شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت ششم پیش از این بخش اول گفتوگو درباره زندگی و سلوک رفتاری شهید
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت هفتم
تسنیم: یعنی با رزمندگان عراقی به عملیات رفته بود؟
بله.
تسنیم: شما که راضی نبودید.
خواست خودش بود. برخی از ماجراهایی که در این 8 سال زندگی مشترکمان رخ داد، باب میلم نبود ولی آدم اگر کسی را دوست داشته باشد به خاطر او همه کاری میکند. اوایل درباره خطرهایی که داشت به من چیزی نمیگفت. حدود سه ماه کنارمان بود و بعد به عراق رفت تا سری دوم با رزمندگان عراقی اعزام شود.
رزمندگان عراقی 24ساعت عملیات میکردند و بعد بر میگشتند و 48
ساعت استراحت میکردند. مصطفی میگفت در این 48 ساعتی که عقب از میدان جنگ هست اذیت میشود. میگفت که چرا باید 48 ساعت بیکار باشد؟
بار دومی هم که با عراقیها رفت بخاطر آن 48 ساعتی که استراحت داشتند از آنها جدا میشود و در حرم حضرت زینب (س) با رزمندگان فاطمیون آشنا میشود. دومین ماموریتش 75روز طول کشید.
تسنیم: خب اینجا یک چیزی ناقص می ماند؛ اینکه این وابستگی شدید شما به مصطفی قطعا دوطرفه بوده است.
نه.مصطفی به هیچ چیزی در دنیا وابسته نبود؛ بهمینخاطر خیلی راحت توانست برود.
پای فیلمهای دفاع مقدس ضجه میزد
تسنیم: چرا به مصطفی نگفتید که نرود؟
مصطفی اصلا برای ماندن نبود. نمی توانست بماند. آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود. گمشده خودش را پیدا کرده بود. وقتی فیلمهای دفاع مقدس را میدید ضجه میزد. هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم. کنترل تلویزیون کلا دست او بود. از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس میگشت. از دیدن فیلمهای دوران دفاع مقدس لذت میبرد. هفته بسیج هم همینطور بود. اگر فیلمی پخش نمیشد شروع میکرد به اعتراض و گفتن این حرفها که: «الان وقت نمایش این چیزهاست. بچهها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است».
تسنیم: ماموریتهای مصطفی معمولا چند روزه بود؟
ندیدنهای ما از 45 روز شروع میشد، 75 روز هم داشتیم. این سری آخر قرار بود خیلی طولانی شود که دیگر سر 73 روز به شهادت رسید.
تسنیم: مصطفی برای سومین اعزام میخواست همراه فاطمیون باشد. گفته میشود که او به مشهد رفته و خودش را افغانستانی معرفی کرده است، درست است؟ پای مصطفی که به سوریه باز شده بود دیگر چه; نیازی به این کار بود؟
بله منم همراه او به مشهد رفتم. فاطمیون رزمنده ایرانی راه نمیدادند.
مصطفی برای همراهی با فاطمیون لهجه افغانستانی را بسرعت یاد گرفت.
#ادامه_دارد...
﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی سید ابراهیم)
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت هفتم تسنیم: یعنی با رزمندگان عراقی به عملیات رفته بود؟ بله. ت
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت هشتم
تسنیم: فاطمیون برای افغانستانیها است اما مگر مصطفی همان سری دوم اعزامش با آنها رفیق نشده بود؟
خب آنها قوانین خاص خودشان را داشتند. مصطفی مهارت خاصی در یادگیری زبان و لهجه داشت. عربی را دوست داشت و کمتر از یکی دوماه یاد گرفت. خیلی سریع لهجه افغانستانی را هم یاد گرفت. فقط باید میخواست و اراده میکرد.
تسنیم: درباره سفرتان به مشهد بگویید. چه اتفاقاتی افتاد؟
زمانی که در هتل بودیم به بهانه سر زدن به دوستان مجروحش از هتل خارج شد. رفت عکسی گرفت و دیدم که این عکس با چهره او خیلی فرق میکند. مصطفی آدمی نبود که بخواهد محاسنش را کوتاه کند، من هم خیلی به ظاهرش حساس بودم. وقتی آمد دیدم که محاسنش را کاملا کوتاه کرده است. علتش را پرسیدم، گفت که میخواست عکسی بگیرد تا کسی او را نشناسد. با خنده و شوخی ماجرا را تمام کرد و من هم دیگر اصراری برای فهمیدن داستان نکردم.
برای اینکه آمادهام کند و کم کم بطور غیر مستقیم بگوید که قصدش چیست، من را به حرم برد.آنجا با دو نفر از رزمندگان فاطمیون که با همسرانشان آمده بودند نشستیم و صحبت کردیم.
تسنیم: چه چیزی را غیر مستقیم بگوید؟ مگر شما نمیدانستید که برای چه کاری به مشهد رفتهاید؟
نه، چیزی نمیدانستم. فقط برای زیارت رفته بودیم. بعد که برگشتیم و سری بعد با فاطمیون اعزام شد، فهمیدم که آن زمان میخواست غیر مستقیم من را با فضا آشنا کند. همه کارهایش را در همان سفر مشهد انجام داد.
تسنیم:متوجه نشدند که مصطفی ایرانی است؟
فهمیدند.
تسنیم: بعد از اینکه عضو فاطمیون شد فهمیدند؟
بله.
این لباس را از کجا آوردی؟ «هدیه فرمانده ابوحامد است»
تسنیم:از افغانستانیهای فاطمیون چیزی برای شما تعریف میکرد؟ مثلا از فاتح یا ابوحامد.
نه. آن زمانی که برگشت چیزی نگفت. یک دوره قبل از اینکه ابو حامد شهید شود، چیزهای مختصری به من گفت؛ مثلا لباسی که ابوحامد هدیه داده بود را آورده بود. از او پرسیدم که این لباس جدید را از کجا آورده؟ او هم گفت: «هدیه فرمانده ابوحامد است».
با دیدن عکسهای مصطفی در جنگ بشدت استرس میگرفتم؛ اصلا نمیگذاشتم چیزی از عملیات بگوید
چیزهای مختصری از رزمندهها به من میگفت چون خودم ظرفیت این را نداشتم که خیلی عملیاتی برایم تعریف کند. میدانست که وقتی میرود با رفتنش استرس میگیرم. هر وقت میخواست از; عملیاتهای نظامی و رزمیاش چیزی بگوید، خودم موضوع را عوض میکردم یا اصلا از کنارش بلند میشدم. با دیدن عکسهایش به شدت استرس میگرفتم، چه برسد به اینکه بخواهد چیزی را برایم تعریف کند.
#ادامه_دارد...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی سید ابراهیم)
May 11
شهید مصطفی صدرزاده
...، ﷽ 🔴 #عکس_شهادت 🔹خاطره ای از #مادر بزرگوار #سیدابراهیم ✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
🔴خاطره ای از #مادر_شهید #مصطفی_صدرزاده
🔹یک تابلو آیه الکرسی تو اتاق پذیرایی بود.
عکس بچه ها، همراه #نوه ها دورتادورش بود.
🔹 یه روز دیدم عکس #مصطفی نیست، خیلی ناراحت شدم
به بچه ها گفتم:
کسی عکس مصطفی رو ندیده؟
همه اظهار بی اطلاعی کردن.
🔹اون زمان خود مصطفی #سوریه بود...خیلی دلتنگش شدم.
بعداز چند روز مصطفی اومد،
خیلی #خوشحال شدم بعد بهش گفتم که عکسش و گم کردم .
🔹چیزی نگفت:
فقط یه #لبخند زد .....
🔹بعداز چند روز اومد، گفت: مامان برات یه عکس اوردم توپ !جون میده برای ...
🔹نذاشتم ادامه بده...
بهش گفتم:
نمیخوام ! ...ببرش
عذرخواهی کرد...
🔹وقتی #عکسش و دیدم واقعا دلم ریخت،...
🔹این عکس آخرین عکسی بود که از، دستش گرفتم ، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت،ومن #دیوانه ی این عکس زیباش شدم........
➖➖➖➖➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده ( با نام جهادی سید ابراهیم)
هدایت شده از شهید مصطفی صدرزاده
دعوتید به کانال
🌹شهید مصطفی صدرزاده🌹
#خاطرات_شهید
#فیلم_های_ناب
#دوستاتونو_هم_دعوت_کنید
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
دعوتید به کانال 🌹شهید مصطفی صدرزاده🌹 #خاطرات_شهید #فیلم_های_ناب #دوستاتونو_هم_دعوت_کنید @shahid_mo
کانالمون رو تبلیغ کنید دوستان 🙏🙏🙏
#خاطره
#شهیدمدافع_حرم_محمدتقی_سالخورده
در ماموریت اول من و محمدتقی به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94..
ما به در خواست #مصطفی_صدرزاده معرفی شدیم به نیروهای خط شکن و از ما خواسته شد که سازماندهی آموزش رو به عهده بگیریم..
همون روز با صدرزاده (سیدابراهیم) و محمدتقی و یکی از بچه ها رفتیم شناسایی منطقه روستای سابقیه روبه روی خلصه والحمره..
با منطقه که خوب آشنا شدیم ، به مقر برگشتیم و بعد از ناهار از اونجا رفتیم پادگان ارتش سلاح ولباس گرفتیم..
بعد با نیروهای خط شکن آشنا شدیم که آقامصطفی صدرزاده ما رو به اونها معرفی کرد..
درگیر سازماندهی نیروها وبرنامه هامون بودیم که دستور اجرای عملیات اومد..🌷
هدف هم پس گرفتن الحمره وخلصه از دشمن بود..✌️
شب به ما بیسیم دادن و دستور حرکت داده شد.. سوار ماشین شدیم و به طرف روستای سابقیه حرکت کردیم..
به من و محمد تقی دو گروه بیست نفره نیرو دادن که برای عملیات بزنیم به خط..
در روستای سابقیه نیروها رو جمع کردیم وباهاشون صحبت کردیم..نم نم بارون پاییزی هم میبارید و من ومحمدتقی برای این که خیس نشیم رفتیم توی یه مغازه نشستیم...همه جا تاریک و هواهم سرد بود..
بعد به ما اطلاع دادن که جناح راست باشما..
اگه گفتن بزنین به روستای قراصی کنار الحمره شما بزنین به روستا..
دستور حرکت داده شد..حرکت کردیم..حدود ساعت هشت ونیم شب از داخل روستا رفتیم به طرف باغی که معروف بود به باغ مثلثی ؛ جایی که بعدا #عبدالرحیم_فیروزآبادی اولین شهیدشهرستان نکا اونجا به شهادت رسیده بود حدود چند هفته بعد 🍃
توی باغ نیروهای دیگه مستقر بودن ؛ به نیروهامون گفتیم همین جا می مونیم تا ببینیم تکلیف چیه..
دو ساعتی اونجا موندیم.. من و محمدتقی به هم نگاه می کردیم و می گفتیم کدوم سمت باید بریم؟ بلاتکلیف بودیم..رفتیم پیش مصطفی (سیدابراهیم) ؛ دیدیم نشسته و داره با نقشه فرماندهان وتوجیه می کنه برای منم توضیح داد و با فرماندهان دیگه هم صحبت هایی کردیم و توجیه شدند و خلاصه دستور حرکت داده شد..
من ومحمدتقی با یکی از بچه ها کنار ستون حرکت می کردیم..
دیگه اذان صبح شده بود..روز هشتم محرم.. و بچه ها درهمون حالت نمازهاشون وخوندن و..رسیدیم به هدف..✌️
به نیروها گفتیم زیر درخت زیتون سنگر کندن ونشستن داخل سنگرها تا از خمپاره ها درامان باشن..
من پیش مصطفی موندم ؛ محمدتقی با یه دسته چندنفری رفت جلوتر ، ویکی دیگه از بچه ها باچند نفر رفتند به یه جناح دیگه..
در همین موقع درگیری ها شروع شد و تیرباران دشمن وما بود و..
که محمدتقی بیسیم زد وگفت: " اینجا داره شلوغ میشه"
به مصطفی پیغامش وگفتم و به من گفت هرچی می خوای نیرو باخودت ببر..
منم باچند نفر نیرو حرکت کردیم..
داشتیم می رفتیم که سه تا خمپاره همزمان در نزدیکی مون زدن سریع درازکشیدیم ..وبعد بلند شدیم..رفتم توی سنگر پیش محمدتقی..به سمت مون مدام شلیک می کردن..در همین فاصله آقا مصطفی با بیسیم به ما گفت بریم سمت روستای قراصی ؛ برای پاکسازی و تصرف روستا..🌷
-ادامه دارد..🌷
(۱)
راوی : آقای محمود اندی
#خاطره
#شهیدمدافع_حرم_محمدتقی_سالخورده
محمدتقی رفت بپرسه که بانیروهای فاطمیون چیکار کنیم؟ به محض رفتن محمدتقی دشمن اومد طرف راست ما که دورمون بزنه..
به محمدتقی با بیسیم تماس گرفتم وگفتم تکلیف چیه؟ گفت بابچه های خط شکن بیا..
منم دستور حرکت دادم و هنوز چند قدم نرفته بودیم که دشمن رسید پشت خاکریز وشروع کرد به تیراندازی..
خودم وپرت کردم پشت سنگر ..اسلحه م یک طرف افتاده بود..بیسیمم یه طرف وخودم هم یه طرف..
اما دشمن حسابی تیراندازی میکرد و درگیرشده بودیم..به تیربارچی و تک تیراندازمون گفتم پیداش کنین دشمن و..وبزنین ..
حدود 45 دقیقه زمین گیر شده بودیم...
محمدتقی طبق دستوری که داشت با نیروهاش رفته بود به سمت روستای قراصی و من و نیروهام مونده بودیم توی محاصره..
بعد حرکت کردیم ..محمدتقی ازیه سمت رفته بود و ما ازیه سمت دیگه..
رفتیم پشت دیوار؛ نمی دونستیم ازکدوم سمت باید بریم ..توی همین اوضاع بودیم که دشمن میخواست ازسمت ما روستا رو دوربزنه و محمدتقی و بچه های دیگه رو محاصره کنه..🌷
بچه های ماهم درگیرشدن وچن تاشون وبه هلاکت هم رسوندن..
یه وقت متوجه شدیم محاصره شدیم دشمن از دو طرف میزد و از جناح پشت هم نیروهای خودی به اشتباه ما رو میزدن..تا ساعت 4 تحت محاصره بودیم...
بابیسیم به محمدتقی که خودشم وسط درگیری بود گفتم: نیروی خودی مون داره به اشتباه مارو میزنه..(البته باگویش شمالی و باهیجان وعصبانیت که بعد ازعملیات محمدتقی بشوخی مدام اون جمله م وتکرارمیکرد ومی خندیدیم)
محمدتقی به مصطفی گفت جریان و..ومصطفی تماس گرفت که کجایی؟ گفتم: جایی که هستیم نمیتونیم رهاش کنیم چون دور میخورین..
اون روز اول آبان 94 و روز تاسوعا شهادت حضرت ابوالفضل هم بود...
بین ساعت ده تا یازده آقا مصطفی صدرزاده هم به شهادت میرسه وارتباط ما قطع میشه..🍃🌷
در همین زمان یهو یه تانک خودی زد جایی که من بودم و من داد میزدم پشت بیسیم که..یاحسین! ممدتقی این نیروی خودی داره اشتباه میزنه به ما..
وبه هرزحمتی که بود فهموندیم ماخودی هستیم..
تقریبا حدود ساعت 4 بعدازظهر محمدتقی به من گفت؛ برین داخل ساختمون های بالا..نیروهامون مهمات تموم کرده بودن..شرایط بدی داشتیم..جنازه های دشمن و میدیدیم که افتاده بود..از طرفی عملیات الحمره هم شکست خورده بود ..بخاطر همین دستورگرفتیم برگردیم توی ساختمون جناح راست..
نیروها دویدن سمت ساختمون..
-ادامه دارد..🌷
راوی : آقای محمود اندی
(۲)
#کانال_شهیدسالخورده
✅دو کلام_حرف_حساب
🔴دفاع از نظام و رهبری ، جرم ماست.
🔸از خوب که دفاع کنی بد میشوی ؛
یعنی با حسین که باشی از دید یزیدیان کافری.!!!
با یزید که باشی همه چیزت درست است حتی مستی هم برایت حلال میشود.!!!!
🔹این شده احوال امروز مدعیان اصلاح طلبی و مدعیان آزادی بیان.
🔸شعار آزادی بیان میدهند اما تا محمد موسوی عکسش در دیدار با رهبری را به اشتراک میگذارد فریاد سر میدهند: ای چاپلوس !!!
🔹اما عکس یادگاری خاتمی با جاسوسان میشود گفتگوی تمدن ها (عکس ريچارد فرای بزرگ ترين جاسوس زنده خاورميانه و سید حسین نصرجاسوس سازمان سیا ) یا عکس و فیلم دست دادن با دختران ایتالیایی میشود فرهنگ و تمدن.
🔸حاتمی کیا ، ده نمکی وابوالقاسم طالبی اصلا کار بلد نیستند بسازند چون فیلم ارزشی و به قول مدعیان آزادی سفارشی میسازند ؛
جعفر پناهی و فرهادی بهترین هستند چون فیلم سفارتی میسازند .
🔹شریعتمداری مفت خور محسوب میشود چون از نظام حمایت میکند .
اما مسیح علی نژاد خبره ترین روزنامه نگارهاست چون علیه نظام کار میکند .
✅آیت الله منتظری و صانعی اعلم هستند چون مخالف نظام اند...
🔴 اما آیت الله نوری همدانی آخوند دولتیست چون از رهبرحمایت میکنند.
🔸حامد زمانی جیره خوره نظام است اما شاهین نجفی مایه مباهات قشر روشنفکر ؛
🔹مرتضی پاشایی که فوت کرد دو ساعت اول حامی جنبش سبز بود اما بعد از بیانیه پدرش که اعلام کرد ما انقلابی هستیم، روشن فکرها گفتند ما اصلا" نمیشناسیمش !!
🔸مصطفی احمدی روشن دانشمند هسته ای نیست چون پدرش به دولت بنفش انتقادهای شدید دارد .
پناهیان تندرو است ، رسایی کاسب فتنه است ، سعید جلیلی تندرو است چون پای نظام ایستاده اند.
✅آری دفاع از نظام ورهبری جرم ماست.
🔹کدخدا و کدخدازده ها بدانند ؛ من انقلابی ام و دلواپس . . . و پای نظام و ارزشهای انقلاب اسلامی و رهبرم ایستاده ام.....!؟
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🎥آدم وقتی آرزوی #شهادت میکنه؛
میخواد به خدا بگه:
"قربونت بشم..."
"دوستت دارم..."
✖️ توصیههای مهم رهبر انقلاب اسلامی به مردم در خصوص بیماری شایعشده
🔺حضرت آیت الله خامنهای پس از کاشتن دو نهال میوه به مناسبت روز درختکاری در سخنانی، کاشت درخت را حرکتی با برکت خواندند و در خصوص بیماری شایع شده در کشور، گفتند: همچنانکه قبلاً از پزشکان، پرستاران و مجموعههای درمانی صمیمانه تشکر کردم، لازم میدانم بار دیگر از این عزیزان که با کار بسیار با ارزش خود در حال جهاد در راه خدا هستند، تشکر کنم.
🔺رهبر انقلاب اسلامی مشاهده نمونههای درسآموز از تلاش و فداکاری کادرهای درمانی در رسیدگی به بیماران را نشاندهنده مسئولیتپذیری و تعهد انسانی آنان دانستند و افزودند: همچنین لازم میدانم از خانوادههای پزشکان، پرستاران و همه عوامل درمانی که با صبر و تحمل خود در کنار تلاش شبانهروزی عزیزانشان هستند، سپاسگزاری کنم.
🔺ایشان با دعا برای عافیت بیماران و همچنین طلب رحمت و مغفرت الهی برای درگذشتگان از این بیماری و صبر و آرامش برای بازماندگان آنها، چند توصیه خطاب به مردم بیان کردند.
🔺حضرت آیت الله خامنهای با تأکید بر رعایت توصیهها و دستورالعملهای مسئولان در خصوص پیشگیری و جلوگیری از آلودگی، افزودند: از این دستورها نباید تخطی شود، چرا که خداوند ما را موظف کرده است در قبال سلامت خود و دیگران احساس مسئولیت کنیم، بنابراین هر چه به سلامت جامعه و جلوگیری از شیوع این بیماری کمک کند، حسنه و هر چه به شیوع آن کمک کند، سیئه است.
🔺رهبر انقلاب اسلامی در توصیهای دیگر همگان را به توسل و توجه به پروردگار فراخواندند و گفتند: البته این بلا آنچنان بزرگ نیست و بزرگتر از آن نیز وجود داشته است اما بنده به دعای برخاسته از دل پاک و صاف جوانان و افراد پرهیزگار برای دفع بلاهای بزرگ بسیار امیدوارم، چرا که توسل به درگاه خداوند و طلب شفاعت از نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگوار میتواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند.
🔺ایشان افزودند: دعای هفتم صحیفه سجادیه دعای بسیار خوب و خوشمضمونی است که میتوان با این الفاظ زیبا و با توجه به معانی آن با پروردگار سخن گفت.
🔺حضرت آیت الله خامنهای همچنین همه دستگاههای کشور را به همکاری و در اختیار قرار دادن امکانات مورد نیاز وزارت بهداشت که در صف مقدم مقابله با بیماری قرار دارد، توصیه کردند و گفتند: نیروهای مسلح و دستگاههای مرتبط با دفتر رهبری نیز به انجام این کار موظف شدهاند.
🔺رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به درگیر شدن کشورهای زیادی در دنیا با این بیماری، افزودند: مسئولان ما از روز اول با صفا، صداقت و شفافیت خبررسانی کردند و مردم را در جریان قرار دادند اما برخی کشورهای دیگر که این بیماری در آنها شدیدتر و همهگیرتر است، پنهانکاری میکنند البته ما برای آن بیماران نیز از خداوند طلب عافیت میکنیم.
🔺ایشان حادثه پدیدآمده را مسئلهای گذرا و نه فوقالعاده دانستند و گفتند: البته من نمیخواهم مسئله را خیلی کوچک فرض کنم اما آن را خیلی بزرگ هم نکنیم، این مسئله مدتی نه چندان طولانی برای کشور وجود خواهد داشت و سپس رخت برمیبندد اما تجربیات حاصل از آن و فعالیت مردم و دستگاهها که به مثابه یک رزمایش عمومی است، میتواند به عنوان یک دستاورد باقی بماند.
🔺حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به اقدامات پسندیده و نوعدوستانه برخی هموطنان مانند کمکهای مالی و توزیع اقلام بهداشتی افزودند: این کارها بسیار خوب است و با حفظ این دستاوردها، بلا به نعمت و تهدید به فرصت تبدیل میشود و امیدواریم روزگار عافیت کامل برای ملت عزیز ایران نزدیک باشد./نسیم
💠 دعای هفتم #صحیفه_سجادیه که #رهبرانقلاب امروز خواندن آن را توصیه کردند
🌸 امیرالمومنین (عليه السلام) :
🌷 خطَرُ الدُّنیا یَسیرٌ ، وحاصِلُها حَقیرٌ ، وبَهجَتُها زورٌ ، ومَواهِبُها غُرورٌ .
☘️ دنیا ، اندک است و حاصلش ناچیز و شادى اش دروغ و داده هایش پوچ.
📖 غررالحکم ، ح۵۰۷۴
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت هشتم تسنیم: فاطمیون برای افغانستانیها است اما مگر مصطفی همان
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت نهم
تسنیم: سرلشکر قاسم سلیمانی صحبتی کرده بود و گفته بود که عاشق مصطفی شده است. این را مصطفی تعریف کرده بود؟
بله. مصطفی چه آن زمانی که در بسیج مسجد بود و چه زمانی که به سوریه رفت، وقتی میخواست با بچههای گروه خودش کاری انجام دهد، از لفظهایی استفاده میکرد که بچهها بخندند و انرژی بگیرند. هیچ وقت لفظهای کتابی و فرماندهی به کار نمیبرد. لفظی را که در جریا ن عملیات گفته بخاطر ندارم اما با ادا و اصول خاصی به بچهها فرمان حمله داده است. آن زمانی که پشت بی سیم صحبت میکرده نمیدانسته که پشت بی سیم حاج قاسم هم نشسته است.
ماجرای حرفهای پشت بی سیم و دیدار مصطفی با سرلشکر قاسم سلیمانی
مصطفی برایم تعریف کرد: «وقتی از عملیات برگشتیم من خسته بودم. بچهها صدایم کردند که حاجی با شما کار دارد. با همان سرو وضع نامرتب وارد اتاق شدم و دیدم که حاج قاسم نشسته است. بچه ها معرفیام کردند و گفتند که سید ابراهیم آمده است. وقتی حاجی متوجه شد که من سید ابراهیم هستم، از جایش بلند شد و همدیگر را بغل کردیم. بعد گفتند اصلا فکر نمیکردند که جثه و قیافهام اینطور باشد. حاج قاسم گفت وقتی صدایم را پشت بی سیم شنیده فکر کرده که از آن هیکلیها هستم».
تسنیم: آخرین اعزامش کِی بود؟
چهارشنبه 20 مرداد.
با مصطفی خداحافظی نمیکردم، همیشه کاری میکردم تا موقع اعزامش در خانه نباشم
تسنیم: شما همینجا در خانه با مصطفی خداحافظی کردید و او خودش راهی فرودگاه شد؟
نه؛ من خداحافظی نمیکردم. او همیشه بدون خداحافظی میرفت. مثلا به بهانه انجام کاری از خانه خارج میشدم و بعد مصطفی تماس میگرفت و میگفت که باید برود.
تسنیم: شما نمیآمدید که او را ببینید؟
نمیآمدم.
نمیتوانستم جدا شدن از مصطفی را تماشا کنم
تسنیم: چرا این کار را میکردید؟
نمی توانستم از مصطفی جدا شوم. نمیتوانستم جدا شدن از او را تماشا کنم.
سوال: یعنی خودتان را جایی مشغول میکردید که زمان خداحافظی کنار مصطفی نباشید؟
بله.حتی یک بار خودم را به خواب زدم که مصطفی برود.
دوست دارم 28امین و 38امین سالگرد ازدواجمان را جشن بگیریم، مصطفی گفت:«هرچه خدا بخواهد؛ افوض امری الی الله»
تسنیم: 8 سال زمان کمی برای زندگی با مصطفی بود.
خیلی کم بود اما از محبت مصطفی اشباع شدم. دوست داشتم که خیلی بیشتر از این با هم زندگی کنیم. سالگرد ازدواجمان را 19 شهریور در سوریه گرفتیم. به او گفتم که دوست دارم بیست و هشتمین و سی و هشتمین سالگرد ازدواجمان را هم جشن بگیریم اما او گفت: «هرچه خدا بخواهد؛ افوض امری الی الله».
تسنیم: آخرین دیدار در سوریه چطور انجام شد؟
14 یا 15 شهریور بود که همراه فاطمه و محمدعلی به سوریه رفتیم. این دیدار را مصطفی هماهنگ کرده بود تا قبل از عملیات محرم او را ببینیم. برای اولین بار بود که به سوریه میرفتیم.
تسنیم:میدانستید که قرار است عملیات بزرگی صورت بگیرد و اتفاق بزرگی بیافتد؟
یک شب قبل از اینکه از سوریه برگردیم به او زنگ زدند و گفتند که ماموریت حلب دارد و باید به حلب برود.
تسنیم: آخرین باری که با مصطفی حرف زدید کِی بود؟
دو روز قبل از شهادتش. آخرین باری هم که صدایش را شنیدم اما دیگر به صحبت نکشید، شب تاسوعا بود. شب تاسوعا تماس گرفتم و او مشغول صحبت با بیسیمش بود. منتظر ماندم تا صحبتش با رزمندهها تمام شود که دیگر ارتباطمان قطع شد. فقط صدایش را شنیدم.
و اما ماجرای یک خواب عجیب از وعده حضرت زهرا(س) به رزمندگان فاطمیون...
#ادامه_دارد....
﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی سید ابراهیم)
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت نهم تسنیم: سرلشکر قاسم سلیمانی صحبتی کرده بود و گفته بود که عا
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت دهم
تسنیم: از همان آخرین مکالمه برایمان بگویید. شب هشتم محرم چه گفتید و چه شنیدید؟
یکی از دوستان او خواب حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دیده بود. حضرت به او گفته بودند: «مرحله اول عملیات را شما پشت سر بگذارید، بعد از آن با من». مصطفی همین خواب را با آب و تاب برایم تعریف کرد.گفتم حس خوبی به این عملیاتی که میخواهد برود ندارم؛ او به من گفت: «قرار نشد که نگران باشی چون خود بی بی فرمانده ما هستند».
تسنیم: هیچ وقت در این دو یا سه سال این حس را نداشتید؟
استرس که همیشه داشتم اما اینکه بخواهم نسبت به موضوعی اینهمه ترس و دلهره داشته باشم نبود.
تسنیم: ولی باز هم خداحافظی نکردید؟
آخرین بار خداحافظی کردم. آخرین بار کاری را که از من خواست برایش انجام دادم. آنموقع در سوریه بودیم و از من خواست ساکش را آماده کنم و او را از زیر قرآن رد کنم.
تسنیم: هیچ وقت این کار را نکرده بودید؟
نه. فقط همان یک بار که در سوریه از او جدا شدم اینکار را بخواست خودش انجام دادم.
از صبح تاسوعا دلهره داشتم
تسنیم: چه زمانی متوجه شدید که مصطفی به شهادت رسیده است؟
روز تاسوعا. من از صبح تاسوعا خیلی دلهره داشتم. سعی کردم که خودم را مشغول کارهای دیگر کنم اما نشد. از صبح که بیدار شدم میخواستم به یکی از مسئولینش پیغام بدهم و خبری از مصطفی بگیرم اما ترسیدم که اگر بگویند «آخرین بار کی از ایشان خبر داشتی؟» و من بگویم «دیشب»، خندهدار باشد.
تا ساعت 4 و 5 به آن مسئول پیامی نفرستادم. اگر یک زمانی خبری نداشتم و پیام می فرستادم سریع جواب من را میدادند. آن روز من از ساعت 4 به ایشان پیام دادم. ایشان پیام را دیدند و تا ساعت 5 جواب ندادند. وقتی من دیدم ایشان جواب نمیدهند مطمئن شدم که یک اتفاقی برای مصطفی افتاده است. خودم را مشغول کردم و پیش خودم گفتم که لابد مجروح شده است. باز گفتم نه،
ا گر مصطفی مجروح شده بود به من میگفتند. دیگر یک جورهایی اطمینان قلبی پیدا کردم که مصطفی بشهادت رسیده است.
به مصطفی دل نبستم که بعد از مدتی بخواهم دل بکنم
تسنیم: توانستید از مصطفی دل بکنید؟
نه. به مصطفی دل نبستم که بعد از مدتی بخواهم دل بکنم؛ دل بستم که دلبستگیام همیشگی باشد.
تسنیم: شما یک سخنرانی عجیب و غریب در مراسم تشییع پیکر مصطفی کردید. گفتید که جلوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) روسفید شدید و گفتید که از مقلد خمینی غیر از این انتظاری نمیرود.
من از مصطفی غیر از این انتظار نداشتم. مصطفی اصلا برای زمین و زندگی زمینی نبود.
#ادامه دارد...
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی سید ابراهیم)
May 11
شهید مصطفی صدرزاده
🔹یک روز داشتم کارهای محمد علی را انجام میدادم 🔹فاطمه با خوشحالی اومد پیشم گفت: مامان، راستی میدونی
﷽
✅ #دختر_بابا
🔹یک روز داشتم کارهای محمد علی را انجام میدادم.
🔹فاطمه با خوشحالی اومد پیشم گفت:
مامان راستی میدونی الان حضرت آقا بابای منه
🔹کمی مکث کردم خوشحال شدم گفتم:
آره مامانی
🔸...ادامه داد تازه...
🔹امام زمان بابای منه
🔹امام علی بابای منه
🔸میدونی مامان چون بابای من بخاطر امام حضرت رقیه رفته شهید شده
امام حسین بابای منه
🔹گفتم اینا رو کی گفته؟
معلمتون گفته؟
🔹با حالتی گفت؛
نه مامان خودم فکر کردم و متوجه شدم.
🔖 منبع: #اینستاگرام_همسر_شهید
➖➖➖➖ ➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی سید ابراهیم)
🌺رسول الله(ص):
رهاڪردن لقمه اے حرام پیش خدا،
محبوبتراست از /۲۰۰۰ رڪعت نماز مستحبی
🔴وقتی دریا با توست، جو با توست، خشکی با توست، نفت با توست، پول با توست، مزدوران با تو هستند، اِمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و اتحاد کشورهای عربی با تو هستند، اما پیروز نمیشوی، یقین بدان که خدا با تو نیست...
#عبدالملك_الحوثي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه غرس نهال به دست امام خامنه ای
🔰 تواضع یک حاکم اسلامی را ببینید خودشان عبای خود را روی شاخه درخت میگذارند برخلاف منش پادشاهان و مدیران اشرافی و.... که باید یک نوکر کنارشان باشد تا اینکارها را انجام دهد! این است منش یک رهبر و حاکم مومن، باتقوا و بدون تکبّر
🚨 خداوند رهبر و قائد ما را تا ظهور امام زمان علیهالسلام حفظ کند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پرستاری که رهبر انقلاب از او تشکر کرد کیست؟
🔻رهبر انقلاب ظهر امروز در میان توصیههای خود به مردم برای مقابله با بیماری کرونا از اقدامات و همکاریهای مردمی گفتند و از پرستاری که عروسی خود را برای رسیدگی به بیماران کرونایی به تعویق انداخت تشکر کرد. اما این بانوی پرستار کیست و در کجا مشغول فعالیت به جهاد است
#شهیدانزندهاندونزدپروردگارشانروزیمیگیرند...
#سلامبرشهدا
لبخند گل زیباست...
دیده ای آیا که هر کسی
بهترین گلها را میچیند...؟
خدا هم...
تو را برای خود چید...