#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_یکم
💚ابراهیم طلبه غیر رسمی❤️
🔸️حوزه حاج آقا مجتهدي(ره)
✔ايرج گرائي
🍁@shahidabad313
🔸️سالهاي آخر، قبل از انقلاب بود.🌷#ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريبًا کســي از آن خبر نداشــت. خودش هم چيزی نمي گفت.
🍁@pmsh313
🔸️اما كاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود.ابراهيم خيلي معنوي تر شــده بود. صبحها يک پلاســتيک مشكي دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود.
🔸️ي كروز با موتور از ســر خيابان رد ميشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟!
گفت: ميرم بازار. ســوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاســتيک رو دستت ميبينم چيه!؟ گفت: هيچي کتابه!
🍁@shahidabad313
🔸️بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد.خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟بــا كنجكاوي بــه دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مســجد،
🔸️من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد.فهميدم دروس حوزوي ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون.
🔸️از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم:ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي
با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نميکردم ابراهيم #طلبه شده باشه.
🍁@pmsh313
🔸️آنجا روي ديوار حديثي از پيامبراعظم(ص)نوشته شده بود: »آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء ،کساني که به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت(مواعظ العدديه ص ۱۱۱)
🍁@shahidabad313
🔸️شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟يک دفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم.
🔸️خيلي آهسته گفت:ِ آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيســتم. همينطوري براي اســتفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلا به کسي حرفي نزن.
🍁@pmsh313
🔸️تــا زمان پيروزي انقلاب روال کاري ابراهيم به اين صــورت بود. پس از پيروزي انقلاب آنقدر مشــغوليتهاي ابراهيم زياد شــد که ديگر به کارهاي
قبلي نمي رسيد.
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_دوم
🔹️پيوند الهي
✔رضا هادي
🍁@shahidabad313
💚تبدیل دوســتي شــيطاني پيوند الهي❤️
💚زندگيشــان مديون#برخورد_خوب_ابراهيم❤️
🍁@pmsh313
🔹️عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود.
🔹️پسر، تا🌷#ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! مي خواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
🔹️چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست.دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت.
🔹️ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت.
🍁@pmsh313
🔹️قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعًا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
🔹️جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
🍁@shahidabad313
🔹️ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر#ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
🔹️جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه
🔹️ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي وخوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
🔹️شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر
مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند.
🔹️در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حاال اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند.حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد.
🍁@shahidabad313
🔹️اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم!ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
🔹️فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
🍁@pmsh313
🔹️يک ماه از آن قضيه گذشــت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود. آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست.
🔹️رضايت، به خاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک#پيوند_الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون#برخورد_خوب_ابراهيم با اين ماجرا مي دانند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_پنجم
💚شجاعت عجیب ابراهیم❤️
🍀۱۷شهريور
✔امير منجر
🍁@shahidabad313
🍀صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهيم. با موتور به همان جلســه مذهبي رفتيم. اطراف ميدان(ژاله) شهدا.جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد.
🍀نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. 🍁بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند.
🍁@pmsh313
🍀جمعيــت زيادي هم به ســمت ميــدان در حركت بود. مأمورهــا با بلندگو اعلام مي كردند كه: متفرق شويد.🌷#ابراهيم سريع از جلسه خارج شد.بلافاصله
برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🍀آمدم بيرون. تا چشــم کار مي کرد از همه طرف جمعيت به ســمت ميدان مي آمد. شــعارها از درود بر خميني به ســمت شــاه رفته بود. فرياد مرگ بر
شــاه طنين انداز شده بود.
🍀جمعيت به ســمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها
مي گفتند: ساواکي ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و...
🍀لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور مي کرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آســمان بود و دورتر از ميدان
قرار داشت.
🍁@shahidabad313
🍀ســريع رفتم و موتــور را آوردم. از يــک کوچه راه خروجــي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد.با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم.
🍁@pmsh313
🍀تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را مي رسانديم و بر مي گشتيم. تقريبًا تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. يکــي از مجروحين نزديك پمــپ بنزين افتاده بود. مأمورهــا از دور نگاه
مي کردند.
🍀هيچ کس جرأت برداشتن مجروح را نداشت.ابراهيم مي خواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير مي زنند. ابراهيم نگاهي
به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو مي گفتي!؟
🍀نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقب تر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دســت مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روي کمرش.
🍁@shahidabad313
🍀بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد. بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد.
🍀من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شــب خبر دادند ابراهيم برگشته.
🍀خيلي خوشحال شــدم. با آن بدن قوي توانســته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا(س)در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم.
🍀بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها.مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و...
🍀در اين جلســات از همه چيز خصوصًا مسائل اعتقادي و مسائل سياسي روز بحث مي شد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به ايران باز مي گردند.
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هشتاد_و_هشت
💢مطلع الفجر ص ۱۳۱
✔حسين الله كرم
💚ابراهیم مسئول شناسائی❤️
💢مدتي از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي
نبرد طراحي گرديد.
🍁@shahidabad313
💢در هشــتم آذرماه#اولين عمليات بزرگ يعني طريق القدس)آزادي بســتان( انجام شد و#اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد.
💢طبق توافق فرماندهان،#دومين عمليات در منطقه گيلان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر#بغداد بود انجام مي شد.
🍁@pmsh313
💢لذا از مدتها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود.مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلان غرب بود.
💢همه بچه هاي گروه شهید اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده#ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت.
💢ابراهيم براي جمع آوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفت شهر رفتند.
🍁@shahidabad313
💢ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به#اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند!
💢ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطلاعات
لازم، نقشه هاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود.ســرهنگ علي ياري و سرگرد سلامي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔰راز #شهادت شهید محمد مهدی مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر
🔆گفت میخواهم #عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد #مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند.
🔰 محمد مهدی با یک تیر ☄دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم".
🔸️آنچنان #تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی #خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
🔆در اتاق کارش #سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه #نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
🔹️به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل #ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
🔰حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا #محمد مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم #فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که #شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید 🔑سعادت است.
🔆شاید خودش را برده بود به #سال📅 ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق💞 ابراهیم نبودی ⁉️مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که #سالهاست منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از #بصر الحریر به کانال کمیل.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷@shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
تولدت مبارک آقا #ابراهیم🍃
مشڪل ڪارهاے ما این استــ
ڪھ براے رضاے همھ ڪار مےڪنیم
جز خـــ❣️ــدا
#شهید_ابراهیم_هادے
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
═❁๑๑🌷๑๑❁═
☘ #ابراهیم خیلی در اعمالش دقت
می کرد. شنیده بود که نفوذ شیـطان
در اعـمال انسان بسیار #مخفی است.
👿شیطان هر کسی را به طریقی گمراه
می کند حتی کارهای خوبی که انجام
می داد مراقب بود که آلوده به نیت
های دنیوی نشود.
🔹مرتب با #علمای_ربانی در ارتباط بود
و تلاش می کرد تا شیطان را ناکام کند.
ابراهیم می دانست که شیطان سه بار
قسم خورده تا انسان را گمراه کند
🔸«قـالَ فَبِعـِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمـَعِين»َ
ابليس گفت: به عـزّت تو سوگـند كه
همـه ى مـردم را گمـراه خواهـم كرد.
سوره ص آیه ۸۲
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📌پیام شهید
#ابراهیم می گفت:
✨ در زندگی، آدمی مؤفق تر است که در برابر عصبانیت بقیه #صبور باشد
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@qomiribسلام بر ابراهیم 4.mp3
زمان:
حجم:
5.16M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_چهارم
💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️
💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️
💚چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع)❤️
💚شفای مریض❤️
💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️
💚کشتی بین #ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان❤️
💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️
🔰وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷#ابراهيم پهلوانه!؟
🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها،#پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷#ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي#کينه و#دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@qomirib سلام بر ابراهیم 5.mp3
زمان:
حجم:
6.78M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_پنجم
💚خوشحالی ابراهیم از برگزاری نماز_جماعت_صبح در زور خانه❤️
💚راه اندازی بســاط#ورزش_باســتاني در مناطق جنگی توسط ابراهیم❤️
💚تربیت پهلوان های واقعی در زورخانه#حاج_حســن_تــوکل❤️
💚يک بار در والیبال تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد❤️
💚بهترين#خاطره_واليبال🌷#ابراهيم در دوران جنگ❤️
💚مسابقه با بچه هاي#هيئت_واليبال_تهران پنج نفر مقابل ابراهیم و با پیروزی او❤️
💚يک#رزمنده_ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها❤️
💚بازی والیبال در پادگان دوکوهه❤️
♻️ابراهیم هميشــه هم#حديث☀️#پيامبر گرامي اســام(ص) را ميخواند:» اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوب تر است.«
♻️زورخانه#حاج_حســن_تــوکل، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود!آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند.
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
✍باران شدیدی در تهـران باریده بود
خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد می خواستند به سمت
دیگرخیابان بروند مانده بودند چه
کنند..!
همان موقع #ابراهـــیم از راه
رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول
کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف
دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این
کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز
شکستن #نفــــس خودش نداشت
مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین
بچـــــهها مطـــرح بود!✨
#شهید_ابراهیم_هادی ...🕊🌷
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
سه برادر با هم هماهنگ بودند، داخل خونه، بیرون از خونه با هم ســر کار میرفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت ها سیاسی آخرهم جبهه و #شهـادت🌷
#ابراهیم شـــهید شد🌷
#عبدالله مفقود الاثر شد🕊
#حبیب رو هم پس از نه سال تکه اے از استخونهاشو به همراه پلاک براے خانواده اش آوردند😔
#شهیدان_جعفرزاده🌷
#شهدا
#شهادت
#شعبان
#دهه_فجر
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯