eitaa logo
روایتگری شهدا
23.2هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 استاد علی اکبر رائفی پور : 🔅محسن جان سلام ! 🔹نمیدانم چرا این آخرین عکست برایم شده است هرکار میکنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود... 🔺آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس ، دلم را به و خیمه ها می برد 🔺چقدر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد می اندازد .... 🔹اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچ کس برایت هشتک FREE_MOHSEN# را ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صد ها کیلومتر آن طرف تر ، داری ... 🔹همان روز که اسیر شدی در تهران مراسم بود ، هم آمده بود همان که هر وقت در جبهه نبرد در بن بست می افتادند تقاضای مذاکره می کرد و و برایشان زمان می خرید و نجاتشان می داد 🔺نمیدانم شاید همان که پشتت ایستاده و سر از تنت جدا کرد یکی از آنها باشد ! 🔹محسن جان باورت نمی شود همان روز که اسیر شدی برخی دور می چرخیدند راستی گفتم ، یکیشان سالها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندی گفته بود : ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است 🔹باید میدیدی چطور گل از گلش شکفته بود و سعی داشت یک موگرینی کوچک را در دستگاه تلفن همراهش به در بیاورد تا بعدش بادی به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عکس را خودم با همین گوشی گرفته ام و اِلا هرچه فکر میکنم دلیل دیگری نمیبینم چون اینترنت پر از عکس های خواهر است ! بنده خدا هرچه دست تکان می داد موگرینی نگاهش نمی کرد 🔹آن یکی شان بر روی میز به پشت دراز کشیده بود تا خودش هم در عکس سلفی باشد و آن دیگری که لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشی و با دستی دیگر تسبیح می چرخاند! 🔺 گفتم سلفی ،شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات گرفتند 🔺 راستش را بخواهی حالا که گفتم " " بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت دلم را آتش نزد ! 💠 آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه است، 🔺محسن به کودک ات چه بگوییم ؟... ⭕️ بگوییم پدرت رفت با سَلَفی ها بجنگد تا اینجا عده ای در با سِلفی بگیرند 🌟جبهه فرهنگی شهـــدای مدافع حـــرم استان همدان🌟 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🆔👉 @HmdModafe
🍃🌹 🔴 #آزاده‌ای_که_زائر_مزار_خود_شد ▫️ #اسماعیل_یکتایی جانباز ۷۰% پس از اسارت و بازگشت به میهن اسلامی بر مزار خودش حاضر می‌شود!! ▫️زمانی که مین زیر پای من منفجر شد، همرزمانم فکر کردند #شهید شدم و لذا خبر شهادتم را به همراه تکه های لباسم به لشکر و سپس خانواده ام دادند. ▫️در آن چهار سال اسارت من جزو شهدای شهرم بودم و مردم لباس های مرا تشییع و برایم مزار تهیه کرده بودند. 🔻زمانی که از اسارت باز گشتم ابتدا زائر مزار خودم شدم. #جانبـــاز #اســــارت #شهــــادت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @shahidabad313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 شب قدرِ سال 66 در کمپ 7 بودیم. عراقی ها تهدید کرده بودند که: « حق بیدار ماندن و خواندن ندارید »! چند نفر از بچه هایی که برنامه های فرهنگی را سیاست گذاری می کردند، مخفیانه دور هم جمع شدند. اگر در مقابل عقب نشینی می کردیم، قدم های بعدی را هم جلو می گذاشتند. قرار شد که ساعت 12 نیمه شب بچه های همه ی آسایشگاه ها بلند شوند و نماز صد رکعتی را شروع کنند. ساعت 11 شب، کم کم سربازها با چوب و کابل وارد شدند. آن شب تعدادشان زیادتر شده بود. آن ها شروع کردند به قدم زدن. گویا منتظر بودند. من اولین نفری بودم که در آسایشگاهمان نماز را شروع کردم. در رکعت اول بعد از حمد سوره ی کافرون خواندم. دو رکعت اول که تمام شد، می خواستم از پشت پنجره چیزی بردارم؛ یک مرتبه جاسم، سرباز عراقی پشت گردنم را گرفت. جاسم گاوی هیکل بزرگی داشت. او مرا کشید جلوی نرده های پنجره و تا می توانست، به من زد. من هم از لج او مثل کسی بودم که نماز می خواند. تمام اذکار را می گفتم. این باعث شد که بچه های دیگر نمازشان را ادامه دهند. آن شب عراقی ها ربع ساعت فشار آوردند. وقتی مستأصل شدند، گفتند: « نماز بخوانید، اما آهسته تر »! دشمنان عقب نشینی کردند و دوستان صد رکعت نماز را با آرامش خواندند. 🗣راوی: فریبرز خوب نژاد 📚منبع: کتاب قصه ی نماز آزادگان، صفحه:217 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
یک آقایی می شناسم که #مریدِ #مرادش بود. #اسارت کشید، #شکنجه شد. در #دفاع_مقدس، #رزمنده بود. رزمنده با لباس #سربازی نه #درجه_سرداری. به پای #دفاع و تکلیف رفت. برای #ادای_دین از هیچکس و هیچ چیز نهراسید. #احساس_خطر که کرد قاطعانه ایستاد. #جانباز شد. دوباره آمد و پای آرمان های انقلاب و وصیت #پیر_و_مراد همه انقلابیون ماند. هنوز هم دردش #انقلاب و #شهدا و #آرمان_های واقعی و اسلامی است. یک #انقلابی به تمام عیار است. آری #رزمنده_ای_که_رهبر_شد #رهبری_که_قبلش_رزمنده_بود #سید_علی_خامنه_ای کسی که ما به او می گوییم #آقا؛ #حضرت_آقا #بدون_القاب است. دلش لک می‌زند برای #اربعین #حب_الحسین_یجمعنا #ماترکنا_یابن_الحسین #رهبرم_تنها_نیست #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 هرکس می‌خواهد حسینی باشد... 🔸هر کس می‌خواهد حسینی باشد باید دنیایی که سراسر سختی و است را نه تنها استقبال کند بلکه آن را «احلی من العسل» بداند. 🔸یکی از آزادگان می‌فرمودند وقتی ما شدیم، در زندان رژیم بعث روی دیوار با یک میخ نوشتم، ⬅️ حالا که نشدیم، را با طعم «احلی من العسل» خواهیم کرد. 🔶روایتگری شهدا 🌺@shahidabad313
⏺«» 🌼۲۷_صحیفه_سجادیه 💎 💧۲۷ 🍎 🔰...💥،هر💥 از اهل تو که با آنان(دشمنان)نبرد کند و هر💥 از پیروان سنّت تو که با آنان(دشمنان)💥 نماید تا تو برترى یابد و تو نیرومندتر شود و دوستانت افزون گردد...و اگر💥 او را به💥 پایان دادى و🌷 را او ساختى،🌷 را زان پس قرار ده که دشمنت را‏کن ساخته و آنان را به💥 و تعب افکنده و پس از آنکه اطراف مرزهاى مسلمانان💥 یافته و دشمنت هزیمت کرده باشد...🍁 🌱وَ كان مِن دعائِه عليه‏السَّلام لِأهلِ الثُّغُور 🍏...اَللَّهُمَّ وَ اَيُّما غازٍ غَزاهُمْ مِنْ اَهْلِ مِلَّتِكَ اَوْ مُجاهِدٍ جاهَدَهُمْ مِنْ اَتْباعِ سُنَّتِكَ لِيَكُونَ دينُكَ الْاَعْلى‏ وَحِزْبُكَ‏الْاَقْوى‏ وَحَظُّكَ‏الْاَوْفى‏...فَاِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعادَةِ وَ قَضَيْتَ لَهُ بِالشَّهادَةِ فَبَعْدَ اَنْ يَجْتاحَ عَدُوَّكَ بِالْقَتْلِ وَ بَعْدَ اَنْ يَجْهَدَ بِهِمُ الْاَسْرُ وَ بَعْدَ اَنْ تَاْمَنَ اَطْرافُ الْمُسْلِمينَ وَ بَعْدَ اَنْ يُوَلِّىَ عَدُوُّكَ مُدْبِرينَ...🍁 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌱 🌺@shahidabad313 🌱 🌺@pmsh313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️صحیفه_سجادیه http://eitaa.com/joinchat/634454032Cf84d46df90
💢مطلع الفجر ص ۱۳۱ ✔حسين الله كرم 💚ابراهیم مسئول شناسائی❤️ 💢مدتي از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي نبرد طراحي گرديد. 🍁@shahidabad313 💢در هشــتم آذرماه عمليات بزرگ يعني طريق القدس)آزادي بســتان( انجام شد و شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد. 💢طبق توافق فرماندهان، عمليات در منطقه گيلان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر بود انجام مي شد. 🍁@pmsh313 💢لذا از مدتها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود.مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلان غرب بود. 💢همه بچه هاي گروه شهید اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت. 💢ابراهيم براي جمع آوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفت شهر رفتند. 🍁@shahidabad313 💢ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به گرفته بودند به مقر بازگشتند! 💢ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطلاعات لازم، نقشه هاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود.ســرهنگ علي ياري و سرگرد سلامي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🍂والفجرمقدماتي ص ۲۰۳ ✔علي نصرالله 💚روضه خوانی غریبانه ابراهیم❤️ 🍂، خط شــكن محور جنوبي و ســمت پاســگاه بــود. يكي از فرماندهان لشکر آمد و براي بچه هاي گردان شروع به صحبت كرد: 🍂برادرها، امشب براي عمليات والفجر به سمت منطقه فكه حركت مي كنيم، دشمن سه كانال بزرگ به موازات خط مرزي، جلوي راه شما زده تا مانع عبور شــود. همچنين موانع مختلف را براي جلوگيري از پيشروي شما ايجاد كرده. 🍁@shahidabad313 🍂اما انشاءالله با عبور شما از اين موانع و كانالها، عمليات شروع خواهد شد.با استقرار شما در اطراف پاسگاه ُ هاي مرزي طاووسيه و رشيديه، مرحله اول كار انجام خواهد شد. 🍂بعد بچه هاي تازه نفس لشکر سيدالشهدا(ع) و بقيه رزمندگان از كنار شما عبور خواهند كرد و براي ادامه عمليات به سمت شهر العماره عراق مي روند و انشاءالله در اين عمليات موفق خواهيد شد. 🍁@pmsh313 🍂ايشان در مورد نحوه كار و موانع و راههاي عبور صحبتش را ادامه داد و گفت: مسير شما يك راه باريك در ميان ميادين مين خواهد بود. انشاءالله همه شما كه محور جنوبي فكه هستيد به اهداف از پيش تعيين شده خواهيد رسيد. 🍂صحبت هايش تمام شــد. بلافاصله ابراهيم شروع به مداحي كرد، اما نه مثل هميشه! خيلي غريبانه مي خواند و خودش مي ريخت.روضه حضرت زينب(س) را شروع كرد. 🍂بعد هم شروع به سينه زني كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را شنيدم: ⚡امان از دل زينب(س) چه خون شد دل زينب(س) 🍁@shahidabad313 🍂بچه ها با ســينه زني جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زينب(س) و شهداي كربلا روضه خواند. در پايان هم گفت: بچه ها، امشــب يا به مي رسيد يا بايد مانند عمه سادات، را تحمل كنيد و قهرمانانه كنيد.عجيب بودكه تقريبًاهمه بچه هاي گردانهاي كميل كه ابراهيم برايشان روضه خواند يا شهيد شدند يا اسير 🍂بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه ها در حالي كه صورتهايشان خيس از بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خوانديم. از وقتي ابراهيم برگشته سايه به سايه دنبال او هستم! يك لحظه هم از او جدا نمي شوم... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت نوزدهم:آغاز اسارت 🍂وارد مرداب شدم  آب مثل تگرگ سرد بود. بناچار با شنا از اون عبور کردم. دیگه بین من و خاکریز مانعی دیگه جز تعدادی نی که پشت اونا قایم شده بودم وجود نداشت. فاصله هم حدود سی متری بود. اگه عراقیا پشت خاکریز باشن حتما منو می بینن. تردید و دو دلی عجیبی داشتم. مقداری توقف کردمو با دقت گوش میدادم ببینم صدایی شنیده مشیه تا متوجه بشم بچه های خودمون هستند یا دشمنه. ولی سر ظهر بود و هیچ صدایی بگوش نمی رسید. تقریبا مطمئن شدم این خاکریز خودیه. چون سه شب پیش از جائی که عملیات را شروع کرده بودیم 🍂بعد از مرداب یه کانالِ آب نزدیک خط عراق بود و اینجا خبری از کانال نیست. تصورم این بود پس این همون مرداب بوده که پشت سر گذروندم و به سمت ایران حرکت کرده ام. این جای خوشحالی داشت. می گفتم احتمالا جبهه خودمان باشه و الا حتماً باید کانال اینجا می بود. منطقه هم نسبت به سه روز قبل آرامتر شده بود و از حجم آتشباری دو طرف به میزان زیادی کاسته شده بود، گر چه هنوز در جای جای منطقه صدای انفجارای متعدد توپ و خمپاره بگوش می رسید. 🍂همانطوریکه که گفتم ، از قبل و برای پیش بینی و اینکه مبادا ناغافل با عراقی ها مواجه بشم و یا در دام گشتی های عراقی گرفتار بشم یک زیر پوشِ سفید همراه داشتم. که برای شرایط مبادا ازش استفاده کنم. واقعاً اگه می دونستم این خاکریز دشمنه ، تحت هیچ شرایطی حاضر نبودم تسلیم بشم و یواشکی بر می گشتم و دوباره با تحمل سختیای بیشتر برای برگشت به وطن تلاش می کردم ، اما تردید در اینکه دشمنه یا خودی. از طرفی دیگه جون نداشتمو مرگ جلو چِشام بود. از درون وسوسه می شدم و انگار یکی بهم می گفت برو جلو شاید ایران باشه. بین حالتی از بیم و امید گرفتار شده بودم. بالاخره تصمیم خودمو گرفتم. با خودم گفتم بلند میشم و اگه بچه های خودمون بودند داد می زنم نزنید ایرانی هستم. نی ها روکنار زدم و بلند شدم ببینم چه خبره و اینجا کجاست که با نعره ی سرباز عراقی و صدای ایست (اوگف) او تمامی آمال و آرزوهام بر باد رفت و خودمو در چنگال دشمن دیدم. 🍂نگهبان عراقی که در اون وقتِ ظهر به تنهایی پست میداد اسلحه شو به سمتم نشانه رفته بود و داد می زد تعال(بیا) و من میخکوب شده بودم. چاره ای جز تسلیم نداشتم. شاید حکمت و تقدیر در بود. شاید اگه می موندم از تشنگی و ضعف همونجا جون می دادم . بناچار زیر پوش رو بلند کردمو با سینه خیز به طرفش حرکت کردم...                             ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Salam Bar Ebrahim31.mp3
7.1M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚روضه خوانی غریبانه ابراهیم ص۲۰۳❤️ 💚والفجرمقدماتي ص۲۰۴❤️ 💚میدان پر از مین ص۲۰۵❤️ 💚ابراهیم در کانال ص۲۰۶❤️ 🍂ابراهيم شروع به مداحي كرد، اما نه مثل هميشه! خيلي غريبانه مي خواند و خودش مي ريخت.روضه حضرت زينب(س) را شروع كرد. 🍂بعد هم شروع به سينه زني كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را شنيدم: ⚡امان از دل زينب(س) چه خون شد دل زينب(س) 🍂بچه ها با ســينه زني جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زينب(س) و شهداي كربلا روضه خواند. در پايان هم گفت: بچه ها، امشــب يا به مي رسيد يا بايد مانند عمه سادات، را تحمل كنيد و قهرمانانه كنيد.عجيب بودكه تقريبًاهمه بچه هاي گردانهاي كميل كه ابراهيم برايشان روضه خواند يا شهيد شدند يا اسير 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠(۲۸۳) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و هشتاد و سوم:رجعت سالم شهید بعد از ۱۲ سال 🍂شهید پیراینده بعد از ۱۲ سال در مبادله اجساد برخی از اسرای عراقی با پیکر شهدای ما به وطن بازگشت. ماجرای برگشت پیکر شهید پیراینده بسیار عجیب و بعنوان یکی از افتخارات و اسناد حقانیت دفاع مقدسِ ما ثبت شد. وقتی پیکرش رو از قبر خارج کرده بودن می‌بینن پیکر سالمه. 🔸️حجت‌الاسلام باطنی از دوستان بنده که هم در وقت شهادت بر بالین شهید پیراینده حاضر بود و هم در وقت رجعت پیکر در معراج شهدا حضور داشت می‌گه: در معراج شهدا بدن این شهید بزرگوار رو من به همراه برادرش و بچه‌های معراج دوباره کفن کردیم. بچه‌های معراج می‌گفتن ۴ ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشه و بعثیها بهانه می‌آوردن. مبادله انجام نمی‌شد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده  و تعدادی دیگه از اسرا رو رو از قبر خارج می‌کنن می‌بینن بدن‌ها کاملا سالم هستن. 🔹️سردار باقرزاده می‌گه: هنگام تحویل گرفتن شهدا به پیکر ۳۵ تن از شهدا حساس شدم چرا که بدنهای اونها به شکل خاصی بود. یکی از افسرهای عراقی در این مورد به ما گفت: این بدنها پس از نبش قبر سالم بودن. با دیدن این موضوع به چند پزشک متخصص اطلاع دادیم اما اونها اعلام کردن که چنین چیزی با علم پزشکی مطابقت نداره. به تعدادی از علما اطلاع دادیم، اونها با دیدن اجساد گفتن که اینا از صُلحا هستن، پیکرهاشون رو نگه ندارید و با احترام به وطنشون برگردونید. 💥افسرهای عراقی موضوع رو به استخبارات اطلاع دادن. پیکر شهدا توسط استخبارات تحویل گرفته شده و به توصیه چند تن از پزشکهای اسرائیلی، سرشون رو برش داده و مغزشون رو خارج کرده بودن. به گفته افسر عراقی، این کار به دو دلیل انجام شد. اول تحقیقات روی مغز اونها برای پی بردن به علت سالم موندن اجساد و دوم اینکه با خارج کردن مغز، آب بدن کشیده شده و بدن خود به خود از بین میره. مبادله پیکرها میون ایران و عراق ۴ ماه به تأخیر افتاد. ⚡در خلال این ۴ ماه بعثیها روی بدنهای سالم شهدا اسید و آهک پاشیده و اونها رو زیر آفتاب نگه داشتن تا شاید بدنها از بین بره، با وجود این بدن شهید پیراینده بعد از ۱۲سال سالم به میهن بازگشت. ایشان تأکید می‌کنه: سالم موندن بدن بعد از ۱۲ سال با تموم تلاش شیطانی بعثیها در پوشوندن حقیقت از طریق برش دادن مغز و خارج کردن کامل مغز ،نگه داشتن پیکر زیر آفتاب به مدت ۴ ماه و پاشیدن اسید و آهک بر روی اونها، گواهی خاص از طرف خدا برای مردم و این شهدای بلند مرتبه است. سرانجام پیکر این شهید توسط مردم ایثارگر و قدرشناس خزانه بخارایی تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد. 📌نعمت‌الله دهقانیان از دوستان صمیمی شهید حسین پیراینده نقل می کنه که روزهای آخر، شهید پیراینده می‌گفت: من طعم شیرین جهاد در راه خدا رو چشیده‌م، حضرت ابوالفضل(علیه السلام) رو تجربه کرده و حضرت زینب(سلام الله علیها) رو لمس کردم و از طرفی هم هستم. تنها چیزی رو که از خدا میخوام تجربه کنم، شهادته که امیدوارم این آخری رو هم قسمتم بکنه...     ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌