🗓 ۲۰ فروردین ، روز هنر انقلاب اسلامی
• سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی
🌱 شهید آوینے:
جان امانتے است که
باید بـھ جانان برسد ..
اگر خود ندهے، مےستانند !
فاصلهی هلاکت تا شهادت،
همین خیانت در امانت است !
🌟@Shshid_sajad_Zebarjadi
『شهیـدسجـٰادزبرجدۍ』
🗓 ۲۰ فروردین ، روز هنر انقلاب اسلامی • سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی 🌱 شهید آوینے: جان امانتے
📜 • اواخر فروردین ۷۲ بود؛ پیکر سیدمرتضی بر دوش مردم در مقابل حوزهی هنری تشییع میشد. خودرو حامل رهبر انقلاب در خیابان سمیه ایستاد. علیرغم مسائل امنیتی، آقا برای ادای احترام به شهید از ماشین پیاده شدند، کنار پیکر سرباز خودشان ایستادند و زیر لب زمزمه کردند: 'إنا لله و إنا إلیه راجعون'
بعد در جستجوی خانواده شهید، نگاهی به اطراف انداختند اما بهخاطر ازدحام مردم نتوانستند از نزدیک خانواده ایشان را ببینند. پس از پایان مراسم آقا گفتند: 'از طرف بنده به خانوادهی شهید تسلیت بگویید؛ گرچه من خودم هم در این مصیبت داغدار هستم'. بعد آرام و بیصدا در حالی که چشم به تابوت سیدمرتضی دوخته بودند، به راه افتادند. خیابان سمیه هنوز صدای گامهای آهستهی رهبر را به دنبال پیکر سربازش در ذهن دارد...
چندی بعد، آقا در صفحهی اول قرآنی که آن را به خانوادهی شهید آوینی هدیه کردند، این عبارت را به دستخط خود نوشتند: 'به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالباً با من است...🌱'
#دمۍباشھدا — شهیدسیدمرتضیآوینی
🥀 ° @Shahid_sajad_Zebarjadi
#زنگ_خاطره 🔔
#مصاحبہباخانوادهشهید
#قسمت_هفتم
🦋 با اینکه درسش خیلی خوب بود اما میگفت که من دوست دارم جذب نظام بشوم به خاطر همین بعد از اینکه سربازیاش در سپاه تمام شد، همه جا آزمون داد و در یگان ویژه صابرین پذیرفته شد. سجاد مهارتهای زیادی داشت، راپل و چتربازی بلد بود ، تکاور بود، مهارتهای رزمی داشت و همیشه میگفت که من سرباز رهبر هستم، اصلا خط قرمزش رهبری بودند. خیلی هم دلش میخواست رهبر را از نزدیک ببیند...»
ما با فیروزه خاطرههای جوانی را مرور می کنیم که مادرش گوشه اتاق ، هنوز که هنوز است لباس هایش را در آغوش میکشد و گریه میکند :
-- مادرم خبر نداشت سجاد رفته سوریه، دفعه آخری که میخواست برود ، به همه گفت که میرود اصفهان ماموریت، اما به من راستش را گفت. گفت تو حواست باشد که من سوریه هستم. گفت اگر من را دوست داری به کسی چیزی نگو بگذار بی سروصدا بروم. من هم به حرفش گوش کردم. حتی یادم است که روزی که می رفت من خانه نبودم، سجاد را مادرم راه انداخته بود، همسایههایمان میگویند که سجاد تا به سر کوچه برسد هی بر میگشت و به مادرم نگاه میکرد و میگفت : خداحافظ... برگرد داخل خانه...»💔
#شهید_سجاد_زبرجدی🌱
#ادامه_دارد…
—·—·—·—·—·—·—·—·
🆔 @Shahid_sajad_Zebarjadi
خدایا ببخش!
که تـقـوای ما با
یک تق، وا میرود..💔̋
❬ #ماه_رمضان✨ ❭
ᗏ@Shahid_Sajad_Zebarjadiᗌ
-وَاکْفِناطُولَالَأمَلِوقَصِِّرهعنّا
بهصدقِالعَمَلِ..
-خدایاماراازآرزوهایدراز بازدار
وباعملدرست،
آرزوهایماراکوتاهکن..
#ماه_مبارک_رمضان❣️
#بهار_قرآن
💚 - @Shahid_sajad_Zebarjadi
#حدیث_روز
امام_علی (ع):
🍃 زمانی می رسد که هیچ کس درآن زمان نجات نمی یابد،مگر مومن حق پرست بی نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،کسی او را نمیشناسد واگر غایب باشد کسی به جستجویش نمی اید این افراد چراغهای هدایت و نشانه های روشن در راه تاریکند.🍃
📚 نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳
┄┅┅❀𖠇•🌺•𖠇❀┅┅┄
@Shahid_sajad_Zebarjadi
#دمۍباشھدا ❣️
محمدرضا خـاکی بود، خیلی اهـل تفریـح و گـردش و بیـرون رفتن بود، واسه رفـقاش مرام و معـرفت میزاشت، اگر کسـی بهش رو میزد روشـو زمین نمینداخـت، تا جایی که مـا واسـه کارهای اداریمون، واسه خـرید کردنمون، واسه مسافـرتامون، واسه کـسب درآمدمون، همیشه دوسـت داشتیم محمـدرضا همراهـمون باشه، هیچـوقت از با محمـدرضا بودن خسته نمیشدیم زمان پیشـش خیلی سریع میـگذشت چونکه مخـصوصا محـمدرضا اهل شوخی و خنده بود، اگر هم از کـسی نـاراحت میشد سریع به روش میاورد، کینه تـوزی نمیکرد و همیشـه دنبال آشـتی دادن و دوستی بود، شاید همـین خوشرویی و خوش اخلاقیش محـمدرضا رو واسه حـضرت زیـنب (سلام الله علیها) قیمـتی کرد.
💬 • شهیدمحمدرضادهقانامیری
🔘 @Shahid_Sajad_Zebarjadi
دلش نمیومد گناه ڪنه اما باز هم گفت :
این بارِ آخره...🖐🏼!
مواظبِ "بارِآخر" هایۍ باشیم
که "بارِآخرتِمان" را سنگین میڪند
- بہعذابشنمیارزهها!
#تلنگـــــرانہ
↳ @Shahid_sajad_Zebarjadi
💟-سهمشما⁵صلوات
هدیهبهشهیـدزبرجدۍ
وبهنیتتعجیلدرفرج...
#اللہمعجـݪلولیڪالفرج🌙'
#شبٺونشهدایے🍃'