eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 ۲💕 ✔️راوی: پدر شهيد 🍂 اولم بود؛ پسري بسيار خوب و با ، بعد خداوند به ما داد و بعد هم در زماني كه به پايان رسيد، يعني اواخر سال 1367🌷 به دنيا آمد. بعد هم دو ديگر به جمع خانواده ي ما اضافه شد. 🍂روزها گذشت و🌷 بزرگ شد. در دوران به مدرسه ي🌷 در ميدان🌷 رفت. 🍂 دوره ي دبستان بود كه وارد مصالح فروشي شدم و خادمي را تحويل دادم. 🍂 از همان ايام با#حاج_حسين_سازور كه در دهه ي در محله ي ما برگزار ميشد آشنا گرديد. من هم از؛قبل، با حاج حسين بودم. ⚘@pmsh313 🍂با پسرم در برنامه هاي شركت ميكرديم. پسرم با اينكه سن و سالي نداشت، اما در تداركات بسيار زحمت ميكشيد. بدون ادعا و بدون سر و صدا براي ـبچه هاي وقت ميگذاشت. 🍂يادم هست كه اين پسر من از همان به علاقه نشان ميداد. رفته بود چند تا وسيله ي ورزشي تهيه كرده و صبح ها مشغول ميشد. به ميله اي كه براي پرده به كنار نصب شده بود بارفيكس ميزد. با اينكه بود اما بدنش حسابي ورزيده شد.💪 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈: 🌷 📍 💎! پاهایم است، ندارد.  از پلی که از می‌کند، ندارد. من در عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و تو که از نازک­تر است و از بُرنده‌تر؛ 💎اما یک امیدی به من می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در اولیائت در و عباست(ع) آنها را دواندم و این پاها را در سنگرهای ، کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آنها را ببخشی. 💎! سر من، عقل من، لب من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین به‌سر می‌برند؛☀️! مرا بپذیر؛ بپذیر؛ آن‌چنان بپذیر که دیدارت شوم. جز تو را نمی‌خواهم، من توست، ☀️! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌱 🌺@shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💚روزی حلال❤️ ✔خواهر شهيد 💚پدر و بود و به بسيار اهميت ميداد❤️ 💚رابطه دوستانه و بامحبت،فراتر از پدر و پسر❤️ 💚ماجرای خرید نان با سکه پنج ریالی پیره زن❤️ 💚سایه سنگین یتیمی بر سر،در نوجوانی❤️ ◀️پيامبراعظم(ص)ميفرماينــد: »فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از خود بيرون كند(نهج الفصاحه حديث۳۷۰) ◀️بر اين اساس پدرمان در ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. و بود و به بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر(ص)ميفرمايند:» ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن است(بحار االنوار ج۱۰۳ص۷) ◀️براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه)شاپور(آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد، مغازه اي كه از پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشــغول كارگري شد. صبح تا شــب مقابل كوره مي ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه اي كوچك بخرد. ◀️ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاي خوبي كرد. به خاطر سختي هائي بود كه براي ميكشيد.هــر زمان هم از دوران كودكي خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به🕌 ميبرد. بيشــتر وقتها به آيت الله نوري(ره)پائين چهارراه سرچشمه مي رفتيم. آنجا🌟(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن را داشت. ◀️يادم هســت كه در همان سالهای پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند. ◀️شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سالم كرد. بلافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود. ◀️ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم.وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي كرد و سكه پنج ريالي به من داد. ◀️نميخواستم قبول كنم ولي خيلي كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از بر لبانش نقش بست. ◀️خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد. پدر با ابراهيم از پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. ◀️اما اين دوستانه زياد طولاني نشد!ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايتهاي پدر را از دســت داد. در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند به زندگي ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ برود. او هم قبول كرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 💧 آخرین لحظه دیدار با پدر قبل از🌷 👇 ⬅از آخرین لحظه دیدار با پدرتان قبل از🌷 چه خاطره‌ای دارید؟ ⭕شب قبل از رفتن به، بنده در پدری پیش مادرم بودم. طی چند تماسی که با داشتیم، ایشان یکدفعه به ما اطلاع دادند که ما فردا زود باید به مأموریتی برویم. 💎بنده سریع با خواهر بزرگم تماس گرفتم که قرار است فردا به برود، بیایید از او خداحافظی کنید. روز رفتنِ، نیم ساعت قبل از☀️ از بیدار شدم، دیدم در اتاق پذیرایی مشغول خواندن☀️ است. بدون اختیار نشستم محو دیدن شدم تا اینکه نمازش تمام شد. با دیدن من لبخندی زد. 🍀چهره‌اش حالت خاصی داشت. بلند شد لباس‌هایش را پوشید و برای رفتن آماده شد. رفت و نزدیک تماس گرفت که برای به می‌آید. تلویزیون روشن بود و شبکه خبر داشت خبر آتش زدن در را نشان می‌داد. 💎بابا صدا زد: «نفیسه بیا نگاه کن ببین چه خبره. اوضاع خیلی خطرناک است. این دفعه ما برویم حتماً ما را می‌زنند.» برگشتم گفتم: «خب وقتی می‌گویی خطرناک است، نروید.» بابا برگشت گفت: «نه مگر می‌شود نروم؟ این همه سال با بودم؛ حالا در این اوضاع او را تنها بگذارم؟» در دیداری که با بچه‌های🌷 بعد از شهادتش داشتیم، بچه‌هایشان به من گفتند: «🌷 خیلی اصرار کرد که این سری🌷 با ما نیاید ولی آقای پورجعفری می‌کند و می‌گوید نمی‌توانم شما را در این وضعیت بحرانی تنها بگذارم.» ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 😍 💢از زبان مادر همسر شهید💢 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ♦️ از زهرایم شنیدم که محسن می‌خواهد بیاید خواستگاری. می دانستم توی "کتاب شهر" کار می کند. چادرم را سر کردم و به بهانه خرید کتاب رفتم آنجا. . ♦️ می خواستم ببینمش. براندازش کنم. اخلاق و رفتار و برخوردش را ببینم. 🤨 باهاش که حرف زدم حتی سرش را بالا نیاورد که نگاهم کند. 😌 همان موقع رفت توی دلم. 😍 با خودم گفتم: "این بهترین شوهر برای زهرای منه. " . 💢 وقتی هم مادرش آمد خانه مان که زهرا را ببیند، هی وسوسه شدم که همان موقع جواب بله را بدهم.😮 با خودم گفتم زشته خوبیت نداره الان چه فکری درباره من و زهرا میکنن. . گذاشتم تا آن روز تمام شود فرداش که نماز صبح را خواندم دیگر همان کله صبح زنگ زدم خانه‌شان.!😇 . به مادرش گفتم:" حاج خانوم ما فکر می کردیم استخاره هم خوب اومده. جوابمون بله است. از این لحظه به بعد آقا محسن پسر ما هم هست."😍 ... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
تنها گریه کن 4.mp3
7.91M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. 📌 📌 اهل شرع و زندگی 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
سلام بر ابراهیم 4.mp3
5.16M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️ 💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️ 💚چند آيه و يه مختصر و با چشمان 💧 آلود براي☀️(ع)❤️ 💚شفای مریض❤️ 💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️ 💚کشتی بین و يکي از بچه هاي❤️ 💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️ 🔰وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷 پهلوانه!؟ 🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷 به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي و را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش ♻️حزب بعث عراق 💛با خاتمه دادن به رژیم عبدالکریم قاسم که سازمان اطلاعات و امنیت مخفی بعث در آن نقش مؤثرى داشت، «عبدالسلام عارف» قدرت را به دست گرفت تا اينكه حزب بعث تحت رهبرى حسن البكر، صدام حسين و ديگران، رژيم عارف را سرنگون كرده و رژيم نظامى بعث را در عراق پايه ريزى كردند. 🔹️هشتمين كنگرة ملى ـ منطقه اى حزب بعث، از هشتم فوريه تا دوازدهم ژانوية 1972م تشكيل شد و به اتفاق آرا، يك گزارش سياسى به تصويب رساند. كنگرة مزبور نكات مبهمى را كه تا آن زمان در سياست بعثی ها وجود داشت، روشن كرد. 🔸️پس از اين كنگره، حسن البكر كم كم دست از برخى مسؤوليتهاى خود برداشت و آنها را به صدام حسين واگذار كرد. صدام در حزب، حاكميت مطلق به دست آورد و اوضاع را به گونه اى فراهم كرد كه پس از مرگ حسن البكر، بر سر جانشينى او با مشكل مواجه نشود. نظام سياسى عراق مشتمل بر دو بخش جداگانة حزب و دولت ـ تا قبل از فروپاشى ديكتاتورى صدام ـ بود كه البته در اين دو بخش تضادهايى وجود داشت؛ ولى برترى حزب نسبت به دولت، امري مسلّم بود. اين مطلب در قانون اساسى آن روز عراق نيز تصريح شده كه حزب در اعمال قدرت، داراي اختيارات وسيعي است. 💥زندگينامة صدام حسين، ديكتاتور عراق 🔹️صدام حسين عبدالمجيد التكريتي، روز بيست و هشتم آوريل سال 1937 ـ هشتم ارديبهشت ماه 1316 ـ در روستاي العوجه در نزديكي شهر تكريت به دنيا آمد. صدام چوپان زاده بود و مادر او هنگام تولدش سعي داشت بچه را سقط كند؛ ولي موفق به اين كار نشد. بعدها بستگان او كه همه اهل تكريت بودند، به مشاوران و معاونان اصلي او تبديل شدند و گروهي را تشكيل دادند كه به «مافياي تكريت» معروف شد. پدر صدام حسين، عبدالمجيد نام داشت؛ اما صدام هيچ وقت او را نديد. پدر صدام قبل از تولدش، مرده يا ناپديد شده بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
pesaram hosein 4.mp3
5.31M
📚 🔊  🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»  📚 کتاب ✍نویسنده: فاطمه دولتی ♻️ 📝 پسرم حسین، روایت زندگی شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر است، که از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. 🍃این اثر کوشیده تصویر یک نوجوان عاشق و دلباخته اهل بیت سلام الله علیهم را که در سن ۱۲ سالگی وارد جنگ می شود و برایش قضایای مختلفی اتفاق می افتد به تصویر بکشد. 🍁شروع زندگی 🍁راه و رسم زندگی 🍁آرزوهای زندگی 🍁روضه خانگی ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
D1737698T10003376(Web).mp3
16.06M
📚 🎧  🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»  📚 کتاب 🕊(محمد)مصطفوی 🌴شهید مدافع حرم 🍃انتشارات:شهید ابراهیم هادی 🔸️فصل چهارم ♻️.خاطرات دوستان 💢لیاقت شهادت 💢گمنامی 💢راهیان نور 💢مرد جنگ 💢خادم الشهدا 💢گلزار شهدا 💢یادواره شهدا 💢هیئت 💢روضه 💢گریه آرام 💢حجاب 💢حالت وصل 💢خلوت با شهدا 💢تسبیح قشنگ 💢ملاک ازدواج 💢خواستگاری 💢عبادت 💢عبا به دوش 💢عقد اخوت 💢شفاعت 💢شهید برونسی 💢شهید باکری 💢شهید زین الدین 💢وصیتنامه 💢شیخ بهاری 💢دلنوشته ها 💢آلبالوهای سرخ 💢نماز صبح 💢شهر قم 💢ظهر عاشورا ✨ برنامه خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Shanbeye aram 4.mp3
4.94M
📚 🔊 🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📚کتاب 🕊شهید محسن فخری‌زاده ✍ نویسنده: محمدمهدی بهداروند 🍃انتشارات حماسه یاران 💢 🔘پاسدار 🔘مهمان 🔘مجله اصحاب انقلاب 🔘جوان محجوب 🔘متانت 🔘توکل به خدا ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯