eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200424-WA0030.mp3
8.14M
🎧😌 بچہ‌ها ما چجوری از دنیا میریم؟! بچہ‌ها شہادت خواستنیہ، دادنی نیست🌷!' 🎙حاج‌حسین‌یکتا شہیدِغـیࢪت‌➺
بہ نامِ خالق غـــــیࢪت🌱!'
4_6023822783761352998.mp3
5.55M
🎧😌 ای تمام روضہ خوان‌ها فداۍ تو گریہ یڪ جہان بانواۍ تو یادگاࢪ ڪربلا از بلا بخوان تاکہ سینہ زن شود دل براۍ تو حاج‌میثم‌مطیعے🎤 شہیدغــیࢪت‌➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
||🥀💔|| بہ روایتی امروز دهمین سالگرد ضربت خوردن داداش‌علے' ــــــــــــــــشهیدعلیخلیلیــــــــــــــــ شہیدغــیࢪت‌➺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲| شہادت‌ پاداش‌ ڪسانیست ڪہ‌ در این‌ روزگار گوششان‌ غبارِ دنیا نگرفتہ‌ باشد و صدای‌ آسمان‌ را بشنوند.. و شھادت‌ حیات‌‌‌ِ عند‌‌َ رب‌ است :)!'❤️ به‌مناسبت‌سالروز‌ضربت‌خوردن‌ 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@shahidegheirat
💞 ‌ماه من! امشب بتابان نور خود بر جان من کز تمام ظلمت و تاریکیِ شب، خسته‌ام :) °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
💞 تــمام لحظه های با تـــو بودنم "به خیر است" صبح ظهر شب چه فـرقـــی میکند... ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"نمی‌گذاریم رگ غـــیرت و ایمان در ڪوچہ‌هاۍ شہرمان بخشکد" ♥️✌️🏼 ــــــــــــــــشهیدعلیخلیلیــــــــــــــــ شہیدِغـیࢪت‌➺
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 #ناے_سوختہ #قسمت_سی‌وچہارم #فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀 «خرج کردنش خیلی جالب
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 : نقاهت اول🛏🥀 –بابا دمش گرم.👌🏻 +کی رو می‌گی!؟🧐 –خلیلی دیگه! هفته پیش دیدم دو سه دست لباس داد اون خیاطِ که تو محلمونه، می شناسیش!؟🤔 +آره! میشناسم، حرف نداره، عَموم کت و شلوارشو داد اونجا دوختن. –فکر کردم لباس ها مال خودشه.🙂 گفتم:« جون چه خبره!؟ ما رو هم دریاب.😉» اما دیروز فهمیدم مال خودش نبوده!😳😕 +لب و لوچه آویزونتو جمع کن!!😒 چیه اینجوریشو ندیده بودی!؟😏 خودم دیروز با ۱۰ تا سطل آب🚰 یخم❄️ هوش نمی‌اومدم!😬 –خداوکیلی خیلی اِی‌وَل داره! ما لباس کهنه‌هامونو🧥 می‌خوایم رد کنیم، کلی دست دست می‌کنیم.😊 مصداق بارز «حَتّی تَنفِقوا مِمّا تُحِبّون» بود و بنده های شایسته خدا😇 که گلچین می‌شوند🌹 و لایق عنوان ، این‌گونه به دستورات پروردگارشان جامه‌ی عمل می‌پوشانند.🌿 * * * – جون! حالا چرا رفتی تو لَک!؟😕 چرا کشتی هات⛴ غرق شدن داداش!؟☹️ می‌دونستم این کارها رو می‌کنی برات تعریف نمی‌کردم.😞 صدای زنگ در هم نتونست را از فکر بیرون بیاورد🌀؛ سر و صدای بچه ها سرسام آور بود🤦🏻‍♂، حرف زدن و شوخی‌های لا به لای حرف‌هایشان داشت در و دیوار اتاق را منفجر می‌کرد،💥 اما همچنان در فکر فرو رفته بود.🤔 –گفتی باباش!؟ هیچکس رو ندارن!؟ –اَه! یه چیزی گفتیم دیگه! ما رو توبه کار می‌کنیا، اصلا اشتباه کردم، همشون خوبِ خوبن! وضعشون عالیه! هیچ‌کدوم مشکلی ندارن، خوبه!؟🤨 –آدرسشو بده! خودم فردا میرم سراغش دو سه نفر می‌شناسم میتونن کارشو راه بندازن.😊 –به روی چشم؛ بچه ها خودکار🖌 دارین!؟ الان آقا مارو کچل می‌کنه!💇🏻‍♂🤦🏻‍♂ –آهان. بیا! اینم آدرس🗺، خیالت راحت شد!؟🙃 با نگاه به آدرس چشمان برق زد✨ و لبانش دوباره به خنده باز شده☺️ –تو واقعا نوبری والا!! پدر و مادر خود آدم باشن یه چیزی، برای کسی که نمی‌شناسی انقدر حرص می‌خوری!! و نگاه همچنان به نوشته روی کاغذ📝 دوخته شده بود.😍 «اخلاق قشنگی داشت،♥️ اگر متوجه می شد غریبه‌ای هم مشکل داشت قلباً افسوس می خورد،😔 انگار که رفیق خود . واقعاً دلش می‌سوخت، می‌گفت:«ای خدا! ای کاش می‌شد یه کاری کنیم واسش.»😞 اگر امکانش نبود که کمکش کن از ته قلب خیلی ناراحت می‌شد.💔 فردا می‌رفت با اطرافیانش صحبت می‌کرد، می‌گفت فلانی این مشکل رو داره، اگر می‌تونست کمک می‌گرفت، بعضاً می‌شد برای کسانی که اصلا بهش نزدیک هم بودن کاری انجام می‌داد، چه می‌دونم بچه‌های حوزه، فک و فامیل و دانش آموزان هیئت و....» ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚*@shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
بہ‌ نامِ‌ مونس آنکس کہ مونسی ندارد💕!'
استاد_ پناهیان .mp3
1.6M
🎧😌 روح خودتون بزرگ کنید🦋!' دلتون‌ڪجاست؟! 🎙| | ┄┅•|•⊰❁〇⃟🧡❁⊱•|┅┄ @shahidegheirat
خدایا! سرنوشتی همچون مسلم مرا آرزوست💔!' تا آخر با حُســــِیݩ بمانـے؛ حتی اگر همہ اطرافیان و شہر تنہایت بذارند و غریب بمانی بازهم وفادار باشی و مࢪدانہ بایستی پاۍ امامت..🌱!'
『🌼'!』 هرکہ در ماھ‌ِ‌رمضان آمرزیده نشود، تا رمضانِ آیندھ آمرزیده نمی‌شود مگࢪ اینڪہ را در یابد🌱!' امام‌صـادق﴿؏﴾
استورے‌خواهرِشہیدخلیلی🌷'↻ عزیزِ خواهࢪ امروز آمدم تا درڪنار امام حســـین بہ یادمان باشی... مزاࢪِداداش‌علـــــے♥️ شہیدغــــیࢪت➺
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 #ناے_سوختہ #قسمت_سی‌وپنجم #فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀 –بابا دمش گرم.👌🏻 +کی
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ 📚 : نقاهت اول🛏🥀 –می‌بینی!! سرش درد می‌کنه🤕 واسه دردسر.😒🙁 +کدام دردسر بابا!؟ رفیقمه.😇🙃 –یه نگاه به خودت بکن، یکی باید تو رو زفت کنه.😏 گوش پر بود از این حرف‌ها؛ البته خدایی‌اش فکّ خودش هنوز داغون بود و دوره فیزیوتراپی را می‌گذراند، ماه رمضان🌙 هم که به خاطر گرمای هوا☀️ دکتر👨🏻‍⚕ محدودش کرده بود و باید در خانه🏠 استراحت می‌کرد و بودنش در هوای خنک الزامی بود. اما عادت این بود که خودش را برای همه به زحمت بیاندازد،☺️ رفقا که دیگر جای خود داشتند.💙 اصلاً مگر می‌شد رفیقش کمردرد داشته باشد و آقا بهانه مریضی خودش را بیاورد،🙂 چه برسد به اینکه پای شکسته باشد و بخواهد در هوای خنک استراحت کند!! از او اصرار و از انکار.🌟 +انقدر از من حرف نکش و فَکم درد میگیره‌ها!!😉 بپوش بریم. – جون!! رضایت بده تو خودت یه کمکی می‌خوای.😕 –پام که مشکل نداره با فَکم که نمیخوام راه برم،😅 پاشو بهونه نیار.🙃 مگر کسی حریف او می‌شد؛ زور او در کار خیر🦋 علی الخصوص رفیق بازی از این نوعش به همه می چربید.💫 با نگاهش سر تا پای رفیقش را برانداز کرد،👁👁 اولش انگار از نتیجه کار راضی بود😌 وقتی از اتاق🚪 بیرون آمد صاف راه می‌رفت🚶🏻‍♂ و لبخند روی لبش بود، ولی وقتی وارد خیابان🛣 شدن خیلی پکر شده بود،🙍🏻‍♂ احتمالا وقتی خانم منشی🧕🏻 حساب کتابش را گفت اینطور به هم ریخته بود.☹️ +داداش!! قرار بعدی باشد پس فردا، کارتت رو جا نگذاری ها!!😊 سرش را کمی پایین انداخت😞 و در حالی که سعی می‌کرد با پایش👟 سنگریزه روی موزائیک پیاده رو را شوت کند، مثل بچه ها دست هایش را از پشت به هم گره کرد و من من کنان سعی می‌کرد حرفی را به بزند، اما عادت داشت از چشم‌های آدم ها حرف دلشان را بفهمد.😌 +بابت پولش💶 هم نگران نباش، یه منبع خوب🏢 سراغ دارم برای قرض، تو هم که مثل خودم خوش حسابی😁 حَلّه حَلّه؛ فردا یادت نره‌ها. و مثل همیشه لبخند رضایت 🙂 و نگاه آرامش بخش او در حالیکه دست هایش را برای خداحافظی تکان داد.😇👋🏻 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat*📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 رفت‌وغزلم‌چشم‌بہ‌راهش‌نگران‌شد دلشوره‌ے‌مابود،دل‌آرام‌جہان‌شد(:💔 ماروهم پیش‌امام‌حسین‌یادکن داداش علے😭 ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
سلام امام‌ زماݩ من🌻💚!'
سـلام‌ای‌آخـرین‌یـادگـاࢪِحـیـدر✨!'
🤍⃟⃟🕊 شہیدشوشتری‌چہ‌قشنگ‌گفتہ: قدیم‌ بوۍ ایمان می‌دادیم... الان‌ ایمانمون‌ بو میده💔! قدیم‌ دنبال‌ گمنامی‌ بودیم.. الان‌ مواظبیم‌ اسممون‌ گم‌ نشہ.. :/! شہیدغــیࢪت‌➺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨| تـمِ گوشـے موبایل براۍ شہید علـے خلیلی♥️ شگفتانہ🌈 『‌‌‌‌@shahidegheirat
شهید سلیمانی2.mp3
6.23M
🎧😌 چہ چیزی بالاتر از امام حسـین است؟! چہ ارزشی دارد کسے پاسپورت ما را قبول دارد یا ندارد؛ آیا مہم‌تر از عـزت و استقلال ماست؟ از زبانِ 😍 ༺🔷 ‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌ @shahidegheirat ‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══ 🔷‌‌‌‌‌‌‌༺
📢📢📢 رهࢪوان شہید‌ِغــیرت🌷!' بہ امید خدا و بہ مدد خود شہید امشب یہ منبر‌مجازے داریم😍 و قرارِ یہ مبحث بسیارشیرین دنبال کنیم🤤 ⌚️| امشب ساعت ۸:۳۰ دقیقہ. حاضرین بہ غایبین اطلا؏ بدن🙃:) 『‌‌‌‌@shahidegheirat
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ 📚 #قسمت_سی‌وششم #فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀 –می‌بینی!! سرش درد می‌کنه🤕
☕️| هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 : نقاهت اول🛏🥀 «من کمر دردی داشتم که هنوز هم دارم،😕 یه ذره توی فعالیت‌ها خلل ایجاد می‌شد، ولی به هر حال زندگیمونو می‌کردیم🙂، اون موقع دورانی بود که خودش هم باید واسه فکّش می‌رفت فیزیوتراپی،⚡️ من خودم زیاد توان نداشتم،😕 خرج دکتر کمرم رو می‌گم که خیلی زیاد بود،💶 هر موقع که می‌رفتم ۱۰۰ تومن، ۲۰۰ تومن، کمِ کم باید خرج می‌کردم، با هر زوری بود منو برمی‌داشت و می‌برد، دور و ورای ونک دکتر👨🏻‍⚕، قرض کرد و بعدش پس داد، بعدها هم اصلا انگار نه انگار که یه همچین اتفاقی افتاده.🙄 من اخیراً رفتم دکتر👨🏻‍⚕ آقای دکتر فهمید که شده داغون شد؛😭 اینقدر با من اومده بود که می‌شناختش.☺️ ماه رمضان🌙 مطب دکتر یه‌سری محدودیت‌ها♨️ به داده بود که خونه🏠 استراحت کن و توی هوای خنک باشد و این جور حرفا؛ من پام شکسته بود😕، ماه رمضان🌛 دو سال پیش و از طرفی باید کار فرهنگی می‌کردیم🌼 بالاخره هر کی پاش بشکنه یه سری مراقبت داره🍃، هم خودش اون موقع تازه چند ماه بود از بستر بیماری🛏 دراومده بود، با توجه به تمام مشکلات جسمی🍂 خودش روز☀️ و شب🌚 با من بود. خونشون رو هماهنگ می‌کرد و از نظر رسیدگی سعی می‌کرد کمک کنه که من پام خوب بشه💛، در صورتی که خودش احتیاج به کمک داشت، ولی توقع نداشت؛🙃 نمی‌گفت آقا من این همه دارم کمک می‌کنم یکی بیاد هوای مارو داشته باشه...☘» در مرام توقع راه نداشت؛ توقع که هیچ، می‌گفت من از همه تشکر هم می‌کنم!! 🌕🌈 یک روز علی با حاجی راهی مراسمی شد که اگر به خودش بود اهل رفتنش نبود😞، اما به توصیه حاج آقا فکر کرد🤔 اگر آن تقدیری که گفتند بتواند راه گشایی🌅 برای امور مالی هیئت باشد چرا که نه؛ آقا هم پیش قدم در امور خیر. –آقای خلیلی!! صدای مجری🎤 برنامه لحظه‌ای در تمام سالن کنفرانس پیچید🌀 و تکرار چندباره‌ی آن؛ آقا را تا کنار او همراهی کرد؛🔗 به سختی راه می‌رفت،👞 هنوز نیمی از بدنش درست و حسابی حس نداشت.😔 تقدیر از آقا شد: صلوات📿، یک شاخه گل🌷 و یک پاکت نقلی.✉️ ضرب کف زدن های👏🏻 تماشاچیان👀 با طنین گام‌های 👞که با آن بدن نیمه لمس حرکت می‌کرد در گوش حاجی پیچیده بود.👂🏻💢 می‌خواست دست✋🏻 را بگیرد و برگرداند، به خصوص وقتی سرش را رو به صندلی،ها می‌کرد و با چهره هایی مواجه می شد که نتیجه بحث شان برای رواج امر‌بہ‌معروف و نہی‌ازمنکر شد،🗣🌱 طراحی🖌 و نصب عکس🖼 و پوستر آقا روی دیوار.🌈☔️ ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
•°بہ نامِ شہدا بہ یادِ شہدا و براۍ شہدا🌷!'