eitaa logo
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
642 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
❁﷽❁ ✳️ما در کانال «شهید عبدالرحیم فیروزآبادی» گامی هرچند کوچک در زمینه اجرایی شدن انتظارات مقام معظم رهبری در زمینه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا برداشته ایم و از شهدای عزیز مطالبی هرچند کوتاه منتشر میکنیم.🌹 ارتباط باما: @khademe_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
یعنی آنکه به چشمانش می‌نگری ، را ببینی... یعنی آن که دستت را بگیرد تا آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ ... آنجا که آرزوی هر آرزومندی‌ست... به یاد ما هم باش ... •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
30.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 سر و سامان بدهے یا سر و سامان ببرے قلب ِمـن سوے ِشمـا میل ِتپیـدن دارد...🙃♥️ ۱ روز تا آسمانے شدنـت رفیـق🌿 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🥀🍂🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀 🥀 بخشی از 💠بچه هابه صورت ستونی نشسته بودندتادستورعملیات صادرشود. رحیم به آسمان وبعدبه دوروبرش نگاهی انداخت وشروع کردبه بالازدن آستین هایش. احمدباتعجب پرسید: چیکارمیکنی؟ _آب نداری؟ +میخوای چیکار؟ _نمازصبحه، وضوبگیرم. احمدلبخندی زد: اینجاکه آب پیدانمیشه. فقط بچه های آمادآب دارن، حالاتیمم کن. رحیم نگاهی به دوروبرانداخت. حق بااحمدبود. ازپیداکردن آب ناامیدشد، دستی به خاک زد وتیمم کرد. ازترس لو رفتن عملیات حتی مجازبه ایستادن نبودند. نشسته نمازرابست. سرازخاک که برداشت، دستورشروع عملیات صادرشد. 💠 باروشن شدن هوادرگیری شدت گرفت. حالاتک تیراندازهایی که روی تپه بودند، بربچه هامسلط ترشلیک می کردند. تنهاسنگربچه هاسنگ چین های زمین های جو بود. دسته های هجوم بافاصلهٔ بیست متری ازدسته پشتیبانی به خط زده بودند. آقاعبدالله بابیسیم کنارمحمدایستاده بودوباصدای بلندگفت: بچه های پشتیبانی عقبه شون روبزنین. نزاریدواردعمل شن. 💠قاسمی خمپاره راکاشت ومحمدشروع به شلیک کرد. رحیم پشت سرمحمدبا کِلاش ازآنهاحمایت میکرد. احمدپشت سررحیم خمپاره دیگری کارگذاشته بود. ... 🥀 🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀🍂🥀🍂
🥀🍂🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀 🥀 بخشی از 💠باران گلوله های رَسام می بارید. رحیم حواسش به مهمات بچه هاهم بود. هرقدمی که جلوترمی رفتند، جعبه های مهمات رابه آن هامی رساند. تک تیراندازها امان بچه هارابریده بودند. آرپی جی زن ایستادوشر تیربارچی راازسربچه هاکم کرد. خاکریزاول تثبیت شدوبچه هابه سمت خاکریزدوم حرکت کردند. 💠محمدمهماتش تمام شد؛ به قاسمی نگاهی کرد وبه عقب برگشت. _داره میاد. داره مهمات میاره. 💠رحیم جعبه مهمات رابرداشت وخودرابه سرعت به محمدوقاسمی رساند. جعبه مهمات رازمین گذاشت وقدمی برنداشته بودکه محمدحس کردسایه ای به زمین خورد. قلبش لرزید. برگشت. گلولهٔ تیربار رحیم رازمین زده بود.😭خمپاره رابه قاسمی سپردوخودرابه رحیم رساند. 💠محمدسررحیم راروی زانوهایش گذاشت. کلاهش رابازکرد. شدت خونریزی آنقدرزیادبودکه محمدنمیدانست که گلوله به کجااصابت کرده است. لباس هایش را وارسی کرد ودیدتیربه خورده بود وازبین لب های همیشه خندان رحیم خارج شده بودوزبان راتکه تکه کرده بود. 😭💔 💠محمدسعی کرد سررحیم رابالانگه داردتاخون وارد ریه نشود: رحیم صدام رومیشنوی؟ رحیم بادست اشاره کردکه می شنود. 💠تصویرطفلان رحیم بودکه ازنظرمحمدمی گذشت. سرش رابرگرداند. دندان هایش رابه هم فشارمیدادتارحیم متوجهٔ گریهٔ اونشود. _داداش توکل کن به حضرت زهراوحضرت رقیه؛ نگران نباش. ... 🥀 🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀🍂🥀🍂
🌿مراسم یادواره شهدامدافع حرم1394/9/16لشکر25کربلاهم اکنون در لشکر25کربلاساری •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدفیروزآبادی یادی کنیم ازشهیدعزیزمون باذکرصلوات🌹 ازمحب شهید •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🥀🍂🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀 🥀 بخشی از 💠صدای خرخره گلوی رحیم به محمدفهماندبایدبادست لخته خون راازدهانش خارج کند. لخته خون که خارج شد، رحیم نفسی زدونگاهی به محمدکردوبریده بریده گفت: به... بچه ها... بگو... منو... حلال کنن... من رفتنیم... دیدار... به.... قیامت. 💠محمدنگاهی به آسمان کرد. نفس هایش تندشده بود: این چه حرفیه، خط روبچه هازدن. الان نفربر میرسه میریم عقب، همه چی درست میشه. 💠چشمان رحیم به سمت زمین های کشاورزی برگشت. به دورخیره شد. چشمانش رابست ودوباره بازکردونگاهش به زمین هاگره خورد. سه باراین کارراکرد. محمدنگاهی به مسیرنگاه رحیم انداخت؛ چیزی نبود. دردل گفت: توچیزی میبینی که من نمیبینم؟ 💠بالاخره نفربر رسید. محمدشالیکار، حسین رضایی، اصغرشالیکاروحاج رحیم فیروزآبادی مسافرانش بودند. محمد دررابست. رحیم رفت اماخون رحیم برلباس های اوبه یادگارمانده بود.😢💔 ... 🥀 🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀🍂🥀🍂
🌿شهید مدافع حرم حاج عبدالرحیم فیروزآبادی درروز 16 آذرماه سال1384وروزدانشجووارددانشگاه امام حسین(ع) ودرروز 16 آذرماه1394 وروزدانشجوازدانشگاه حضرت زینب سلام الله علیه فارغ التحصیل وبه لقاالله پیوست و آسمانی شد.راهش مستدام وپررهروباد🌹 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🥀🍂🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀 🥀 بخشی از 💠نفربر که به عقبه رسید، آمبولانس آماده بودتامجروحان رابه روستای عبطین منتقل کند. میثم دوربینش رابیرون آورد. بچه هابرانکاردرابیرون آوردند. رحیم بود. میثم دیگرتوان فیلمبرداری نداشت. دوربین راکنارگذاشت. رحیم چشمانش رابازکرد. میثم نگاهی به چشمان رحیم انداخت وگفت: لبیک یازینب. لبخندی روی لب رحیم نشست. 💠دکتربالای سرش آمدوگفت: این حالش خیلی بده. ازبچه های بیمارستان بقیةالله بودودلتنگ، آرام دست بردتا یقه لباسش رابازکند. رحیم آرام دست دکتررا پس زد. دکترمتوجه حال اوشدومیدانست کاری دیگرازدستش ساخته نیست. تخت رابه داخل اتاق خلوتی برد. اشک های دکتر، میثم رامطمئن کردکه کارتمام است. صدای غلیان خون حنجرهٔ رحیم، برایشان روضهٔ مجسم شده بود. 💠باقدرت باصدایی که صدای غلیان خون حنجره اش درهم آمیخته بود، گفت: یاحسین. وباردوم صدا اما آهسته ترشده بود: یاحسین. وامابا یاحسین سوم، خون ازحنجره بیرون ریخت. پلک هاروی هم افتادورحیم آرام گرفت 💠بچه هابعدازساعت هادرگیری وگرفتن خط به عقبه برگشتند. محمدبه ساک جمع شدهٔ رحیم نگاه کرد. _نمیخوای لباسات روعوض کنی؟ این راحمیدگفت. محمدنگاهی به لباسش انداخت/خون رحیم سرتاپای اوراسرخ کرده بود/بادگیر را درآوردوتاکرد. _چرا تاش میکنی؟ خواست جوابی دهدکه حسین وارداتاق شد. احمدازجایش بلندشد. چشم بچه هابه دهان حسین بود:_رحیم عاقبت بخیرشد. 💠محمدآرام بادگیرراداخل پلاستیکی پیچید. احمدروی زمین نشست ووسایلی راکه ازرحیم بیرون مانده بود، داخل ساکش گذاشت. 💠محمدبادگیررابه اوداد: اینم بزارتو. _لباس خونی روکجا میخوای بفرستی؟ _این خونه شهیده؛ بایدباقی بمونه. 💠حسین کناردیوارنشست. بچه هاآرام بودند. کسی گریه نمیکرد. حال عجیبی بود. حسین نگاهی به عمارانداخت: دیدی چجوری همه روکشونداستقبال؟ الان تو نکا غوغامیشه. بعدسرش راپایین انداخت: جواب پدرش روچی بدم؟ وحالابغض هاترکیدواشک هاجاری شد. 🥀 🍂🥀 🥀🍂🥀 🍂🥀🍂🥀 🥀🍂🥀🍂🥀🍂
جانم سوخت ، بمیرم برات عزیزم😭😭💔🥀
🖤پرچمت را هر کجا دیدم دویدم یاحسین ع ♥️زیر این پرچم همیشه خیر دیدم یاحسین ع 🖤من زمین گیرم ولی تو دستگیرم بوده ای ♥️غیر خوبی از شما چیزی ندیدم یا حسین ع به نیابت ازشهیدعزیزمون سه باربگو 🖤یاحسین(ع)🖤 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
📸تصویر چهارده شهید مدافع حرمی که در روز ۱۶ آذر ماه به فیض شهادت نائل آمدند ... ایستادن پای امام زمان خویش شانزدهم آذر ماه سالروز شهادت 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم 🕊شهیدمدافع حرم احمد آبادی 🕊شهیدمدافع حرم 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌿فرازی از وصیت نامه شهید فیروزآبادی •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌿 خاطره 🔹 خاطره ای از شهید حسین مشتاقی از شهید حاج عبدالرحیم فیروزآبادی 🔹 وقتی به سوریه رسیدیم به حرم حضرت رقیه (س) رفتیم , حرم خلوت بود , حال و هوای دیگه ای داشتیم اما حال و هوای حاج رحیم چیز دیگری بود تا به حال حاج رحیم رو اینطور ندیده بودیم . 🔹 حاج رحیم به محض ورود به حرم با چفیه ش شروع کرد به تمیز کردن ضریح در حالیکه بلند بلند گریه میکرد و از خود بی خود شده بود , انگار برات شهادتش رو می طلبید. درست چند روز قبل از شهادتش هم در عباداتش همینطور بود , خیلی اشک می ریخت. 🔹 دیگه همه ی بچه ها به این نتیجه رسیدیم که حاج رحیم شهید میشه و بین هم میگفتیم حاج رحیم خیلی نوربالا میزنه. •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
Reza Narimani - Poshte Pat Ab Mirizam (128).mp3
5.41M
دوباره خبر رسید که ی لاله پر کشید کوچه مشکی شد براش عکس تو میره کوچه به کوچه توی قاب خونه ها تو ی یاقوتی تقدیم به شهید فیروز آبادی🌹 یاد شهید با صلوات 🌷 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
هدایت شده از 
🍂 دلم‌ پُر اسـت از ؛ دلت ‌پُر اسـت از ⁉️🤔 من ‌از مِهرَت ، و از ؛ بے‌‌مهرے‌‌هایم...‼️🍁🙃 ●{یادِ ، مصداق یادِ خدا است. و اگر این چنین است باید دلِ ؛ قرآن بالغے‌‌ باشد که اسرار عالم درآن نهفته است...}●🪴 سالروزِ مبارک ، 🙃 🕊 ○{از طرفِ خادمینِ کانالِ 🕊}○ •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾•• @mohammadtaghisalkhordeh •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾••
هدایت شده از 
🌱 ●{به نقل از شهید}● (خانم‌محبوبه‌سالخورده) به شهادت رسیده بود و مثل گلهاے‌‌ پر پر شده بود.🙃 یک چشمش خون و یک چشمش اشک.🥲 بی طاقتے‌‌ او ما را هم بے‌‌تاب میکرد. چهلمِ نشده بود. به گفتم: +تو دیگه نرو سوریه.🚫 لبخندِ تلخے‌‌ زد و نگاهِ سردے‌‌ کرد و گفت: _فکر میکنے‌‌ خواهر و مادر نداشت⁉️ پدر نداشت⁉️ خیلے‌‌ها مثل بودن و رفتن.🙂🍁 شما رو میشناختید. دلتون هم شکست.💔😔 خطر که همیشه وجود نداره.😌 میدونید که از این سر مرز تا اون سر مرز رو مرزبان چیدن.🪖 بزرگ ، مرگ رو براے‌‌ اینطورے‌‌ رقم زد. +ما نمیخوایم براے‌‌ هم این اتفاق بیفته. ما دل و طاقتش رو نداریم.🍂 _من هم یکے‌‌ مثلِ ، من هم مثلِ یکے‌‌ از این همه بچهایـے‌‌ که رفتن...🍁 باید آدمو دوست داشته باشه و ببره. برگرفته از کتابِ 📚 🕊 🕊 •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾•• @mohammadtaghisalkhordeh •┈••✾◆🖤🍁🖤◆✾••
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن... من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود😭💔 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌿تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارم ... ساعتم درد ... دلم درد ... جهانم درد است ... شهدا و برادرمون شهید رحیم رو یادکنیم با ذکر صلوات🌸🙏 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸وصیت نامه شهیدمدافع حرم حاج عبدالرحیم فیروزآبادی به همراه ترجمه وصوت انگلیسی مترجم: استادفاطمه بهرامی •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🌺🍃سالروزشهادت پاسدارمدافع حرم شهیدحاج عبدالرحیم فیروزآبادی 👇👇👇👇👇👇👇👇 http://wikishahid.ir/عبدالرحیم_فیروزآبادی
🌿حضور جمعی از هیئت مسجد سعادت درمنزل پدربزرگوارشهید فیروزآبادی به مناسبت سالگرد شهادت شهیدعزیز🌹 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
از همسنگرای گرامی که مارا درختم هاهمراهی کردند،متشکرم🌹 ان شاءالله حاجت روابشین🙏 🍃مجموع ختم قرآن: 1 🍃مجموع ختم زیارت عاشورا: 99 🍃مجموع ختم صلوات: 15200 🍃مجموع دعای توسل:88 اجرکم عندالله🙏🌹