﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#جمعـــــہ
☀️ ۱۴ تیـــــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۲ ذیالقعده ۱۴۴۰
🌲 5 ژوئیــــــه 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #اَللَّهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّـدٍﷺوَآلِمُحَمـَّدﷺ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️حضرت بقیةالله الاعظم (عجلالله تعالی فرجه الشریف)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃
#سݪام_بر_شھـــــدا
●/نیست بوی آشنــا را
تاب غربـــــت بیش از این
●/از نسیـــــم صبـــــح
بوی یــــار میباید ڪشید
●/به #انتـــــظار تـــــو
نشستن که نه، باید ایستاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ســــــلامــ
#صبحتـــون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
#سرگذشت_ربوده_شدن
#احمد_متوسلیان_و_همراهان
🔹احمد متوسلیان در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ طی مأموریتی به همراه یک هیأت عالیرتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی، نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم مظلوم و بیدفاع لبنان را بررسی نماید.
🔹در چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱، اتومبیل هیأت نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک، توسط آدمربایان دستنشانده رژیم تروریستی تلآویو گروگان گرفته شده شدند.
🔹این چهار نفر که عبارتند از؛
#محســـــن_موســـــوی
#احمـــــد_متوسلیـــــان
#تقی_رستـــــگار_مقدم
#کاظـــــم_اخـــــوان
🔹پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند، که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست و همه مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از این عزیزان برسد...
#ما_منتظریـــــم
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزاسارتــــــــــــ⛓💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#شهیـــــدانه
"چقدر از منش این شهــــدا دور شدیم"
"آنقدر خیره به دنیـا شده و کور شدیم"
"معذرت از همه خوبان وهمه همرزمان"
"ما برای شهــــدا وصلهی ناجور شدیم"
"شهـــــدا در همهجا فاتـح اصلی بودن"
"عجــــب اینجاست که مـا این همــــه"
""مغــــــــــرور شدیم""
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهلوسوم 🔹صالح، پدرجون را به دکت
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_چهلوچهارم
🔹تلفن منزل زنگ خورد گوشی را برداشتم و جواب دادم.
ــ الو... بفرمایید🙄
ــ سلام خانوم. منزل آقای صبوری؟
ــ بله بفرمایید.😕
ــ از حج و زیارت تماس میگیرم. لطفا فردا بین ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح آقایان حسین صبوری و صالح صبوری به سازمان مراجعه کنند.
ــ بله، چشم... بهشون میگم.🙂تماس قطع شد.
🔸نمیدانستم سازمان حج و زیارت چه ربطی به صالح میتوانست داشته باشد؟؟؟!!!🤔 صالح که برگشت پیام سازمان را به او رساندم. او هم متعجب بود و گفت:
ــ چند وقته تماس نگرفتن🙄
ــ مگه قبلا مراجعه کردی؟
ــ چندین سال پیش پدرجون و مامان خدا بیامرز برای حج تمتع ثبت نام کرده بودن که متأسفانه عمر مامان...😔
🔹سازمان میخواست پول ثبت نام مامان رو پس بده که پدرجون نذاشت. گفت اسم منو به جای مامان بنویسن. حالا یه دو سالی هست که تماس نگرفتن. باید فردا برم سری بزنم.🙃
ــ گفتن پدرجون هم باید باشن. اسم هر دوتاتون و گفتن. فردا بین ۱۰ تا ۱۱ صبح.
🔸فردای آن روز صالح به تنهایی به سازمان رفت. پدرجون حال مساعدی نداشت و ترجیح دادیم توی منزل استراحت کند. صالح که بازگشت کمی سردرگم بود. هم خوشحال بود و هم ناراحت. نمیدانستم چرا حالش ثبات نداشت.😕
🔹ــ خب چی شد صالح جان؟
ــ والااااا... امسال نوبتمون شده باید مشرف بشیم😳
ــ واقعا؟؟؟؟😍 به سلامتی حاج آقا...
پیشانیاش را بوسیدم و گفتم:
ــ دست خالی اومدی؟😒 پس شیرینیت کو؟؟؟؟😔
🔸ــ مهدیه😫
ــ چیه عزیزم؟
ــ پدرجون رو چیکارش کنیم؟ دکترش پرواز رو براش منع کرده😔 نباید خسته بشه و مناسک حج توان میخواد😔اگه بفهمه خیلی غصه میخوره... بعد از اینهمه انتظار حالا باید اسمش در بیاد برای حج؟؟؟ خدایا شکرت... حکمتی توش هست؟
🔹چه میگفتم؟ راست میگفت. اینهمه انتظار برای آن پیرمرد و حالا ناامید، باید گوشهی خانه با حسرت مینشست.
ــ حالا مهدیه نمیدونم چیکار کنم؟ تکلیفم چیه؟😕
ــ توکل کن... هر چی خیره همون میشه انشاءالله...🙏 من برم غذا رو بیارم. پدرجون هم گرسنهاش بود.☺️
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
°•{ســـــردار
#شهید_علیاصغر_بصیــــر🍃🌹}•°
◽️در عملیات کربلای ۱ بعد از مرحلهی اوّل، بچهها گوسفندی را پیدا کردند و آوردند برای قربانی کردن که بتوانند کبابی بخورند.
◽️شهید بصیر گفت گوسفند را به تدارکات تحویل دهید تا همهی بچهها از کباب گوسفند بخورند.
◽️پس از مدتی حاجحسین بصیر پیغام داد که منطقه هنوز کامل پاک سازی نشده؛ بچهها بروند جلو برای پاک سازی. ◽️علیاصغر تصمیم گرفت با تعدادی از رزمندهها به سمت جلو برود. بعضی از بچهها گفتند: آقا! پس کباب را کی بخوریم؟
شهید در جواب گفت: "اگر خمپاره شصت بگذارد" میخوریم.
🔻آن روز بچهها هر کاری میکردند و هر سؤالی میپرسیدند، شهید علیاصغر میگفت: «اگر خمپاره ۶۰ بگذارد» و بالاخره با همین خمپاره ۶۰ به #شهـــــادت رسید.»
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{ســـــردار
#شهید_محمــــد_موافـــــق🍃🌹}•°
📨 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
◽️《دوست ندارم و نمیخواهم جایی یا کوچهای یا مکانی به اسم من باشد》
◽️گمنامی تنها برای شهرت پرستان دردآور است، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.
●فرمانده گردان مسلم بن عقیل لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در عملیات نصر ۴
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊
°•{خلبـــــان مدافـــع حـــرم
#شهید_کمـــال_شیـــــرخانی🍃🌹}•°
🔴 #اولین_استاد_خلبان_پهباد_ایران
🔸"چمروش" نام پهپادی است که شهید شیرخانی در تمامی مراحل طراحی، ساخت و پرواز این پرنده حضور داشتند.
🔸این پهپاد برای نخستین بار توسط این شهید عزیز که اولین استاد خلبان پهپاد ایران است در آسمان حلب به پرواز در آمد.
《"چمروش" به معنی پرندهای که محافظ آسمان ایران است》
°•{نشــــــــربمناسبتــــــــ
#ســـــالــــروز_شهــــــادتــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_محمدرضا_دهقانامیری🍃🌹
🔹دوران ڪودڪے اگر از جایے حرف زشت یاد میگرفت و در خانہ تڪرار مےڪرد به او مےگفتم: دهانت ڪثیف شده برو آن را بشور چون بچہ بود باور مےڪرد و دهانش را مےشست
🔹یڪ بار حرف زشتے را دوبار تڪرار ڪرد. سرے اول شست و برگشت سرے دوم آن فحش را مجدد گفت تشر زدم ڪہ دهانش را خوب نشستہ است. این بار رفت و با مایع و صابون دهانش را ڪف آلود ڪرد و شست و پیش من آمد و گفت ڪہ حالا دهانم تمیز شده.
راوی 👈 مادر شهید
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_محسـن_حججـــــی🌹🍃}•°
◽️محسن همیشه میگفت:
«غرق دنیا شده را، جام #شهـــــادت ندهند»
◽️محسن چیزی زیباتر از دنیا را دید. شهادت، خدا و زیبایی را دیده بود که حاضر شد دنیا را رها کند و برود.
راوی 👈 همسر شهید
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻چهار دیپلمات ایرانی ربوده شده
#محســـــن_موســـــوی
#تقی_رستـــــگار_مقدم
#حاجاحمـــــد_متوسلیـــــان
#کاظـــــم_اخـــــوان
🔻به امید آزادی و بازگشت پیروزمندانه این عزیزان به میهن اسلامی
#ما_همچنان_منتظریم
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#شنبـــــہ
☀️ ۱۵ تیـــــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۳ ذیالقعده ۱۴۴۰
🌲 6 ژوئیــــــه 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یارَبَّالْعالَمیــــٖـن 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️پیامبـــــر اکرم (ﷺ)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_جلیــــل_خادمــــی🍃🌹}•°
💌 #دلنوشتـــــہ_دخترشهیــد
◽️پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو میشد به پیشباز صنوبرها رفت و پرستوها را تا دیار نور بدرقه کرد. با تو میشد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید. با تو دلم چه آرامش غریبی داشت.
◽️بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟! آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چرا که روح بلند تو نمیتوانست در این دنیای خاکی بماند.
◽️خوشا به حالت ای بابای عزیزم که به قافله حسین(ع) پیوستی و از علائق دنیا گذشتی. خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس نماید، نگاهت نگاه عشق و فداکاری است.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهلوچهارم 🔹تلفن منزل زنگ خورد گ
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_چهلوپنجم
🔹صالح در تکاپوی اعزام به حج🕋 بود و حسابی سرش شلوغ شده بود. خرید وسایل لازم و کلاسهای آموزشی و کارهای اداری اعزام، حسابی وقتش را پر کرده بود. به اقوام هم سر زده بود و با بعضیها تماس تلفنی داشت و از همه حلالیت طلبیده بود.🙏🏻
🔸همه چیز خوب بود فقط تنها مشکلمان پدرجون بود که دکترش اکیدا فعالیت خسته کننده و پرواز را برایش منع کرده بود.😢 حتی صالح پرونده پزشکی پدرجون را به چند دکتر خوب و حاذق که از همکاران دکتر پدرجون بودند، نشان داد اما تشخیص آنها هم همین بود.
🔹پدرجون آرام به نظر میرسید اما غم چشمانش از هیچکداممان پوشیده نبود. کاری نمیشد کرد. سلامتیاش در خطر بود و مدام میگفت:
ــ خیره انشاءالله.😔
🔸روزی که اعزام شد واقعا دلتنگ بودم اما این دلتنگی کجا و دلتنگی سفرهای سوریهاش کجا؟!😱 این سفر، سفری بود که میدانستم سراسر شور بود و آرامش. صالح با تنی رنجور و قلبی بغض آلود میرفت که پاک و طاهر بازگردد.☺️ مثل طفلی تازه متولد شده...
🔹دلم آرام بود، بغض و دلتنگی داشتم اما نگرانی نه... نگران بازگشتش نبودم و میدانستم گلولهای نیست که جان صالحم را تهدید کند.
🔸توی فرودگاه همهی زوار با وسایل لازم خودشان و ساکهایی شبیه به هم دسته دسته ایستاده بودند و مسئولین کاروانها در تکاپو بودند برای گرفتن کارتهای پرواز.✈️
🔹خانوادهها برای بدرقهی حجاج آمده بودند و همه جا اشک و لبخند با هم ترکیب شده بود. گاهی صدای صلوات از گوشهای و در میان جمع انبوهی بلند میشد. سالن فرودگاه جای سوزن انداختن نبود.
🔸من و سلما و علیرضا و زهرا بانو و بابا هم با صالح آمده بودیم. پدرجون هم به اصرار با ما آمد. دوست نداشتیم جمع حاجیان عازم سفر را ببیند و داغ دلش تازه شود. هر چه بود و هر حکمتی داشت پدرجون یک، جامانده محسوب میشد.😔 اما با این تفاسیر نتوانستیم در برابر اصرارش مقاومت کنیم و او هم همراهمان آمد.
🔹صالح آنقدر بغض داشت که نمیتوانست حتی به جهتی که پدرجون ایستاده بود نگاه کند. لحظهی آخر هم اینقدر دستش را بوسید و اشک ریخت که اشک همه را درآورد.😭
🔸ــ پدرجون از خدا میخوام ثواب سفرم رو به شما و روح مامان برسونه😭
ــ برو پسرم... خدا به همراهت باشه. قسمت یه چیزی بوده که با عقل من و شما جور در نمیاد. فقط خدا خودش میدونه حکمتش چی بود؟ دست حق به همراهت مراقب خودت باش...
🔹با همه خداحافظی کرد و به من رسید.
ــ مهدیه جان😔
ــ جانم عزیزم😭
ــ هر بدی ازم دیدی همینجا حلالم کن. زحمتم خیلی به گردنت بوده. بخصوص تنهاییهات وقتی میرفتم مأموریت و جریان دستم و بچه و...😔 خدا منو ببخشه😭
🔸بغض داشتم اما باید صالح را مطمئن راهی میکردم. من هر کاری کرده بودم بر حسب وظیفهی همسریام بود.
ــ این چه حرفیه؟ وظیفهام بوده. تو هیچی برام کم نذاشتی. تو باید منو حلال کنی. مراقب خودت باش و قولت یادت نره.
🔹پیشانی ام را بوسید و زیر گوشم گفت:
ــ شاید دیگه ندیدمت. از همین حالا دلتنگتم.😞
دلم فرو ریخت و از بغض نتوانستم جواب حرفش را بگویم. همه به منزل بازگشتیم. آن شب سلما هم پیش من و پدرجون ماند. عجیب دلتنگ صالح شده بودم💔😔😢
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{ #زندگینـــــامہ
#شهید_امیــر_افراسیابـــی🍃🌹}•°
🔻سومين شهيد از ۵ شهید خانواده افراسیابی ⇩↯⇩
◽️شهید سوم خانواده افراسیابی «امیر افراسیابی» پسر ارشد این خانواده است كه در مراحل اول، دوم و سوم عملیات رمضان شركت كرد و در تابستان ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
◽️وی كه فرمانده گروهان بود، شهادت خود را پیشبینی كرده بود و یك ساعت قبل از عملیات به یكی از فرمانده گردانهایی كه همراهش بوده، میگوید و «من در این عملیات شهید میشوم» و ساعتی بعد تركش به گلوی این بزرگوار می نشیند و به شهادت میرسد.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃
🔻 #عکسپانـــــورما
👈 تصویـــــر باز شود↑↑
●خوشا خــون آن عاشقانـــــی
كه در راه تو بر زمين ريخـت
خدایا به خــــون شهیـــــدان
به آوینـــــی و باکـــــــــریها
●به چمـران و صیــاد و همــت
به تهرانــــــی و باقـــــــریها
دل سنگ ما را هم امشـــــب
تو با یادشان با صفـــــــا کن
●همانها که در وصفشان است
《من المومنیــــنَ رجـــــــالٌ》
شده تــــــازه در دل هــــــوای
🌹شهــــــــــادت🌹
●/ببر جان ما را - سوی کربلایـــــت\●
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊
°•{استاندار مکتبی گیلان
#شهید_علــــی_انصـــــاری🍃🌹}•°
✍ #ڪلام_شهیـــــد
◽️اگر مُردم در زیر عڪس #امام_خمینی، عڪسم را جاے دهید ڪہ شاید ترشحات روحانے عظیم این مرد بزرگ، بہ روے تصویرم قواے شرف و عزتـــــ بریزد.
●استاندار انقلابی گیلان، که به دست منافقین به شهادت رسید
°•{نشــــــــربمناسبتــــــــ
#ســـــالــــروز_شهــــــادتــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{شهید انقـــــلاب
#شهید_یوسف_داورپنـــاه🍃🌹}•°
🔻من #مظلومترین_مادرشهید هستم
◽️منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچهام را جلویم سر بریدند، شکم بچهام را پاره کردند و جگرش را در آوردند و با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند.
◽️من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
#صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان🍃🌹}•°
🔴 شهیدی که زمزمهاش «شهـــــدا شرمندهایم» بود
◽️همسرم علاقهای خاص به شهدا داشت و همواره زمزمه میکرد که «شهدا شرمندهایم.» هرزمانی هم که به زیارت شهدا میرفتیم از آنها طلب شهادت میکرد.
◽️آنقدر پاک و معصوم بود که به نظرم لباس شهادت سایز او و برازندهاش بود. ◽️خوب به یاد دارم مرداد ماه ۱۳۹۴ که دو غواص شهید را به شهرمان آوردند همسرم از هیچ خدمتی در مراسم این شهدا دریغ نکرد. تمام لحظات از زمان ورود این شهدا به شهر تا روز چهلم شهدا، به عشق رسیدن به قافله شهدا فعالیت داشت و به نظرم عبدالحسین شهادتش را از همین غواصان شهید گرفت.
راوی 👈 همسر شهید
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯