eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت چهاردهم 🔴حاجی اهل اين دنيا نيست حاجی توی بيمارستان هفده شهريور بستری بود. يک روز پدرم رفت ملاقاتش. وقتی برگشت، گفت: بابا! اين فرمانده‌ات عجب مرديه! گفتم: چطور؟ گفت: اصلاً اهل اين نيست. اينجا موقتی مونده. مطمئنم که جاش، جای ديگه‌ايه. ظاهراً خيلی خوشش آمده بود از حرف‌های حاجی. ادامه داد: همين جورکه صحبت می‌کرديم، حرف شد از . تو گوشش گفتم: خلاصه حاج آقا رفتی اون دنيا، يکی‌ام برای ما بگير. اونم خنديد و گفت: چشم. بعدش حرفی زد که خيلی معنا داشت. بهم گفت: ما صد تا حوريه اون دنيا رو، به همين زن خودمون نمی‌ديم. گفت: حاجی همسرش را خوب شناخته، قدر همچين زن فداکار و صبوری رو، کسی مثل حاجی بايد بدونه. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIAFPI0jvkrcg 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت 15 🔴حالی برای نماز یک ساعتی مانده‌بود به اذان . جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و کوفته ولو شدم روی زمین. فکر میکردم عبدالحسین هم می‌خوابد. جوراب‌هایش را در آورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم. پای شیر آب رفت. آستین‌ها را داد بالا و شروع کرد به گرفتن. احتمال نمیدادم حالی برای خواندن داشته باشد. خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. رفتم توی چادر و دراز کشیدم. زود خوابم برد. اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلک‌هایم را مالیدم. چند لحظه‌ای طول کشید تا چشم‌هام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز باحالی خوانده‌است. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت 16 🔴پرستيژ فرماندهی علاقه خاصی هم به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت، هم به و فرزندان ايشان. عجب هم احترام سيدی را نگه می‌داشت. يادم نمی‌آيد توی سنگر، چادر، خانه يا جای ديگری با هم رفته باشيم و او زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی می‌کرد، جلوتر از من قدم برندارد. يک بار با هم می‌خواستيم برويم جلسه. پشت دراتاق که رسيديم، طبق معمول، مرا فرستاد جلو گفت: بفرما. نرفتم تو. بهش گفتم: اول شما برو! لبخندی زد وگفت: تو که می‌دونی من جلوتر از سيد،جايی وارد نمی‌شم. به اعتراض گفتم: حاج آقا، اينجا ديگه خوبيت نداره من اول برم! گفت برای چی؟ گفتم: ناسلامتي شما هستی؛ اينجا هم که جبهه است و بالاخره بايد ابهت و فرماندهی حفظ بشه. مکثی کردم و زود ادامه دادم: اينکه من جلوتر برم، پرستيژ شما را پايين می‌ياره. خنديد و گفت: اين پرستيژی که می‌خواد با بی‌احترامی به سادات باشه، می‌خوام اصلاً نباشه! منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کاراشکال دارد وگرنه کار برای خدا که خستگی ندارد، لذت بخش است. #شهید_حسن_باقری کانال افسران جنگ نرم: 🇮🇷 telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت هفدهم 🔴سهم خانواده من يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت نوزدهم 🔴جعبه های خالی مهمات بعد یکی از عملیات‌ها آمد مرخصی. در را که به روش باز کردم، چشمم افتاد به دوتا جعبه، از این جعبه‌های خالی بود. بعد از سلام و احوالپرسی، به جعبه‌ها اشاره کردم و پرسیدم: اینا رو برای چی آوردین؟ گفت: آوردم که بچه‌ها دفتر و کتابشون رو بگذارن توش... . موقعی که جعبه ها را از ماشین گذاشته بود پایین، یکی از زن‌های همسایه هم دیده بود. بعداً به من گفت: آقای برونسی انگار این دفعه دست پر اومدن. منظورش را نگرفتم. من و منی کرد و به اشاره گفت: جعبه‌ها. تا اسم جعبه را آورد، صورتم داغ شد؛ معنی دست پر بودن را فهمیدم. زود در جوابش گفتم: اون جعبه ها بودن! گفت: از ما دیگه نمی‌خواد پنهان کنین، ما که غریبه نیستیم؛ بالاخره حاج آقا هر چی بوده، آوردن. با عصبانیت راهم را کشیدم و رفتم خانه. عبدالحسین وقتی موضوع را فهمید، خونسرد گفت: این حرفا که ناراحتی نداره. گفت: باید به اون خانم می‌گفتی که این راه بازه، شوهر من رفته آورده، شما هم برین بیارین. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت هجدهم 🔴گردان خط شکن گردان عبدالله معروف شده بود به گردان خط شکن، ‌حتی یک عملیات نداشتیم که نیروی پشتیبانی باشد، ‌فقط خط شکن بود. یادم هست آن وقت‌ها مسئول لشکر بود. حاجی برونسی می‌آمد پیشم می‌گفت: اخوان، ‌تخریب چی‌هایی رو به من بده که تا آخر کار،‌ پای رفتن داشته باشن. می‌پرسیدم: چطور؟ می‌گفت: چون گردان من گردان عبدالله هست؛ یعنی گردان خط شکن. راست هم می‌گفت: همیشه دورترین و صعب‌العبورترین مسیرها را توی عملیات‌ها،‌ به گردان او می‌دادند. رو همین حساب، اسم برونسی،‌ هم پیش خودی‌ها معروف بود،‌ هم پیش دشمن. بارها توی رادیو اسمش را با غیظ می‌آوردند و کلی ناسزا می‌گفتند. برای سرش هم،‌ مثل سر شهید کاوه،‌ جایزه گذاشته بودند. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌷شهید عبدالحسین برونسی🌷 از قـرآن مدد بجوید و از قـرآن سـر مشـق بگیرید تا،به گمراهی ڪشیده نشوید. #شهیدانه😭 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
محاسبات نفس شهيد علی بلورچی،نقشه ی راهی ملموس و تجربه شده، بسیار راه گشا و مفید برای هر انسان جویای رستگاری و تعالی اخلاقی # محاسبات_نفس روایتگری شهدا،بیان معنوی تلگرام شهید علی بلورچی رتبه ۵ کنکور دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف، شناسنامه اش مي گفت اسمش مهران است اما وقتي رفت جبهه گفت صدايم كنيد علي. نامه هايش را اينطور امضاء مي كرد؛ الاحقر علي بلورچي. در برخي نامه ها هم نوشته عليرضا. خطش آن قدر زيبا هست كه بتوان يكي از نامه هايش را قاب كرد. وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود! نوشته؛ وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، «الحشر/19» تنها يك چيز برايتان بنويسم كه خيلي زحمت كشيدم و ناله كردم و شب زنده داري(به اصطلاح شما) كردم اگر شهيد شدم بايد بگويم: «فزت و رب الكعبه» از كتاب «محله هاي زندگي» / سرگذشت لامعه لشگرلو؛ مادر شهيد علي بلورچي (انتشارات روايت فتح، نويسنده مريم برادران) معرفی کتاب یادادشت هاو دست نوشته هاومحاسبه نفس شهید(مهران) علی بلورچی «مهران بلورچی»، به تاریخ 15 اردیبهشت 1345 شمسی، در تهران متولد شد و در مورخه ی 12 اسفتد 1365 در منطقه ی عملیاتی «شلمچه» با اصابت آتش متجاوزان بعثی، بال در بال ملائک گشوداز «مهران بلورچی» تعداد قابل توجهی یادداست و نامه به یادگار مانده است. این یادداشت ها و نامه های خواندنی، توسط «انتشارات یا زهرا(س)» به اهتمام علی اکبری، به صورت کامل و دست نخورده، در قالب کتابی 336 صفحه با نام «کتاب بلورچی»، منتشر شده است. این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول؛ محاسبه ی نفس شهید است که در پنچ دفترچه یادداشت جیبی و هم در برگه هایی پراکنده نوشته شده است. فصل دوم؛ نامه هایی است که شهید برای مخاطبین اش، از مادر و خواهر گرفته تا دوستان و هم رزمان و دانشگاه و ... نوشته است. فصل سوم؛ تمام یادداشت ها و دل نوشته های شهید را شامل می شود. عنوان فصل چهارم؛ نامه های مادر و خواهر شهید است که در مقاطع مختلف حضور او در جبهه نگارش شده است و فصل آخر و پنجم؛ مربوط به وصیت نامه هایی است که از شهید به جای مانده است. از ویژگی های خاص این کتاب می توان به مراقبت های شهید از رفتار خود و تذکرات روزانه شهید به خودش اشاره کرد که حقیقتا برای هر انسان جویای رستگاری و تعالی اخلاقی، بسیار راه گشا و مفید به فایده است. ضمن توصیه مجدد به مطالعه ی «کتاب بلورچی»، به عنوان «نقشه ی راهی» ملموس و تجربه شده، بخش هایی از «محاسبه ی نفس» آن شهید عزیز را، که ماه رمضان سال 1365، نگاشته شده است، به حضورتان ارائه می کنیم: *یک شنبه 22/2 65- دوم رمضان المبارک «بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره، یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم» 1-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود. 2-کمی نسبتا زیاد تندویی کردم و صدایم را بلند کردم. 3-چند مورد چشم نگاه های اضافی به دنیا داشت. 4-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود. 5-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت. 6-عجب و غرور می خواهد بروز کند. 7-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم. 8-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت. * نتیجه: نفس آلوده به نظر می رسد. توجه به نفس، حال به چه دلیل، به دلیل روزه یا چیز دیگر، آسان تر از قبل میسر است، لیکن آن چه دیده می شود، آلودگی نفس است. در ضمن، در نماز یاد احمد وجود داشت، اما برای فهمیدن این مطلب که آیا واقعا این گونه است یا نه، باید بیشتر دقت شود، این گونه حس می کنم که شیطان می خواهد مرا بیهوده سرگرم این قدرت شیطانیه بکند تا از اصل غافل بمانم. اولا نمی دانم اصل مطلب چیست، یعنی باید در رذایل ، کدام کدام یک را از بین برد، اپن گونه که حاج آقا قبلا گفته، خودخواهی است، پس باید حسابی توان روی آن بگذارم. ثانیا نمی دانم چگونه آن را، یعنی خودیت را از بین ببرم. باشد که مفهوم «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» برای خواننده ی این کتاب بیش از پیش روشن گردد و الگویی شود برای همه ی آنان که اراده کرده اند، به راه «مهران بلورچی» و همرزمان او پای گذارند. راهی که بی شک، به آسمانی راه دارد که بندگان صالح خداوند و ابرار در آن ماوی دارند... https://www.instagram.com/p/BTfz7KNjTG7 گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw @majnon313
#شعر 🌹رفیقِ...🌹 شهیدان ما کویر بی گیاهیم شهیدان ما رفیق نیمه راهیم بیایید دست مارا هم بگیرید که ما جاماندگان روسیاهیم ✅ @vaslekhooban
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیستم 🔴رادیوی عراق: بروسلی کشته شد! توی یکی از عملیات‌ها چهار،‌ پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو . همان اول اخبارش،‌ گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله به فرماندهی (برای گفتن بروسلی، دو تا احتمال می‌دادیم دشمن یا تلفظ صحیحش را نمی‌دانست، یا اینکه گمان می‌کرد آن مرد والا مقام هم مثل قهرمانان و هنرپیشه‌های فیلم‌ها است!) تارومار شد. تا این را شنیدیم،‌ دوتایی با هم زدیم زیر خنده. دنباله وراجی‌شان،‌از کشتن بروسلی گفتند و دروغ‌های شاخ دار دیگر. حاجی بلند می‌خندید. به او گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم. با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشکر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم،‌ فرمانده تیپم. کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان،‌ یک گلوله‌ای روش نوشته برونسی،‌ فقط اون می‌آد می‌خوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگه‌ای نمی‌آد،‌ مطمئن مطمئنم. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیست ویک 🔴قبر بی‌نام و نشان جنازه‌اش شده بود؛ همان چیزی که آرزویش را داشت. حتی وصیت کرده بود روی قبرش نگذاریم و اسمش را هم ننویسیم. می‌خواست به تبعیت از مادرش، حضرت فاطمه‌ زهرا(س) قبرش بی نام و نشان باشد. ماهم به این عمل کردیم؛ اما حدود سال ۷۹، شخصی از دوستان، خودش اقدام کرد و برای قبر سنگ گذاشت؛ بعدتر هم که بنیاد شهید، به صورت اجباری، این کار را به نحو دیگری انجام داد. روزی که روحش را توي شهر تشییع کردیم، یک روز بهاری بود، نهم اردیبهشت ۱۳۶۴. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIAFPI0jvkrcg 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیست ودوم 🔴 حضور ناگهانی رهبر در منزل شهید برونسی یازده سال از شهادت عبدالحسین می‌گذشت بزرگ کردن بچه‌ها، قرض‌هایی که به فامیل و همسایه داشتیم، نزدیک شدن عید هم جز مشکلاتی بود که در آن شرایط دشوار بر دوشم سنگینی می‌کرد. یک روز ناچاری مرا کشاند به (ع) رفتم سر خاک شهید برونسی. با یک دنیا امید باهاش زیاد حرف زدم. فقط می‌خواستم سببی جور شود که از زیر بار این قرض‌ها خلاص شوم. آن روز، کلی سر خاک عبدالحسین گریه کردم. وقتی می‌خواستم بیام، عجیبی بهم دست داده بود. هفته ی بعد تو ایام عید (سال ۱۳۷۵)، با بچه‌ها داخل منزل نشسته بودم که زنگ زدند. دست پاچه گفتم: «دور و بر خونه رو جمع و جور کنید، حتماً مهمونه.» حسن رفت و در را باز کرد. وقتی برگشت با منّ ومنّ گفت: « ...!» زود رفتم بیرون. باورم نمی‌شد که مقام معظم رهبری از در حیاط تشریف آوردند تو. خیلی گرم و مهربان سلام کردند. با لکنت جواب دادم. بعد از تعارف من خودشان با چند نفر دیگر تشریف آوردند داخل. بقیه‌ی محافظ‌ها ، تو حیاط و بیرون خانه ماندند. این که رهبر انقلاب، بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ تشریفاتی آمدند، برای همه‌ی ما غیر متتظره بود. نزدیک یک ساعت از محضرشان استفاده کردیم. ایشان، یکی از خاطرات خود از شهید برونسی(همان خاطره ی رفتن شهید به زاهدان، در دوران تبعید ایشان) را برایمان نقل کردند. بچه‌ها غرق گوش دادن و لذت شده بودند. آقا به هر کدام، جدا جدا فرمایشاتی داشتند. به جرأت می‌توانم بگویم تو آن لحظه‌ها، بچه‌ها احساس نمی‌کردند و از حضور پدری مهربان، شاد و دل گرم بودند. لابلای حرف‌ها، اتفاقاً صحبت از مشکلات ما شد، قضیه‌ی قرض‌ها را خدمت مقام معظم رهبری گفتم. راحت تر و زودتر از آن که فکرش را می‌کردم، مسئله‌ی بدهی‌ها حل شد. منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیست وسه 🔴فرازهایی از وصیتنامه شهید عبدالحسین برونسی فرزندانم،خوب به قرآن گوش کنیدواین کتاب آسمانی راسرمشق زندگیتان قراربدهید.بایدازقرآن استمدادکنیدوبایدازقرآن مددبگیریدومتوسل به امام زمان (عج)باشید. همیشه آیات قرآن رازمزمه کنیدتاشیطان به شمارسوخ پنهانی نکند.ای مردم نادان،ای مردمی که شهادت برای شماجانیفتاده است دراجتماع پیشروبایددرباره شهیدان کلمه اموات اززبانهاوازاندیشه هاساقط شودوحیات آنان باشکوه تجلی نماید🍃وبل احیاءعندربهم یرزقون🍃فرماندهی برای من لطف نیست،گفتنداین یک تکلیف شرعی است،بایدقبول بکنیدومن براساس🍃اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامرمنکم🍃 قبول کردم.مسلمادرراه امربه معروف ونهی ازمنکرازمردم نادان زیان خواهیددید،تحمل کنیدوبرعزم راسختان پایدارباشید. 🔻این قسمت نوشته درعکس وجوددارد.👇👇👇👇 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شعر 🌹شهید...🌹 کاش اسم توآخرین کلامم باشد پروانه شدن حُسن ختامم باشد مانند کبوترانِ در خون خفته عنوانِ "شهید" قبلِ نامم باشد ✅ @vaslekhooban
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیست وچهار 🔴تهذیب نفس ودوری از گناه قبل ازانقلاب رفت سربازی.جناب سرهنگ گفته بودخدمتت روبایددرمنزل من بگذرانی.گفتندبروکارهای منزل سرهنگ روانجام بده.به محض ورودبه منزل،دیدهمسرسرهنگ وضع زننده ای داره.سریع ازخونه زدبیرون وبرگشت پادگان.سرهنگ بخاطراینکارتنبیه اش کرد. توالت روبایدتنهایی می شست.بعدازیک هفته ازگذشت این تنبیه سرهنگ اومدوگفت:حالادوست داری برگردی توخونهٔ من کارکنی یانه؟عبدالحسین بهش گفت: تاآخرخدمتم مجبورباشم همهٔ کثافت های توالت رودربشکه خالی کرده وبه بیابان بریزم،بازهم پاتوی خونه ی شمانمیذارم. بیست روزدیگه هم این تنبیه ادامه پیداکرد.تااینکه مسئولین پادگان خودشون خسته شدندورهایش کردند... خاطره ای از برونسی منبع:خاک های نرم کوشک صفحه ۱۸ 🔻این قسمت نوشته درعکس وجوددارد.👇👇👇👇 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیست وپنج 🔴قابله ولطف خدا مشهدکه آمدیم،بچه ی دومم راحامله بودم.موقع به دنیاآمدنش.مادرم آمدپیشم.سرشب،عبدالحسین رافرستادیم پی قابله.به یک ساعت نکشید،دیدیم درمی زنند.خانم موقروسنگینی آمدتو.ازعبدالحسین ولی خبری نبود.آن خانم نه مثل قابله ها،ونه حتی مثل زن هایی بودکه تاآن موقع دیده بودم.بعدازآن هم مثل اوراندیدم.آرام ومتین بود.وخیلی باجذبه ومعنوی.آن قدروضع حملم راحت بودکه آن طوروضع حمل کردن برای همیشه یک چیزاستثنایی شدبرایم.آن خانم توی خانه ی مابه هیچی لب نزد،حتی آب نخورد.قبل ازرفتن،خواست که اسم بچه رافاطمه بگذاریم. سال هابعد.عبدالحسین رازآن شب رابرایم فاش کرد.می گفت:وقتی رفتم بیرون،یکی ازرفقای طلبه رودیدم.توجریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بودکه حتمابایدکمکش می کردم.توکل برخداکردم وباهاش رفتم.موضوع قابله ازیادم رفت.ساعت دو،دوونیم شب یک هویادقابله افتادم.باخودم گفتم دیگه کارازکارگذشته،خودتون تاحالاحتمایه فکری برداشتین.گریه اش افتاد.ادامه داد:اون شب من هیچ کی روبرای شمانفرستادم،اون خانم هرکی بود،خودش اومده بود 🔻این قسمت نوشته درعکس وجوددارد.👇👇👇👇 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت اول 🔴زندگی نامه صیاد دلها 🔸شهید سپهبد "علی صیاد شیرازی" در روز ۴ خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان "درگز" از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در مهر ۴۶ با درجه ستوان دومی در رشته توپخانه از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل شد. در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۵۱ برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد و با احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند. 🔸ایشان در سال ۵۹ شهید صیاد شیرازی با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد. 🔸این شهید والامقام در آخرین ماه‌های ریاست جمهوری بنی صدر به دلیل مقابله با خیانت‌های او از سمت مذکور عزل شد و پس از فرار مفتضحانه بنی صدر به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. شهید صیاد شیرازی برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد. وی در مهر ماه سال ۱۳۶۰ از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیات‌های پیروزمند ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس را بر عهده داشت. 🔸این شهید بزرگوار در شهریور ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و سپس در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء یافت. 🔴شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نایل آمد. 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
از میله های این قفس نگاهم می رسد به تو تویی که رهاشده ای از همۀ تیر و ترکش های گناه از این تن خاکی جداشده ای پرواز رایادم بده ای پرستوی عاشق ای شهید @majnon100
‌💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت دوم 🔴زیبایی تقدیری که هیچوقت فراموشش نشد ✍۸، ۹ سال داشتم، در یک روز تابستان مادرم به من گفت که دنبال برادرت برو که با بچه‌های دیگر به باغ فلانی رفته و این صحیح نیست؛ من رفتم و دیدم این‌ها دارند میوه می‌چینند حقیقتش یک هوس شیطانی من را وسوسه کرد تا من هم به آن‌ها بپیوندم. جنگی در درون من برپا شد این جنگ طوری ادامه پیدا کرد که تقریبا هوس بر من و بر آن عقل که رنگ معنوی داشت جاکم شد. از پرچین بالا رفتم که خودم را در باغ بیندازم که یکدفعه دیدم ماری درست جلوی من زبانش را تکان می‌دهد چنان وحشت کردم که از ترس خودم را پرت کردم پایین و دمپایی از پایم درامد و بدون آن به سمت خانه دویدم. طوری می‌دویدم که انگار مار دنبالم می‌کند. بعد از ۲۰۰، ۳۰۰ متر دیدم مار به دنبالم نیست و ایستادم. هیچوقت این توقف یادم نمی‌رود که خودم را محاکمه کردم و می‌گفتم مگر مادر تو را نفرستاده بود بروی برادرت که کار خلاف شرع می‌کند را بیاوری حالا میخواستی همان را انجام بدهی؟ دیدی سرنوشت چطور شد؟ من زیبایی این تقدیر را بعدها بیشتر متوجه شدم؛ البته آنجا هم به ذهنم آمد که در نهایت خدا نگذاشت که گرفتار خطا بشوم و این برایم درس و پایه‌ای شد و از این جنگ‌ها دیگر با خودم زیاد می‌کردم و از آن استفاده میکردم. برگرفته از مصاحبه شهید علی صیاد شیرازی 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت بیست وشش 🔴مهمات وکمک خانم ناشناس یک بارمی گفت:داشتیم مهمات بارمی زدیم که بفرستییم منطقه.وسط کاریک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه باچادرمشکی پابه پای ماکارمی کردومهمات می گذاشت توجعبه ها.تعجب کردم.تعجبم وقتی بیشترشدکه دیدم بچه های دیگراصلاحواسشان به اونیس.انگارنمی دیدنش.رفتم جلو.سینه ای صاف کردم.خیلی بااحتیاط گفتم:خانم جایی که مامردهاهستیم شمانبایدزحمت بکشید.رویش طرف من نبود.به تمام قدایستادفرمود:مگرشمادرراه برادرمن زحمت نمی کشید؟یادامام حسین ازخودبه خودم کرده گریه ام گرفت. فرمود:هرکس یاورماباشدماهم یاری اش میکنیم. 🔻این قسمت نوشته درعکس وجوددارد.👇👇👇👇 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✍ دل‌نوشته سرلشکر سلیمانی بر کتاب وقتی مهتاب گم شد؛همه خاطراتم را به رخم کشیدی 💗سرلشكرسليمانی، امروز: اين نوشته در مقابل آن دست‌خط مخلص،عارف حكيم،ولی ورهبرم و عشقم ارزشی ندارد. @Javanane_Engelabi
@khamenei_ir ✍ دل‌نوشته سرلشکر سلیمانی بر کتاب 💗سرلشكرسليمانی، امروز: اين نوشته در مقابل آن دست‌خط مخلص، عارف حكيم،ولی و رهبرم و عشقم ارزشی ندارد. __ بسمه تعالی عزیز برادرم علی عزیز همه شهداء و حقایق آن دوران را در چهره‌ی تو دیدم یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زده ای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رويم نمی‌شود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را –مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم هایم پاشاندی. تنهای تنهایم. عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیده‌ام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند. برادر جامانده‌ات قاسم سليماني 30/1/96 📚 @Khamenei_Book
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت سوم 🔴معرفت به خدا در همه حال ✍دوره رنجری و هوابرد در بود. باید از ساعت سه صبح پیاده‌روی طولانی را شروع می‌کردیم آن هم با تجهیزات سنگین باید آنقدر میرفتیم تا عرق از بدنمان سراریز شود. یک بار در این پیاده‌روی‌ها دیدم به شدت عرق کرده و حرارت از بدن او بلند می‌شود طبق قواعد آموزش به او گفتم: دانشجو شیرازی شما می‌توانید کارتون رو آروم‌تر انجام بدید او جوابی نداد و به کارش ادامه داد. یکی از دوستانش آمد و گفت استاد تازه ۱۷ روز هم هست که می‌گیره با تعجب گفتم توی این آموزش به این سختی روزه هم می‌گیری؟ دلیل تعجبم این بود که اغلب دانشجوها با اینکه جیره غذایی قوی داشتند کم می‌آوردند. او با تلاش دوره را با بالاترین به پایان رساند بعد از اتمام دوره او را خواستم که ببینم تفکرش چیست از او پرسیدم دانشجو شیرازی شما که در این دوره سخت بیشترین نمرات را آوردی از این دوره چه درسی گرفتی؟ هنوز هم جوابش را از یاد نبرده‌ام از جوابش حسابی جا خوردم. او گفت: در برابر و معرفت به در عمق سختی‌ها. 📚منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت چهارم 🔴معرفی اسلام در آمریکا برای آموزش با صیاد در شهر اوکلاماهای آمریکا بودیم. در آنجا کسی به دنبال مسائل و نبود. ما صیاد را می‌دیدیم که همیشه یک به زبان انگلیسی همرایش داشت و تعدادی مجله مکتب اسلام به انگلیسی نیز با خود آورده بود. دلیل این کار را می‌گفت: اگر اطلاعتم در مورد را بالا ببرم و بتونم با زبون خودشون با اون‌ها حرف بزنم برای معرفی اسلام فرصت خوبیه و این‌ها برای اینه که اگر سوالی پرسیدن بی جواب نمونم. بعدها صیاد تعریف می‌کرد: یک شب مهمان اسپنسر شخصی‌ام بودم که دکتر جوانی که اشراف بیشتری به داشت آنجا بود که من را مرد مذهبی صدا کرد؛ به او گفتم شما اشتباه می‌کنید تو دین شما اگه کسی به مسیحیت آشنایی بیشتری داشته باشه به اون مذهبی میگن ولی در اسلام همه باید مذهبی باشند. وقتی رفتیم سر غذا دیدم همه شروع به دعا کردند که به خودم گفتم حالا نشونتون میدم. غذا که تموم شد به آن‌ها گفتم: خب ما بعد از غذا خداراشکر میکنیم شما چی؟ جوابی نداشتند و دکتر گفت: ما هیچی نمیگیم بعد از آن هم کلی با آن‌ها بحث کردم به خاطر همین صحبت‌ها آن خانواده علاقه خاصی به پیدا کرده بودند. منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷