eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بعضیا میگن: این #عراقی ها همونایی ان که 8سال با ما #جنگ کردن! حالا خوب شدن؟ چرا به این ملت نگفتن: ✅ دو هزار عراقی برای #ایران #شهید شدن؟ ✅ #سپاه_بدر چی بود؟ ✅ #مردم #عراق چنان از #صدام نفرت داشتن که در #انتفاضه_شعبانیه خروشیدن؟ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️ ✨ 🍃 👈در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه در شهر براي طلبه هاي همواره با و سختي ها همراه است. 🌷@shahidabad313 📍برخي ها معتقد بودند كه اگر كسي مي خواهد همنشيني با مولاي متقيان(علیه اسلام) داشته باشد بايد اين سختي ها را كند. 🌷 نيز از اين مستثنا نبود. وقتي به رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند. 1392 و بود كه به بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي مي گفت. 💎همان ايام يک شب توي🕌 او را ديدم. مشغول صحبت شديم.🌷 ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد: من وقتي وارد شدم نه آن چنان پولي داشتم و نه كسي را مي شناختم كمي زندگي براي من سخت بود. 🌷@shahidabad313 🍂دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در هماهنگ كند. روز اول پاي برخي رفتم. را در خواندم و آمدم بيرون.كمي در خيابان هاي $نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي ، جايي كه براي مردم پهن شده بود، خوابيدم! ⚘@pmsh313 📍روز بعد كمي خريدم و غذاي آن روز من همين شد. پاي رفتم و توانستم چند پيدا كنم. 📍 ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به نداشتم. بايد بيشتر مي كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.چند روز كار من اين بود كه يا بيسكويت مي خوردم و در كلاس هاي حاضر مي شدم. 🌷@shahidabad313 📍شب ها را نيز در محوطه ي اطراف مي خوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچه هاي روي خوابيدم! 🍂سختي ها و خيلي به من فشار مي آورد. اما زندگي در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. كم كم من براي خريد هم تمام شد! حتي يك روز كمي پيدا كردم و داخل ليوان زدم و خوردم. 🌷@shahidabad313 🌴 بيشتر به من فشار آورد. نمي دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد مولاي متقيان شدم و گفتم: آقا جان من براي تكميل خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم در كنار شما را داشته باشم. ان شاءالله آنطور كه خودتان مي دانيد من نيز برطرف شود. 🌴مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان را، كه از متوليان يک مؤسسه ي اسلامي در بود، ديدم.ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان بودم خيلي به من كرد. بعد هم يك بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد. 🌷@shahidabad313 🍂شرايط يكباره براي من شد. بعد هم به عنوان در حوزه ي پذيرفته شدم. همه ي اينها چيزي نبود جز خود آقا (علیه السلام). 📍هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم.خيلي ها جرئت نمي كردند در اين خانه ي تاريك و قديمي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شب هاي بسياري در و خوابيده بودم محل خوبي بود... 🌷@shahidabad313 🌷 حدود دو ماه پيش ما در بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي تنگ شده بود. انگار او را از بيرون كرده اند. كارهايش را انجام داد و بعد از، آماده ي بازگشت به شد. 💥بعد از آن به قدري به وابسته شد كه مي گفت: وقتي به مي روم، نمي توانم زياد بمانم و سريع بر مي گردم . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚قدم های آخر❤️ 👈اين اواخر كمتر حرف مي زد. زماني كه از برگشته بود بيشتر مشغول بود. از خودش كمتر مي گفت. به توصيه هاي بيشتر عمل مي كرد.🌷 عبادت ها و را به گونه اي انجام مي داد كه در باشد. 🌷@shahidabad313 💢كمتر كسي از حال و هواي او در🌟 خبر داشت. او سعي مي كرد خود را با مولاي متقيان🌟(علیه السلام) حفظ كند.🌷 حداقل هر هفته با و دوستان و خانواده تماس مي گرفت و با آنها بگو بخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده مي شد.شماره ي همراه خود را عوض كرد. ⚘@pmsh313 💢آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت.🌷 پس از صحبت هاي به او گفت: نمي خواي صداي من رو كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من بزني! 🌷@shahidabad313 💢به يكي از دوستان هم گفته بود: من چهره ي و خوبي ندارم، اگه توانستي يه از عكس هاي من آماده كن! بعدها به درد مي خوره! ⚘@pmsh313 💢با اينكه بارها در عمليات هاي گروه هاي مردمي از طرف#عراق شركت كرده بود، اما نامه اش را قبل از آخرين نوشت!درست در روز 19 1393، يعني يك هفته قبل از🌷. وصيتنامه ي كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيارخوبي در آن داشت. 🌷@shahidabad313 💢عجيب اينكه بيشتر درخواست هايي را كه او در آورده بود به طرز عجيبي شد.او بعد از تكميل راهي نيروهاي مردمي شد. آنقدر داشت كه سجاده اش در اتاقش همينطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم گرديد. ⚘@pmsh313 💢آن ها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف و ديگر مناطق داشتند.نيروهاي مردمي در چند قبلي با كمك توانسته بودند مناطق مهمي نظير را از دست⚡ پاكسازي كنند. 🌷@shahidabad313 🌷 به همراه ديگر، حدود بيست کيلومتر جلوتر از🌟 در سنگرها حضور داشتند.آن ها بيشتر شب ها را به مي آمدند و آنجا مي خوابيدند.🌷 هم كه خوبي پيدا كرده بود، از فضاي#حرمين_سامرا به خوبي استفاده مي كرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
✫⇠(۱۵۴) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و پنجاه و چهارم:ماجرای عبرت آموز اسرای عرب 🍂در عملیات کربلای پنج رزمندگان حضور گسترده و چشمگیری داشتند. گفته شده حدود شانزده هزار نفر از مجاهدین عراقی دوشادوش رزمندگان اسلام علیه حزب بعث جنگیدن و شهدای زیادی هم تقدیم کردند. این مسئله به گوش مقامات حزب بعث رسیده بود و در حالیکه در ابتدای اسارت خیلی تلاش کردن در بین اسرای عرب زبان احیانا مجاهدین عراقی عضو سپاه بدر رو شناسایی کنن و اگه کسی رو پیدا می کردن اصلا به اردوگاه فرستاده نمی شد و می بردن جزو زندانیان سیاسی در استخبارات 🔘ولی در عین حال هر چند مدت یه بار عرب زبونهای اردوگاه رو جداگانه می بردن و بازجویی می کردن که شاید بتونن مجاهدین عراقی رو بین اونها شناسایی کنن. بعد از حدود یه سال و خورده ای که از افتتاح اردوگاه ۱۱ گذشته بود و در حالیکه بعضی مثل ناصر و یعقوب که ارشد آسایشگاها بودن با اونها همکاری داشتن و براشون جاسوسی می کردن، ولی به همینها هم رحم نکردن و یه روز همه رو جمع کردن و بردن استخبارات عراق و چند ماه تحت شکنجه های ویژه استخبارات تو بغداد قرار گرفته بودن. اینم مزد خوش خدمتی بود که نه همه، ولی تعداد اندکی از اونها باشون همکاری کرده بودن. 💥اینقدر اینها رو شکنجه کرده بودن که وقتی برگشتن پوست و استخون شده بودن. البته اکثر اسرای عرب که به استخبارات برده شدن، انسانهای والامقاومی بودن ، اما در بینشون چند تا نخاله هم مثل و بود . به هر حال این دو نفر در همین دنیا تقاص سختی پس دادن و مزد خیانتشون رو از دست همونهایی گرفتن که بهشون خدمت کردن... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯