمونیم!
مردمو مطلع کنید از شهدای مدافع حرم... همه میگن میخواستن نرن... خیلی مظلوم واقع شدن... خود شهدا دعاتون میکنن!
.
✨میگفت:
سوریه که آزاد شده...باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید که توش بچه های شجاع واسه آزادکردن قدس پرورش داده بشه..میگفت:
هروقت خودمو آروم کنم، میگم اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه امام حسین بوده هرچند تو کجا و حضرت زینب؟!...
✨میگفت:
با خبر شهادت شهید همدانی خیلی بی تاب بودم، چند روز بعد روح الله بهم زنگ زد. بهش گفتم من خیلی گریه کردم واسه شهید همدانی؛ روح الله گفت: بعدازاین دیگه واسه خبر شهادت هیچ کس گریه نکن!
عاقبت بخیری آدما گریه نداره...
میگفت:
بعد از شهادت شهید صدرزاده روح الله زنگ زد بهم و گفت: ببین همسر مصطفی رو؛ چقدر محکم ه... تو هم دوست دارم اگه شهید شدم اینطوری باشی
.
✨میگفت:
روح الله واسه من مثل امامزاده بود؛ از قنوت های نمازش حاجت میگرفتم!
میگفت:
خیلی ها میگن شهید مرده، نیست دیگه کنارت اما من این روزا روح الله رو بیشتر از زمانی که کنارم بود دارمش؛ آدمایی که دنبال جسم ان شهادت رو مرگ میبینن... باید نگاه رو تغییر داد... ما خدا رو نمیبینیم و لمسش نمیکنیم اما همیشه باورداریم هست و کمکمون میکنه.
✨میگفت:
سوریه خط مقدم ایران...اگه شوهرای ما جلوی داعش اونجا مقاومت نمی کردند الان داعش وسط ایران بود
میگفت:
خیلی وقتا بهم میگن شوهرت شهید شده عوضش کلی پول و سهمیه و اینا بهتون میدن... بهشون میگم به ولله اگر دربرابر یک میلیارد حاضر باشید اضطراب ما رو به هنگام زنده بودن همسرامون و دلتنگی ما بعد از شهادتشون رو تحمل کنید.
✨میگفت:
روح الله همیشه میگفت زینب من به خاطر این چادر روی سرت دارم میجنگم، نیاد روزی که روو سرت نباشه.
میگفت:
خدا خودش توی قرآن گفته جهاد، مرگ هیچ کس رو جلو عقب نمیکنه... پس اگر هم نمیرفتن، اجلشون اون موقع بود...چه خوب که باشهادت رفتن...
✨میگفت:
چون راکت خورده بود به ماشین روح الله و شهید سرلک تقریبا هیچی ازشون برنگشت به ما فقط یه صورت از روح الله نشون دادن... .
میگفت:
ایشالا یه روز حلب میشه شلمچه... اردوی راهیان میریم سوریه و محل شهادت همسرامون رو میبینیم...
✨میگفت:
برامون دعاکنید که توو این راه صبور باشیم... ماهایی که عزیزترین کسمون همه چیزمون رو توو راه امام حسین دادیم...
.میگفت:
اگر یه چیز تو زندگیم باشه که به سبب اون توفیق پیداکردم که عنوان همسرشهید بگیرم، نماز اول وقته...
✨متولد #دهه_هفتاد بود اما ادبياتش شده بود همان ادبيات همسران شهيد در سالهاي دهه شصت ... همان استحكام... همان دل قرص... همان شور و حال...
و من در تمام طول حرف زدن هايش به اين فكر ميكردم كه او قد كشيده در همين دهه اي ست كه ميلياردها ميليارد خرج همايش ها و سمينارهاي بي حاصلى كرده اند كه نكند تهاجم فرهنگي او و هم نسلانش را به بيراهه ببرد...
#شهید_روح_الله_قربانی
#همسران_شهدا
❣تفسیر من از عشق همان بود که گفتم
❣دربند کسی باش که دربند حسین است
💞💕💞💕💞💕💞💕💞💕💞💕
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
💠بخش پنجم
🌸درگيرى شدت گرفت. بچه ها حسابى خسته و تشنه بودند. با اينكه منطقه سرد بود اما عرق سر و صورت مان را پوشانده بود. به مهدى صابرى پيام دادم كه جيره آب مان تمام شده و آب مى خواهيم. آن ها هم آب نداشتند. پشت بى سيم اميدوارانه گفتم "برادرم ان شاءالله كربلا".
از يك جايى به بعد دشمن شروع كرد به خمپاره زدن و با تانك پيشروى كردن. حسابى نگران بچه هاى دسته شدم، با دلشوره گفتم "اين خمپاره ها كجا مى خورد؟" غلامى كه يكى از نيروهايم بود، در يك منطقه نزديك خمپاره بود. آن قدر صدايش كردم تا بالاخره جوابم را داد و متوجه شدم زنده است. درگيرى شدت گرفت. قرار شد تغيير موضع بدهيم. نيروهاى حزب الله هم با موشك هاى شان آمدند و ما خاطر جمع تر شديم. صداى تير و خمپاره دشمن درست از جايى مى آمد كه مهدى صابرى در آنجا مستقر بود؛ كمى كه گذشت هر چه پشت بى سيم صدايش كرديم؛ خبرى از او نشد. مهدى در ارتفاعات تل قرين كه هم مرز با اسرائيل است مجروح شد و بعد هم او را در حالى كه مى خواست به عقب برگردد از دست داديم. ابوحامد را هم روى تل از دست داديم.
🌸عمليات بالاخره بعد از دو روز تمام شد. به لطف خدا توانستيم تل را پس بگيريم. سيدابراهيم با تمام خستگى و ناراحتى از دست دادن بچه ها باز جلوى دوربين ايستاد تا گزارش كاملى از جزئيات عمليات بدهد. هرجا را كه نگاه مى كردى خون شهدا بود. سيدابراهيم سقف محل استقرارمان را نشان داد و گفت "اينجا سنگر تعدادى از شهداست." بعد ديوارى را كه نيمى از آن رفته بود نشان داد و گفت "اينجا بچه ها ديدبانى مى كردن كه دشمن با گلوله اون ها رو شهيد كرد." بعد هم سقف را نشان داد كه بر اثر گلوله هاى تانك دشمن ويران شده بود. از سنگر بيرون آمد و زمين پر از سنگلاخ بالاى كوه را نشان داد و گفت "پاى شهيد صابرى زخمى شده بود؛ ازش خواستم تا برگرده عقب اما دشمن از چندين طرف به پاى تل رسيد و اينجا بيرون سنگر روى خاكريزها شهيد شد." سيدابراهيم رو به روى نقطه اى ايستاد كه دشمن درست با ما رو در رو شده بود و گفت "با همه سختى كار باز بچه ها عقب نرفتن و از همين سنگرهاى كوچيك كه كنده بودن استفاده كردن و دشمن رو عقب روندن." هنوز وسايل شهدا روى سنگرهاى كنده شده پهن بود. سيد نگاهى به سنگرهاى خالى انداخت و گفت "بعد از ديرالعدس و معجزه اى كه اون جا اتفاق افتاد، اعتقاد و اراده بچه ها اون قدر قوى و راسخ شد كه تونستيم تل رو با كمك خدا بگيريم."
🌸سيد هميشه مى گفت "ابوحامد بزرگ تر ماست." ابوحامد را از دست داديم اما يك ماه نشده يك لشكر شديم. از خون شهيد ابوحامد بود كه به آنجا رسيديم. هميشه سيدابراهيم براى روحيه دادن به مان مى گفت "شايد اگه امام حسين (ع) نبود، اين بحث شهادت پيش نمى اومد و اسلام كلاً نابود مى شد. شايد هم ما اصلاً شيعه نبوديم."
ادامه دارد ...
صفحه ٥
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 "عمليات تل قرين ١٥ كيلومترى مرز اسرائيل"
مصاحبه با شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)، ساعاتى پس از شهادت شهيد مدافع حرم مهدى صابرى (غلام حسين)
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
اگر عاشــــق شدے..
دوان دوان بسوے فدا شدن در راه معشـوقت خواهی دوید ..
و این #خاصیت کسانے ست ڪہ در فکر جـــــاودانہ شدن اند..✨
#ﺷﻬﻴﺪ_مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا 🌹
#خاطرات_شهدا🌺🍃
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده❤️
💠خیلی از #پدر و مادرها سن #نوجوانی فرزندانشان برایشان دوران سختی است،
ولی برای من این طور نبود. 💕🌹
مخصوصا آقا #مصطفي بسیار #مطیع و باادب بود و خیلی بیشتر از سن خودش متوجه می شد.❤️
یکی از #ویژگی_های مصطفي این بود که، همین طوری حرف کسی را
قبول نمی کرد؛
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث
می کرد. 🙏
خیلی باحوصله چه با #بزرگترها و یا #کوچیکترها رفتار می کرد. 👏
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش
نمی کرد.
حواسش بود که خدایی نکره
#دل کسی را نشکند . 👏🌹
اگراحساس می کرد کسی از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام نمیشد و قرار نمی گرفت.🙏
🌸🌸🌸🌼🌼🌸🌸🌸🌼🌼🌸🌸🌸
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه دعاى سلامتى امام زمان (عج) به نواى رزمندگان اسلام و #شهید_مصطفی_صدرزاده
آرى؛ اينجا نيز،
رایحه ظهور موعود دل شیفتگان حق را بيتاب كرده است و آنان را به صحنه حضور كشانده .
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راه حل امام صادق(ع)که برای نجات مومنان بیان فرمودند
@shahid_mostafasadrzadeh
تعلیم و تربیت، راه مبارزه با فساد
اگر بخواهیم مبارزه ریشهای با فساد داشته باشیم باید با این دو عامل مبارزه کنیم:
🔹 یکی سعی کنیم ریشه جهلها، ندانم کاریها، تفسیرهای غلط و امثال اینها را بخشکانیم. اما این کافی نیست، چه کنیم که علاوه بر آنکه بدانند وظیفهشان چیست، میل داشته باشند که وظیفهشان را انجام دهند؟
🔹️این همان دو وظیفه اصلی است که خدای متعال برای انبیاء معین کرده است که میفرماید: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ» (بقره، ۱۲۹) که تعبیر فارسیاش میشود تعلیم و تربیت.
۱۳۹۸/۷/۱۵
علامه مصباح یزدی
هزار طایفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که "قال الامام صادق" داشت
🖤🖤🖤
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
💠 بخش ششم
🌸يكبار كه توى ماشين نشسته بوديم و داشتيم براى سركشى مى رفتيم پرسيدم "سيد موقع اعزام كارِت گره نخورد؟"
🌸همان طور كه رانندگى مى كرد با خنده گفت "چندبار كه رفتم سوريه و برگشتم؛ من رو صدا كردن و گفتن ما آمار تو رو درآورديم تو ايرانى هستى. منم اشتباه كردم و خودم رو لو دادم. دوباره كه براى اعزام اقدام كردم نذاشتن كه برم. هشت بار براى ثبت نام رفتم باز من رو برگشت زدن. خيلى دلم شكست؛ رفتم حرم امام خمينى (ره) به مرقدش نگاه كردم و با گريه گفتم آقاجان! اين كار كوچيك كار شماست.
🌸برگشتم و ديدم محل اعزام پر از آدمايى شده كه به دلايل مختلف نمى ذاشتن اعزام شن. چند نفر گفتن آقا اين چه وضعيه؛ ما مى خوايم بريم. منم كه ديدم اوضاع اين طوريه شروع كردم به جوّ دادن و بلند گفتم آقا اين چه وضعيه الكى نمى ذارن ما بريم! بقيه هم اعتراض كردن. مسئول اونجا كه ديد داره آبروريزى مى شه؛ دستش رو به نشانه اعتراض براى نيروش تكون داد و گفت بابا اين چه وضعيه! بذار برن. اون طرف نيرو نداريم بعد الكى الكى اينا رو اخراج مى كنن و راه نمى دن."
ادامه دارد ...
صفحه ٦
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدد گرفتن #سیدابراهیم از اباعبدالله حسین
مددی که نتیجه اش شد وصال در روز تاسوعا 😭😭
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده ✨
🌺آخرین مکالمه تلفنی #آقا_مصطفی با خاله
مرداد 94 بود،
از طریق تلفن با خواهر کوچکترم صحبت می کردم که صدای زنگ در خانه به صدا درآمد؛
#آقا_مصطفی بود.
کمی منتظر ماند تا مکالمه من با خاله اش تمام شود اما طاقت نیاورد و گوشی را گرفت و بعد از شوخی و شیرین زبانی برای خاله به او گفت:
"خاله لطفا مکالمه طولانی نشود ممکن است غیبت شود و برای مامان سلب توفیق شود برای مادر شهید شدن."
خاله درجواب مصطفی گفت:
"پس خوب شد گفتی
یادم باشد غیبت کنم تا سلب توفیق شود"
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
💠بخش هفتم
🌸سيدابراهيم حرمت نيروهايش را خيلى حفظ مى كرد. بچه ها براى اينكه به قول خودمان سيرچاى شوند توى بطرى هاى يك ليترى آب، چاى مى ريختند و مى خوردند. اسفند ماه سال ٩٣ بود كه مى خواست برود مرخصى. وارد اتاقش شدم ديدم دارد اتاق را زير رو مى كند. پرسيدم "سيد دنبال چى هستى؟" توى بطرى هاى نيم ليترى آب عطر خالص حرم حضرت زينب (س) را از خادم حرم گرفته بود و پيدا نمى كرد.
🌸يكى از نيروها كه اتاق سيد را مرتب كرده بود وارد اتاق شد و مشخصات شيشه عطر را گرفت. سيد گفت "توى بطرى آب براى عطر ريختن. رنگش هم مثل چاييه." دوستى كه در اتاق بود؛ سرش را خاراند و با من و من جلو آمد و گفت "سيد يه چيزى بگم ناراحت نمى شى؟" سيدابراهيم هم با لحن گرم و خنده هميشگى اش گفت "نه عزيز دلم بگو، چى شده." سرش را انداخت پايين و همان طور كه با انگشتانش بازى مى كرد گفت "چند روز پيش داشتم اتاق رو نظافت مى كردم، بطرى رو ديدم و فكر كردم چايى سردشده بچه هاست براى همين انداختمش توى سطل آشغال!"
🌸منتظر بودم تا ببينم عكس العمل سيد چيست. خيلى خونسرد دستش را توى جيبش كرد و پنج هزار لير درآورد و گفت "بيا عزيزم اينم پاداش صداقتت."
ادامه دارد ...
صفحه ٧
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بسم رب الشهدا🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش نهم
🌸قبل از عمليات بصرالحرير مى بايست با سيد و چندتا از بچه ها براى شناسايى منطقه مى رفتيم. محل مورد نظر بسيار سرسبز و باصفا بود و نيزارهاى بلندى داشت. كنار جاده هم بوته هاى خارى به شكل توپ و به اندازه گردو بود. مدام به اين ها نگاه مى كردم و دوست داشتم زيرشان بزنم. با پوتين زدم زير بوته ها. بوته ها تا ارتفاع زيادى بالا رفتند. از اين كار خوشم مى آمد. براى همين چندبار اين كار را تكرار كردم.
🌸سيدابراهيم آمد كنارم و يواش زير گوشم گفت "ابوعلى نكن عزيزم؛ قربانت بشوم اينا هم موجود زنده هستن." با خنده گفتم "آخه خيلى حس خوبى داره وقتى شوت شون مى كنى."
🌸سيد دستش را دور گردنم انداخت و گفت "اين كارها باعث عقب افتادن شهادت مى شه." بعد از اين حرفش توى فكر رفتم و گفتم بابا اين سيد تا كجا را مى بيند. نفهميدم كى رسيديم مقر. آن موقع فهميدم كه تا سيب نرسد از درخت نمى افتد.
ادامه دارد ...
صفحه ٩
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🍃ا ﷽ ا🍃
خداوندا! چُنان کن که یاد من در خاطرهها بماند و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، الگویی باشم که به من اقتدا کنند، و پایهگذار مکتبی باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.
🔔قرارگاه مَعارفی لِسَانَ صِدْقٍ
#مسجد_جامع_حضرت_صاحب_الزمان
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شهدای_کهنز
#واحد_عقیدتی_سیاسی
╭-┅═🟢💠 💠🟢═┅-╮
📚@lesansedgh786📚
╰-┅═🟢💠 💠🟢═┅-╯
شهید مصطفی صدرزاده
🍃ا ﷽ ا🍃 خداوندا! چُنان کن که یاد من در خاطرهها بماند و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، الگو
این پست تبلیغ نیست !
این کانال توسط دوستان شهید مصطفی صدرزاده تاسیس و اداره میشه اگر دوست داشتید عضو شید حتما
🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹
#خاطرات_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاد
#مصطفی عاشق خانواده بودو برخوردش با#خانمش بسیار جالب وبا احترام کامل بود
و همیشه خانمش را ، #عزیز صدا
می کرد
واز اون دسته از آقایونی بود که بسیار زیاد به خانمها بها میداد 😊
گاهی وقتا اگر حواسم نبود سریع خم میشد پای منو #می_بوسید ،
# ناراحت میشدم، گاهی وقتا اخم میکردم و
می گفت :🌹💕🌹
چرا میخوای منو از این #توفیق محروم کنی؟
الان که یادم میاد اخم نمی کنم😔
فقط #جیگرم آتیش میگیره....😭
صبوری دل مادران شهدا صلوات🌹
🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh