🌸🕊
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_جلیــــل_خادمــــی🍃🌹}•°
💌 #دلنوشتـــــہ_دخترشهیــد
◽️پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو میشد به پیشباز صنوبرها رفت و پرستوها را تا دیار نور بدرقه کرد. با تو میشد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید. با تو دلم چه آرامش غریبی داشت.
◽️بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟! آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چرا که روح بلند تو نمیتوانست در این دنیای خاکی بماند.
◽️خوشا به حالت ای بابای عزیزم که به قافله حسین(ع) پیوستی و از علائق دنیا گذشتی. خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس نماید، نگاهت نگاه عشق و فداکاری است.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهلوچهارم 🔹تلفن منزل زنگ خورد گ
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_چهلوپنجم
🔹صالح در تکاپوی اعزام به حج🕋 بود و حسابی سرش شلوغ شده بود. خرید وسایل لازم و کلاسهای آموزشی و کارهای اداری اعزام، حسابی وقتش را پر کرده بود. به اقوام هم سر زده بود و با بعضیها تماس تلفنی داشت و از همه حلالیت طلبیده بود.🙏🏻
🔸همه چیز خوب بود فقط تنها مشکلمان پدرجون بود که دکترش اکیدا فعالیت خسته کننده و پرواز را برایش منع کرده بود.😢 حتی صالح پرونده پزشکی پدرجون را به چند دکتر خوب و حاذق که از همکاران دکتر پدرجون بودند، نشان داد اما تشخیص آنها هم همین بود.
🔹پدرجون آرام به نظر میرسید اما غم چشمانش از هیچکداممان پوشیده نبود. کاری نمیشد کرد. سلامتیاش در خطر بود و مدام میگفت:
ــ خیره انشاءالله.😔
🔸روزی که اعزام شد واقعا دلتنگ بودم اما این دلتنگی کجا و دلتنگی سفرهای سوریهاش کجا؟!😱 این سفر، سفری بود که میدانستم سراسر شور بود و آرامش. صالح با تنی رنجور و قلبی بغض آلود میرفت که پاک و طاهر بازگردد.☺️ مثل طفلی تازه متولد شده...
🔹دلم آرام بود، بغض و دلتنگی داشتم اما نگرانی نه... نگران بازگشتش نبودم و میدانستم گلولهای نیست که جان صالحم را تهدید کند.
🔸توی فرودگاه همهی زوار با وسایل لازم خودشان و ساکهایی شبیه به هم دسته دسته ایستاده بودند و مسئولین کاروانها در تکاپو بودند برای گرفتن کارتهای پرواز.✈️
🔹خانوادهها برای بدرقهی حجاج آمده بودند و همه جا اشک و لبخند با هم ترکیب شده بود. گاهی صدای صلوات از گوشهای و در میان جمع انبوهی بلند میشد. سالن فرودگاه جای سوزن انداختن نبود.
🔸من و سلما و علیرضا و زهرا بانو و بابا هم با صالح آمده بودیم. پدرجون هم به اصرار با ما آمد. دوست نداشتیم جمع حاجیان عازم سفر را ببیند و داغ دلش تازه شود. هر چه بود و هر حکمتی داشت پدرجون یک، جامانده محسوب میشد.😔 اما با این تفاسیر نتوانستیم در برابر اصرارش مقاومت کنیم و او هم همراهمان آمد.
🔹صالح آنقدر بغض داشت که نمیتوانست حتی به جهتی که پدرجون ایستاده بود نگاه کند. لحظهی آخر هم اینقدر دستش را بوسید و اشک ریخت که اشک همه را درآورد.😭
🔸ــ پدرجون از خدا میخوام ثواب سفرم رو به شما و روح مامان برسونه😭
ــ برو پسرم... خدا به همراهت باشه. قسمت یه چیزی بوده که با عقل من و شما جور در نمیاد. فقط خدا خودش میدونه حکمتش چی بود؟ دست حق به همراهت مراقب خودت باش...
🔹با همه خداحافظی کرد و به من رسید.
ــ مهدیه جان😔
ــ جانم عزیزم😭
ــ هر بدی ازم دیدی همینجا حلالم کن. زحمتم خیلی به گردنت بوده. بخصوص تنهاییهات وقتی میرفتم مأموریت و جریان دستم و بچه و...😔 خدا منو ببخشه😭
🔸بغض داشتم اما باید صالح را مطمئن راهی میکردم. من هر کاری کرده بودم بر حسب وظیفهی همسریام بود.
ــ این چه حرفیه؟ وظیفهام بوده. تو هیچی برام کم نذاشتی. تو باید منو حلال کنی. مراقب خودت باش و قولت یادت نره.
🔹پیشانی ام را بوسید و زیر گوشم گفت:
ــ شاید دیگه ندیدمت. از همین حالا دلتنگتم.😞
دلم فرو ریخت و از بغض نتوانستم جواب حرفش را بگویم. همه به منزل بازگشتیم. آن شب سلما هم پیش من و پدرجون ماند. عجیب دلتنگ صالح شده بودم💔😔😢
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{ #زندگینـــــامہ
#شهید_امیــر_افراسیابـــی🍃🌹}•°
🔻سومين شهيد از ۵ شهید خانواده افراسیابی ⇩↯⇩
◽️شهید سوم خانواده افراسیابی «امیر افراسیابی» پسر ارشد این خانواده است كه در مراحل اول، دوم و سوم عملیات رمضان شركت كرد و در تابستان ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
◽️وی كه فرمانده گروهان بود، شهادت خود را پیشبینی كرده بود و یك ساعت قبل از عملیات به یكی از فرمانده گردانهایی كه همراهش بوده، میگوید و «من در این عملیات شهید میشوم» و ساعتی بعد تركش به گلوی این بزرگوار می نشیند و به شهادت میرسد.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃
🔻 #عکسپانـــــورما
👈 تصویـــــر باز شود↑↑
●خوشا خــون آن عاشقانـــــی
كه در راه تو بر زمين ريخـت
خدایا به خــــون شهیـــــدان
به آوینـــــی و باکـــــــــریها
●به چمـران و صیــاد و همــت
به تهرانــــــی و باقـــــــریها
دل سنگ ما را هم امشـــــب
تو با یادشان با صفـــــــا کن
●همانها که در وصفشان است
《من المومنیــــنَ رجـــــــالٌ》
شده تــــــازه در دل هــــــوای
🌹شهــــــــــادت🌹
●/ببر جان ما را - سوی کربلایـــــت\●
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊
°•{استاندار مکتبی گیلان
#شهید_علــــی_انصـــــاری🍃🌹}•°
✍ #ڪلام_شهیـــــد
◽️اگر مُردم در زیر عڪس #امام_خمینی، عڪسم را جاے دهید ڪہ شاید ترشحات روحانے عظیم این مرد بزرگ، بہ روے تصویرم قواے شرف و عزتـــــ بریزد.
●استاندار انقلابی گیلان، که به دست منافقین به شهادت رسید
°•{نشــــــــربمناسبتــــــــ
#ســـــالــــروز_شهــــــادتــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{شهید انقـــــلاب
#شهید_یوسف_داورپنـــاه🍃🌹}•°
🔻من #مظلومترین_مادرشهید هستم
◽️منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچهام را جلویم سر بریدند، شکم بچهام را پاره کردند و جگرش را در آوردند و با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند.
◽️من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
#صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان🍃🌹}•°
🔴 شهیدی که زمزمهاش «شهـــــدا شرمندهایم» بود
◽️همسرم علاقهای خاص به شهدا داشت و همواره زمزمه میکرد که «شهدا شرمندهایم.» هرزمانی هم که به زیارت شهدا میرفتیم از آنها طلب شهادت میکرد.
◽️آنقدر پاک و معصوم بود که به نظرم لباس شهادت سایز او و برازندهاش بود. ◽️خوب به یاد دارم مرداد ماه ۱۳۹۴ که دو غواص شهید را به شهرمان آوردند همسرم از هیچ خدمتی در مراسم این شهدا دریغ نکرد. تمام لحظات از زمان ورود این شهدا به شهر تا روز چهلم شهدا، به عشق رسیدن به قافله شهدا فعالیت داشت و به نظرم عبدالحسین شهادتش را از همین غواصان شهید گرفت.
راوی 👈 همسر شهید
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻ســرداررشیــــــداســلام🔻
#شهید_سیدمحمد_زینالحسینی🌷
《سالــــروز شهـــــادت》
●فرمانده گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۱۶ تیـــــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۴ ذیالقعده ۱۴۴۰
🌲 7 ژوئیــــــه 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_حســـــن_فاتحـــــی🍃🌹}•°
▫️بهش میگفتند:《حسن سر طلا》
چون موهای طلائی رنگ و چهرهی زیبائی داشت.
▪️شب عملیات میگفت: «من تیر میخورم، خونم رو بمالید به موهام
زیاد باهاشون پُز دادم»
●بیسیمچی گردان غواصان لشگر امام حسین (ع)
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{ســـــردار
#شهید_حسین_اجاقـــــی🍃🌹}•°
📨 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ⇩↯⇩
◽️آری، یاران ما رفتند در حالی که ناراحت آینده بودند و شما آیندگان هوشیار باشید که #شهدا ناظر بر اعمال شما هستند و مبادا کاری کنید که روی این خونها پا بگذارید.
◽️میزی که شما پشت آن نشستهاید بر دریایی از خون شهدا استوار است و شما مسئولیت سنگینی بر عهده دارید!
◽️یا حسینی باشید یا زینبی، در غیر اینصورت یزیدی هستید.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهلوپنجم 🔹صالح در تکاپوی اعزام
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_چهلوششم
🔹به محض اینکه در مدینه مسقر شده بود تماس گرفت.صدایش شاد بود و این مرا خوشحال میکرد.😍شمارهی هتل را داشتم و هر ساعتی که میدانستم زمان استراحتشان است تماس میگرفتم.
🔸صالح هم موبایلش را برده بود و گاهی تماس میگرفت. بساط آش پشت پا را برایش برقرار ڪرده بودم و با سلما و زهرابانو آش خوشمزهاے را تهیه ڪردیم.
🔹پدرجون ساکتتر از قبل بود. انگار تمام فکر و ذهنش درگیر حج بود و حکمت نرفتنش...
🔸علیرضا بیشتر از قبل به ما سر میزد. سلما هم که تنهایمان نمیگذاشت و اکثراً منزل ما بود.
🔹سفر مدینه تمام شده بود و حجاج عازم مکه بودند و رسماً مناسک حج شروع میشد.
☎️☎️☎️☎️☎️☎️☎️☎️
🔸مهدیه جان
ــ جونم حاج آقا😍
ــ هنوز مُحرِم نشدم که...😅
ــانشاءالله حاجی هم میشی
ــانشاءالله😊
خواستم بگم توی مکه چون سرمون شلوغه موبایلم و خاموش میکنم. اما شمارهی هتل رو بهت میدم هر وقت خواستی زنگ بزن. اگه باشم که حرف میزنم اگه نه بعدا دوباره زنگ بزن.
🔹باشه عزیزم😔 حداقل شماره مسئول کاروانتون هم بده.
ــ باشه خانومم حالا چرا صدات اینجوریه؟😕
ــ هیچی... دلتنگت شدم😭
ــ دلتنگی نکن خانوم گلم. نهایتش تا ده روز دیگه بر میگردم انشــاءالله.
🔸منتظرتم. قولت که یادته؟😏
ــ بله که یادمه. مراقب خودم هستم😊
تماس که قطع شد دلم گرفت😔 کاش با هم بودیم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔹روزعرفه فرا رسیده بود و ما طبق هر سال توی حسینیه جمع شده بودیم برای دعا و نیایش☺️ خاطرات سال گذشته برایم تداعی شد و لبخند به لبم نشست😊
🔸چیه؟ چرا لبخند ژکوند میزنید؟😏
یاد پارسال افتادم. صالح با تو کار داشت و منو صدا زد که بهت بگم بری پیشش😁 یادته؟ برای سوریه اعزام داشت.
آره یادش بخیر.
🔹واااای مهدیه چقدر داغون بودم. تو هم که تنهام نذاشتی و هیچوقت محبتت یادم نرفت. وقتی صالح برگشت سر و ته زبونم مهدیه بود😜 خلاصه داداشمو اسیر کردم رفت.😂
حالا دیگه صالح اسیر شده؟😒
نه قربونت برم تو فرشتهی نجاتی😘
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_سیدمهدی_رضـــــوی🍃🌹
🔻نوجوان ۱۷ سالهای که منافقین به بدترین شکل ممکن شهیدش کردند..
🔸دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که میبینمش.
▫️به سیدمهدی گفتم: مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟
▪️گفت: مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.
▫️گفتم: برو و مواظب خودت باش!
▪️با اینکه خودش میدانست برنمیگردد گفت: این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه میدهم به خاطر شما!
🔸مادر این شهید، نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند⇩⇩
سید مهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلامآباد غرب بود که به شهادت می رسد.
▫️منافقین سفّاک چشمهایش را در آورده بودند، گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.
▫️زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم😭
راوی 👈 مادر شهید
#صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂
°•{مدافـــع حــــرم
#شهید_مهدی_ثامنـــــیراد🍃🌹}•°
💌 #دلنوشته_دختر_شهید_برای_بابا
▫️بابا مهـــدے جان؛ وصیت کرده بودے کہ روے سـینہات ســـر بگذارم، آن شب در معراج خواستم ســـر روے سینہات بگذارم ️اما هرچه گشتم آغوشـــے نبود
▫️ععکسهایت را کنار مامان دیدهام، قد و قامتت، دستهـــایت. همان عکسها کہ مرا در آغوش داشتے پس چرا نیمی از آن قد و قامت هم در تابوت نبود؟
▫️خواستم مثل #رقیـــہ(س) ســـرت را بغل کنم نمیشد دستانم استخوانهایــے را لمس کرد که گفتند بابا مهدے ست باشد
▫️ســهم من از آغوشٺـــــ همین بود😔
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
◽️ساعت یک و دو نصف شب بود. صدای شُرشُر آب میآمد. یکی ظروف رزمندهها رو جمع کرده بود و خیلی آروم، به طوری که کسی بیدار نشود، پای تانکر آب میشست.
◽️آری او کسی نبود جز ابراهیم همت، فرمانده لشکر؛ این خصوصیت مردان بزرگ است.
《انسان بزرگ هر چه بالاتر میرود، خاکیتر میشود》
°•{ســـــردار دلهـــــا
#شهید_محمدابراهیم_همـت🍃🌹}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_محسن_حججـــــی🍃🌹
▫️یک روز سرکار خوابآلود بود پرسیدم چی شده محسن؟ دیشب نخوابیدی؟
▪️گفت: حاجعلی دیشب خیلی بیقراری میکرد و نمیخوابید، ساعت دو نیم شب با ماشین رفتیم گلزار شهدا با هم برگشتیم تا خوابش برد.
راوی 👈 همسر شهید
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻مدافـــــع حـــــرم🔻
#شهید_محمــــد_تاجبخـــــش🌷
《ســـــالروز ولادتـــــ》
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯