شـھیـــــــدانــــــہ
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده💔🍃 فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) ولادت : ۱۳۴۳/۴/۲۱ - اصفهان شها
🔺🔹🔺
#خصوصیات_اخلاقی👇
شهید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحی هایشان از مصائب ایشان می خواندند .
همچنین ایشان وصیت نمودند که بروی سنگ قبر ایشان بنویسند : #یا_زهرا
ایشان به نماز اول وقت اهمیت فراوانی می دادند . و قرآن کریم را بسیار تلاوت می نمودند.
همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز می پرداختند . صدای گریه های ایشان بعضا موجب بیدار شدن دیگران می شد.
این عبادت و راز و نیاز با معبود تا طلوع آفتاب ادامه داشت .
ایشان در جبهه بارها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند . و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت کردند .
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
🏴🏴🏴
⚫️ ايام فاطميه در جبهه ها ...
▪️در دهه فاطمیه رزمندگان حال و هوای دیگری داشتند. عزاداری در این ایام فوق العاده سنگین بود و هیئت ها سنگ تمام می گذاشتند. مصیبت خوانی و مداحی، با ذکر آن چه بر سر ام ابیها و پاره تن پیامبر رفته و در کتب معتبر آمده بود، داغ دل های سوخته را تازه تر می کرد.
🔻ای شهيدان گاه ياد از ما كنيد
🔻يادی از ياران اين دنيـــا كنيد
#یـادشان_بـا_ذڪـر_صـلـوات
#ما_بچه_های_مادر_پهلو_شکسته_ایم
#یا_زهرا
⚫️↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
27.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴
🎞روضه جانسوز💔 لحظات آخر عمر حضرت زهرا (سلام الله علیها) از لسان گرم حجت الاسلام دارستانی
🏴شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد🏴
#یــا_زهـــــرا
⚫️↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🏴🏴🏴
🏴 مگه می شه ...
در ایام عزاداری حضرت زهـرا بود
و یادی از منـادی زمزمهی یازهـرا
شهید محمدرضا تورجی زاده نکرد !!
▪️ایام عاشورا، تاسوعا همه میرفتند
گردان حضرت ابوالفضـل ...
شب عاشـورا هم ، پاتوق همه
گردان امام حسین (ع) بود ...
امّـا ... ایام #فاطمـیه ؛
🔲 جبهه یعنی گردان یازهــرا (س)
و زمزمه های شهید تورجی زاده ...
وقتی می رسیدی پای روضه اش
فقط کافی بود با این شعر شروع کنه:
💔 برهم زنید یاران
این بزم بی صفا را
مجلس صفا ندارد
بی یار .......
با صدای گریهی بچه ها
صدای شهید تورجی زاده
دیگه شنیده نمی شد ...
#یــا_زهـــــرا
#فاطمیه_در_جبهه_ها
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌺
⚫️↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_6042133925856281039.mp3
5.31M
🏴🏴🏴
▪️روضه #حضرت_زهرا (س)
🎙با نوای فرمانده گردان یازهرا (س)
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده
#یــا_زهـــــرا
⚫️↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🏴🏴🏴
#کلام_شهیـــــد
♻️ خیلی به #حضرت_زهـرا(س) علاقه داشت طوری ڪه هر وقت به فڪرش می افتاد و یازهرا می گفت اشڪ از چشمانش جاری میشد..
▪️آقا ڪمیل در مصاحبه بجا مانده از خودش می گوید: گرچه به ڪمتر از شهـادت راضی نیستم؛ ولی از خـدا می خواهم ڪه اگر شهیـد نشدم، أجـر شهیـد را به من بدهد.
▪️به خواست شهید بزرگوار مـزار ایشان مانند حضرت مادر #خـاڪی بوده و سنگ مـزار ندارد.
#یــا_زهـــــرا
#شهید_ڪمیل_صفری_تبار🌺
⚫️↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🏴🏴🏴
🔴 #بلبل_رزمندگان_لشکر_25_کربلا_که_بود؟
#قسمت_اول
🔻تهیُّج و واكنشها احساسی، حماسی و معنوی به هنگام اجرای شعر همین بس كه وقتی رزمندگان و ارادتمندان جنگ مرا میدیدند، گویی گمشدهای را پیدا كردند و مرا با نام «#جزیرهی_مجنون» خطاب میكردند...
🔻اولین بار در سال 1363 همزمان با عملیات بدر بود که با صدا و تصویرش در تلویزیون آشنا شدیم.
🔻در قاب سیاه و سفید تلویزیون خانه هایی که پر از دعا برای رزمندگان اسلام بود، مردی با ریش های بلند و با لهجه مازندرانی نوحه ای می خواند و دیگر رزمندگان که دورش حلقه زده بودند سینه زنان زمزمه می کردند: «بارالها جزیره مجنون بیه گلگون، رنگ خون بیته با حمله بدر برارون، ای خدا یاری هاکن اما ره، بئیریم نجف و کربلا ره» همین نوحه حماسی کافی بود تا بسیاری از شمالی ها او را بشناسند.
🔻این نوحه خیلی زود در بین مردم جا باز کرد و آغازی بود برای مداحی های حماسی با زبان محلی که مورد استقبال زیاد مردم قرار گرفت.
🔻#حاج_اصغر_صادق_نژاد در جنگ، تنها یک مداح نبود بلکه او رزمنده ای بود که از مبارزه دل نکند و با جبهه زندگی کرد و همگام با دیگر رزمندگان مازندرانی ابتدا در جهاد و بعد در گردان های حمزه سیدالشهداء(ع) و امام محمدباقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا نقش آفرینی کرد.
#یــا_زهـــــرا
#شهید_حاج_اصغر_صادق_نژاد🌺
⚫️↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
#وصیت_شهدا