eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✍از مهم ترين خصوصيات علی زياد و بالايش بود.وقتی بچه دومم را باردار بودم (برادر شهيد كه 3 سال از او كوچك تر است)، باز به او محبت خاصي داشتم. 🌀وقتي كه اين بچه به دنيا آمد، علي ديگر روي زانويم نمي‌نشست‌. وقتي به او مي‌گفتم: چرا از روي زانويم بلند مي شوي‌؟ با همان لحن كودكانه اش به من مي فهماند كه نوزاد خيلي كوچك است و بايد به او توجه بيشتري بكنم. 🌐با آن سن كم، بالايي داشت و مثل آدم بزرگ ها رفتار مي‌كرد و رفتارهاي بزرگ ‌منشانه از او سر مي‌زد. به قدري مهربان و دوست داشتني و مظلوم بود كه دايم نگرانش مي‌شدم و دلم برايش تنگ مي‌شد. برخي اوقات كه به مدرسه مي‌رفت‌، دنبالش مي‌رفتم و از دور نگاهش مي‌كردم تا دلم آرام بگيرد.هميشه در مدرسه يا كوچه،در يك گوشه‌اي ساكت و آرام مي ايستاد و هيچ حرفي ‌نمي‌زد، ولي در اطراف او بچه‌هاي‌مدرسه از سر از پا نمي‌شناختند. 📚منبع : شاهد یاران / روایت مادرش 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚شیطنت های هادی،رفع خستگی کار❤️ 💕 ۲🍃 ✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد 👈...يادم هست زماني كه براي🌷 به ميرفتيم، من و🌷 و چند نفر ديگر از بچه هاي🕌، جزء خادمان بوديم. آنجا هم دست از بر نميداشت. ⚘@pmsh313 💎مثلا، يكي از دوستان قديمي من با كت و شلوار خيلي شيك آمده بود و ميخواست با آب حوض دوكوهه بگيرد، رفت كنار اين آقا و چند بار محكم با مشت زد توي آب! سر تا پاي اين رفيق ما خيس شد. يك دفعه دوست قديمي ما دويد كه را بگيرد و ادبش كند. 🍀 با چهره اي مظلومانه شروع كرد با زبان لالی صحبت كردن. اين بنده ي خدا هم تا ديد اين آقا قادر به صحبت نيست چيزي نگفت و رفت،شب وقتي به اتاق ما آمد،یک باره چشمانش از تعجب گِرد شد😳. داشت مثل بلبل تو جمع ما حرف ميزد! ٭٭٭ 💎در به عنوان🌷 فعاليت ميكرديم. در آن ايام با شوخ طبعي ها را از تن ما خارج ميكرد. ⚘@pmsh313 💎يادم هست كه يك پتوي بزرگ داشت كه به آن ميگفت »پتوي اِجكت« يا پتوي پرتاب!كاري كه با اين پتو انجام ميداد خيلي عجيب بود. يكي از بچه ها را روي آن مينشاند و بقيه دورتادور پتو را ميگرفتند و با حركات دست آن شخص را بالا و پايين پرت ميكردند. 💎يك بار سراغ يكي از رفت. اين از دوستان ما بود. ايشان خودش اهل و بود. هادي به او گفت: حاج آقا دوست داريد روي اين پتو بنشينيد؟،بعد توضيح داد كه اين پتو باعث ميشود. ⚘@pmsh313 🍀 آقا كه از خنده هاي بچه ها موضوع را فهميده بود، عبا و عمامه را برداشت و نشست روي پتو، و بچه ها چندين بار حاج آقا را بالا و پايين پرت كردند. خيلي سخت ولي جالب بود. بعد هم با يك پرتاب دقيق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف. بعد از آن خيلي از طعم اين پتو و حوض را چشيدند! 💎شيطنت هاي در نوع خودش عجيب بود. اين کارها تا زماني که پاي او به حوزهي علميه باز نشده بود ادامه داشت،يادم هست يک روز سوار موتور از🌷(س)به سوي🕌 بر ميگشتيم. در بين راه به يکي از رفقاي مسجدي رسيديم. او هم با موتور از🌷 (س) بر ميگشت. ⚘@pmsh313 💎همينطور که روي موتور بوديم با هم سلام و عليک کرديم،يادم افتاد اين بنده ي خدا توي اردوها و برنامه ها، چندين بار را اذيت کرد. از نگاه هاي فهميدم که ميخواهد تلافی کند! اما نميدانستم چه قصدي دارد. 💎 يکباره با سرعت عملي که داشت به موتور اين شخص نزديک شد و سوييچ موتور را درحاليكه روشن بود چرخاند و برداشت،موتور اين شخص يکباره خاموش شد. ما هم گاز موتور را گرفتيم و رفتيم! هر چه آن شخص داد ميزد اهميتي نداديم. 💎به گفتم: خوب نيست الان هوا تاريک ميشه، اين بنده ي خدا وسط اين بيابون چي کار کنه؟ گفت: بايد بشه. يک کيلومتر جلوتر ايستاديم. برگشتيم به سمت عقب. اين شخص همينطور با دست اشاره ميکرد و التماس ميکرد. 🌼 هم کليد را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زير تابلو. بعد هم رفتيم... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸🍃🌷 یک دختر جوان🧕 ایستاده بود جلوی مغازه، رویش را سفت گرفته بود. این پا و آن پا می کرد. انگار منتظر کسی بود.🙄 راننده تا دید، پرید پشت ماشینش🚘 چند بار بوق زد🔊، چراغ زد🚨، ماشین🚗 را جلو وعقب کرد. انگار نه انگار، نگاهش هم نمی کرد😳 سرش را این ور و آن ور می کرد، ناز می کرد😌 از ماشین پیاده شد، آمد جلو. گفت « بفرما بالا!» یک هو دید😱 یک چادر مشکی و یک جفت کفش پاشنه بلند👠 ماند روی زمین و یک پسر بچه نه ده ساله از زیرش در رفت😜 مصطفی بود!🤭😉 بعد هم علی پشت سرش، از ته کوچه سرکی کشید، چادر و کفش را برداشتو دِ در رو.👌 ✍ یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 6 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊