🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
﷽
━━━━━✨🌹✨━━━━━
✍ من آرزو می کنم که اگر خداوند #شهادت را نصیبم کرد، جسدم گم شود و به پشت جبهه برنگردد و مانند #مفقودین و #شهدای_گمنام باشم. چون از روی خانواده های شهدای گمنام و مفقودین خجالت می کشم.
▫️خدا یار و نگهدارتان باشد و اسلام و مسلمانان را تایید کند و کفار و منافقان را نابود کند.
#شهید_محمدعلی_الله_دادی🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔷🔹🔹
#شهیـــــدانہ
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که با پای خود رفتند و بر دوش مردم برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که سالم رفتند و با چند تکه استخوان برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که مونسی جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که از همه چیزشان گذشتند و رفتند تا ما بمانیم
#شهـــــدا
#شهــدای_گمنام
#رفتند_تا_بمانیـــــم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🏴…🏴
#سردار_تفحص
#شهید_علیرضا_غلامـــــی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️همه ایستادیم نزدیک ظهر بود بچهها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند، ناگهان...
◽️صدای اذان دسته جمعی به گوش میرسید! به ساعت نگاه کردم وقت اذان نبود! همه این صدا را میشنیدند هر لحظه بر تعجب ما افزوده میشد یعنی چه حکمتی در این اذان بیوقت و دسته جمعی وجود دارد!!
◽️نوای اذان بسیار زیبا و دلنشین بود این صدا از میان نیزارها میآمد با بچهها به سوی نیزارها حرکت کردیم این منطقه قبلا محل عبور قایقها بود هر چه جلوتر میرفتیم صدا زیباتر میشد اما هر چه گشتیم اثری از مؤذنین نبود..
◽️محدوده صدا مشخص بود لذا به همان سمت رفتیم در میان نیزارها قایقی را دیدیم قایق را به سختی از لابلای نیها بیرون کشیدیم؛ آنچه میدیدیم بسیار عجیب و باور نکردنی بود.
◽️"ما موذنین ناآشنا را پیدا کردیم درون قایق شکسته پر از پیکرهای شهدا بود آنها سالهای سال در میان نیزارها وجود داشتند پیکر مطهر سیزده شهید داخل قایق بود، آنها را یکی یکی خارج کردیم عجیب تر اینکه همه آنها #شهدای_گمنام بودند"
راوی 👈 شهید علیرضا غلامی
🔻فرمانده تعاون و گروه تفحص لشکر ۱۴ امام حسین(ع)
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_سوم
📌 #عنوان : «حکایت کفن پوشان»
🎙 #راوی: سیدرضا حسینزاده
🔹اولین ساعات روز دوازدهم #محرم بود. سال ۱۳۸۳ هجری قمری و یا همان ۱۳۴۲ هجری شمسی، دستههای عزادار به سوی #امامزاده_جعفر پیشوا در حرکت بودند. با جمع شدن مردم یکی از #روحانیون تهران وارد امامزاده شد و گفت:مردم،مرجع تقلید ما حضرت #آیت_الله_خمینی را دستگیر کردند.
🔸جمعیت یکباره منقلب شد. بزرگان منطقه پیشوا ضمن صحبت با مردم گفتند: ما بعد از ظهر به سوی تهران حرکت میکنیم. با اینکه هوا در روز نیمه خرداد بسیار گرم بود اما عصر همان روز جمعیت بسیار زیادی در امامزاده جمع شدند.
🔹عده زیادی به حمام رفته و #غسل_شهادت کرده بودند. آنها کفن پوشیده و در جلوی جمع قرار گرفتند.
یکی از روحانیون حاضر در جمع گفت:این راه ما بدون بازگشت است.
ممکن است #شهادت یا #اسارت داشته باشد.
🔸یکباره کل جمعیت فریاد زدند: یا مرگ یا خمینی بعد هم جمعیت با شعار مرگ بر دولت قانون شکن به راه افتادند.
🌷 @shahidane1🌷
🔹با ورود سیل خروشان جمعیت به #ورامین، مردم آنجا با اب یخ به استقبال آنها امدند. جمعیت زیادی از مردم ورامین در مقابل پاسگاه تجمع کرده بودند که به تظاهر کنندگان پیوستند.
🔸حرکت به سوی تهران آغاز شد. پاسگاه و ژاندارمری ورامین هم هیچ عکس العملی نشان نداد. مسافرینی که از تهران به سوی ورامین میآمدند خبر از کشتار وسیع مردم میدادند.
🔹در حوالی ساعت ۵عصر جمعیت معترض به پل باقر آباد رسید. در آنجا جاده توسط تعداد زیادی نیروی نظامی بسته شده بود. آنها حتی در بیابانهای اطراف سنگر بندی کرده بودند.
سرهنگ بهزادی پیشاپیش نیروها ایستاده بود.او با صدای بلند فریاد زد: رئیس شما کیست ؟
🔸کفن پوشان که جلوتر از بقیه بودند گفتند: ما رئیس نداریم. لحظاتی بعد#سیدمرتضی_طباطبایی و #عزت_الله_رجبی از جمع جلو رفتند و گفتند: مرجع ما را گرفتهاند. ما تا آزادی ایشان ساکت نخواهیم نشست.
🔹بهزادی دستور شلیک هوایی داد. #سیدمرتضی جلوتر رفت و گفت: مرغابی را از آب میترسانی!؟ ما آماده شهادتیم. بلافاصله اسلحه نظامیها به سمت مردم رفت.
🔸اولین گلوله را#بهزادی به سمت سینه#سیدمرتضی شلیک کرد. بعد از آن صدای شلیک گلولههای قطع نمیشد. آنها که به سمت بیابان میدویدند نیز مورد اصابت قرار میگرفتند.
🔹کمتر کسی سالم مانده بود. روی جاده تعداد زیادی از مردم و کفن پوشان در خون خود میغلطیدند. چند نفری از مردم تلاش کردند که به مجروحین کمک کنند، اما مامورین آنها را به رگبار بستند.
🌷 @shahidane1🌷
🔸با تاریک شدن هوا کامیونهای نظامی به سوی جاده آمدند. آنها همه #شهدا و #مجروحین را روی هم ریختند. بعد هم در تاریکی شب بار کامیونها را در گورهای دسته جمعی در حوالی سگر آباد تهران تخلیه کردند.
🔹آنها #شهدا و #مجروحین را با هم دفن کردند! برخی از مجروحین که در بیمارستانها بستری بودند نیز دستگیر کردند.
🌷 @shahidane1🌷
🔸واقعه پانزده خرداد اولین حرکت برای پیروزی انقلاب اسلامی بود که صدها #شهیدگمنام و #مفقود الجسد تقدیم نمود. #شهیدجعفرعرب_مقصودی تنها یکی از آنها بود.
🔹او مدتی در بیمارستان بود. به خاطر عدم رسیدگی به کزاز مبتلا شد و به #شهادت رسید. ماموران مخفیانه او را از بیمارستان بردند. هیچکس تاکنون از #مزار او اطلاعی ندارد.
🔸در میان جمعیت تعداد زیادی کشاورز که در فصل کشتار از زنجان و لرستان به ورامین آمده بودند وجود داشت. وسایل شخصی آنها تا مدتها در کنار زمینهای کشاورزی بود. خانوادههای آنها بارها به دنبال گمشده خود به ورامین آمدند اما هیچ جوابی نگرفتند. آن کشاورزان همگی به جرگه #شهدای_گمنام پیوسته بودند.
🔺شادے روحشان صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_چهارم
📌 #عنوان : «شهید گمنام»
🎙 #راوی : مصطفی صفار هرندی
🔹قبل از اذان صبح برگشت، پیکر شهید هم روی دوشش بود، خستگی در چهرهاش موج میزد. برگه مرخصی را گرفت، بعد از نماز به همراه پیکر شهید حرکت کردیم. خسته بود و خوشحال.
🔸میگفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات #بازی_دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه خدا لطف کرد و توانستیم او را بیاوریم.
🔹خبر خیلی سریع رسیده بود تهران، همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران #تشییع باشکوهی برگزار شد، میخواستیم چند روزی در تهران بمانیم اما خبر رسید #عملیات دیگری در راه است.
🔸قرار شد فردا شب از جلوی مسجد حرکت کنیم. بعد از نماز بود با ساک وسایل، جلوی مسجد ایستاده بودیم با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد،او را میشناختم پدر شهید بود. همان که #ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید: اما!
🌷 @shahidane1🌷
🔹لحظاتی بعد سکوتش را شکست. آقا #ابراهیم ممنونم زحمت کشیدی، اما پسرم!!!
پیرمرد مکثیکرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
🔸لبخند از چهره همیشه خندان #ابراهیم رفت، چشمانش گرد شده بود از تعجب!
🔹بُغض گلوی پیرمرد را گرفته بود چشمانش خیس از اشک بود صدایش هم لرزان و خسته، دیشب پسرم را در خواب دیدم میگفت: در مدتی که ما #گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب #مادر_سادات #حضرت_زهرا به ما سر میزد.
🔸اما حالا دیگر چنین خبری برای ما نیست، میگویند: شهدای #گمنام مهمانان #ویژه #حضرت زهرا هستند.
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
🔹سکوت جمع ما را گرفته بود به #ابراهیم_هادی نگاه کردم، دانههای درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین میآمد، میتوانستم فکرش را بخوانم.
🔸 #ابراهیم_هادی گمشدهاش را پیدا کرده بود؛ #گمنامی...
🔺شادے روح #شهدای_گمنام صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🌸✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
#وصیت_شهدا