eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 بدرقه شهدا با مداحی مورد علاقه آیت الله شهید سید ابراهیم رئیسی بازخوانی مداحی مورد علاقه شهید رئیسی که امروز توسط حاج مهدی رسولی در مراسم تشییع شهدای خدمت خواند😭💔 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرمانده دژبان ارتش: هروقت برای استقبال و بدرقه از رئیس‌جمهور مراسم می‌گذاشتیم می‌گفت به خدا من راضی نیستم جوانانِ سرباز در گرما و سرما بایستند 🔹زمانی هم که با اصرار من مراسم برگزار می‌شد رئیس‌جمهور از تک‌تک سربازان تشکر می‌کرد. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
همه نگران بغض دم «اللهم انا لانعلم منهم‌ الا خیرا»ی آقا بودند ابراهیم. همه نگران بودند. همه از دیشب می‌گفتند دعاکنید آقا سرنماز بغض نکند یکهو. در لحظه این فراز، همه بلند گریه کردند، تمام صف‌های قامت‌ بسته پشت شانه‌های آقا. صف‌های توی خیابان. همه بلند گریه کردند که بغض آقا توی صدای جمعیت گم شود. آقا اما بغض نکرد ابراهیم. در تکرار دوم و سوم هم همه مویه سر دادند. میلیون‌ها گریه بلند، برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ آقا اما بغض نکرد ابراهیم. هیچ شانه‌هایش نلرزید. کوه انگار. مشکی هم نپوشید حتی. و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسه‌ای یا فاتحه‌ای. رفت و توی دفتر شخصی‌اش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتی‌های همسایه‌ها. آقا حواسش هست ابراهیم. مراقب است که توی دل ما خالی نشود. بچه‌ها را بغل می‌کند. به آدم‌بزرگ‌ها میگوید هیچ‌نگران نباشید. خللی پیش نمی‌آید. سکنات او آراممان می‌کند. ابراهیم تو توی دامن کوه‌ها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی داده‌ایم این داغ را. حالمان خوب است، کوه‌مان استوار هنوز. نگران ما نباش. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش بيستم 🌸چيزى كه باعث سختى بيشتر كار شد، نرسيدن نيروهاى پشتيبانى بود. همه چيز به هم ريخته بود. موشك اس پى جى كه توسط بچه هاى موشكى به محل آورده شده بود، به دستور سيدابراهيم بايد در جاى مناسبى نصب مى شد. شهيد سيد مصطفى موسوى كه يكى از جوان ترين نيروهاى ما بود و هنوز بيست سال هم نداشت؛ آمد پيشم و با مشورت هم قرار شد موشك را روى پشت بام مدرسه مستقر كند تا اگر خودرو يا محمول دشمن از توى جاده به سمت ما آمدند، مورد اصابت قرار بگيرند. 🌸بعد از چند دقيقه مصطفى پشت بى سيم گفت "حاجى اين جايى كه نصبش كرديم جاى مناسبى نيست و درست روبروى مون ستون ها و سيم هاى برق مزاحم هستن. موشك اس پى جى هم به محض برخورد به كوچيك ترين مانعى، حتى به سيم كوچيك، قبل از اصابت به هدف، منهدم مى شه ..." ديديم نه فرصتى داريم و نه چاره اى. با مواد منفجره، ستون ها را خوابانديم و يك مسير امن براى شليك آماده شد. 🌸دشمن فشار سنگينى روى مان آورد. با تك تيراندازهايى كه اطراف، بالاى منابع آب و جاهاى مختلف مستقر كرده بود، ابتكار عمل را به دست گرفته بود و بچه ها داشتند يكى يكى پر پر مى شدند. از دور مى ديدم كه دارند نيرو وارد مى كنند. خط امداد و پشتيبانى ما هم مسدود شده بود و توان انتقال مجروحين و شهدا را به عقب نداشتيم. هر چه زمان مى گذشت، روحيه بچه ها ضعيف تر و شكننده تر مى شد. جيره اى كه از شب قبل همراه مان بود، به علت سختى راه در همان ساعات اوليه تمام شده بود و تشنگى روى بچه ها حسابى فشار مى آورد، طورى كه از پياده روى طولانى با آن شرايط در شب گذشته و بى خوابى و درگيرى سخت با دشمن، دهان ها همه خشك شده بود و گلوهاى مان مى سوخت. ادامه دارد ... صفحه ٢٠ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ کلیپی از صحبت ها و شوخی های دو رفیق آقا مرتضی شما رو دوری🙂 قضیه چیه که همه میخوانت😍 شهید شهید https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش بيست و يكم 🌸پشت بى سيم مدام تقاضاى كمك و پشتيبانى داشتيم. قدرى كه گذشت، دو تا ماشين براى كمك آمدند اما زير ديد و تير شديد دشمن، زمين گير و سوراخ سوراخ شدند. سيدابراهيم هم همراه حاج حسين و عده اى از بچه ها تو خانه اى كه در آن مستقر بودند، زمين گير شده و تعداد زيادى شهيد و مجروح داده بودند. كربلايى به پا شده بود ... 🌸به دستور سيدابراهيم، از مواضع و سنگرهاى بچه ها سركشى مى كردم و توصيه هاى لازم را به شان مى كردم. چشمم كه به شهدا و مجروحين مى افتاد، شرمنده مى شدم. شرمنده از اينكه نمى توانم كارى براى آن ها انجام بدهم. فقط مقاومت مى كرديم بلكه روزنه اميدى باز شود. روز ميلاد آقا امام محمدباقر (ع) بود و بچه هاى مان يكى يكى با لب تشنه پرپر مى شدند. 🌸تيربارهاى مان مهمات نداشت. هر نفر كم تر از يك خشاب تير كلاش داشت. من هم كه شب قبل به جاى سراميك هاى ضدگلوله، هشت تا خشاب اضافه برداشته و تو جيب جليقه ام گذاشته بودم؛ جمعاً ١٣ خشاب داشتم كه حدود هشت تايش را زده بودم و پنج تاى باقى مانده را مى خواستم به حاج حسين و سيد برسانم. ادامه دارد ... صفحه ٢١ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این نماهنگ کوتاه رو چندتا از اهالی شمال غزه برای شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان ساختن! حقیقتا دلم شکست💔🇵🇸 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺ساعت دو بامداد روز چهارشنبه  19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام  در بیمارستان والفجر شهرستان  چشم  به جهان گشود.😊 زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال.  گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟  گفتم :هرچی باشه خداروشکر 🌹 همین که سالمه ممنونشم، ان شاء الله عاقبت بخیر بشه.🌹❣ گفت: یه، معلومه  که عاقبت بخیره. گفتم ان شاء الله....🌹 و پرستار گذاشتش در آغوش من،  وقتی با دقت نگاهش کردم ، روی دستش یه  بود.😔 با نگرانی پرسیدم ضربه خورده؟! گفت : نه این علامته، دست  را مرتب بوسه می زدم.  پرستار گفت اسمشو چی میذاری؟  گفتم: اسمی که برازنده اش باشه ، این سرباز امام زمانه (ع). 🌹 پرستار با حالت اعتراض گفت: دعا کن  این جنگ زود تمام بشه، که دیگه نیاز به  سرباز نباشه تا این بچه ها برن جنگ.😔 گفتم: ان شاء الله  به امید روزی که شاهد هیچ گونه ظلم  وبی عدالتی و جنگ و خونریزی در دنیا نباشیم؛🌹 و این زمانی محقق می شود که ،   عالم بشریت حضرت بقیه الله ظهور فرماید، ان شاء الله. اللهم عجل لولیک الفرج🌹 ❤️خاطرات  شهید مصطفی صدرزاده 🎊🎈🎀🎊🎀🎈🎊🎀🎈🎊🎀🎈 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش بيست و دوم 🌸از بچه ها خداحافظى كردم. بچه ها گفتند نرو. مى گفتند تك تيراندازهاى دشمن شما را مى زنند. توجهى نكردم و با سرعت به سمت سيد و حاجى دويدم. در فاصله حدود سيصد مترى، در حدفاصل صد متر اول با توجه به اينكه جاده توى خط القعر قرار داشت و از ديد و تير دشمن در امان بود، خطرى متوجهم نشد. 🌸از خط القعر كه گودترين محل آن منطقه بود درآمدم و در مسير و ديد دشمن قرار گرفتم. آنجا تازه فهميدم در چه مخمصه اى گير افتاده ام. از چند جهت تير مى آمد. به قدرى آتش شديد بود كه هر لحظه منتظر اين بودم با گلوله اى روى زمين بيافتم. به قدرى گلوله دور و اطرافم روى زمين مى نشست كه خاك هايش به سر و صورتم مى پاشيد. احساس مى كردم نامردها هر چه مهمات دارند، مى خواهند روى سر من خالى كنند. 🌸در همان حالت اشهدم را با صداى بلند مى خواندم، به وضوح صداى گلوله ها را كه از مقابل صورتم رد مى شدند، مى شنيدم. خدا مى داند حس مى كردم تغيير مسير گلوله ها از مقابل صورتم اتفاقى نيست. آنجا بود كه متوجه شدم رفتنى نيستم. ادامه دارد ... صفحه ٢٢ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh