#سـلام_امام_مهربانم💗
ای نـام تـــواَم ورد زبـان ادرڪنـی
ای يـاد تـــواَم مونس جان ادرڪنی
من گمشده، ڪعبہ دور،رهزن بسيار
يا حضرت صاحب الزمـــان ادرڪنی
#سلام ✋
#صبحتان_متبرک_به_نگاه_شهداء
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
79.Naziat.27-33.mp3
2.14M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌸 تفسیر قطره ای🌸
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸#سوره- نازعات🌸
💐#آیات 27-33💐
💐 #التماس_دعای_فرج 💐
🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه شهداء بویژه سردار حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش - امام شهداء و اموات🌿
هر روز با تفسیر یکی از سوره های جزء ۳۰قرآن کریم
توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در
👇👇👇👇👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab🇮🇷〰〰〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#طنز_جبهه
#لبخند_بزن_بسیجی 😊
آخ كربلاي پنج
پسر فوقالعاده بامزه و دوست داشتني بود. بهش ميگفتند «آدم آهني» يك جاي سالم در بدن نداشت. يك آبكش به تمام معنا بود. آنقدر طي اين چند سال جنگ تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجاي بدنش ميگذاشتي جاي زخم و جراحت كهنه و تازه بود.
اگر كسي نميدانست و جاي زخمش را محكم فشار ميداد و دردش ميآمد، نميگفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) يا ( درد آمد فشار نده) بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتي را به زبان ميآورد كه آن زخم و جراحت را آنجا داشت.
مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم ميگرفت ميگفت: « آخ بيتالمقدس» و اگر كمي پايينتر را دست ميزد، ميگفت: «آخ والفجر مقدماتي» و همينطور «آخ فتحالمبين»، «آخ كربلاي پنج و...» تا آخر بچهها هم عمداً اذيتش ميكردند و صدايش را به اصطلاح در ميآوردند تا شايد تقويم عملياتها را مرور كرده باشند.
#سلامتی رزمندگان اسلام #صلوات
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
#افزایش_ظرفیت_روحی 43
🌹 حالا اگه کسی بخواد روز قیامت در بالاترین جای بهشت قرار بگیره تنها راهی که داره اینه که 👈🏼 در دنیا خیییلی مبارزه با هوای نفس کنه.
❇️ و توی دنیا هم همیشه کسانی تونستن به بالاترین درجات معنوی برسند که "اهل مخالفت با هوای نفس" بودن وگرنه هواپرستی هییچ وقت کسی رو به جایی نمیرسونه.☺️
☢️ خب اگه کسی نیاز داشته باشه که مبارزه با نفس کنه خدا باید چطور این زمینه رو فراهم کنه؟
💥 با امتحان... 💥
✔️ در واقع اینکه خدا از ما امتحان میگیره به خاطر اینه که واقعا ما رو آدم حساب کرده... واقعا دوستمون داشته... واقعا برامون ارزش قائل شده...
وگرنه میتونست سیستم رو طوری خلق کنه که اصلا هیچ امتحانی در کار نباشه! دیگه اصلا آفرینش انسان واقعا بیهوده بود...😒
💕و چقدر خوبه پروردگار مهربان ما که به روش های مختلف و به طور همیشگی برای ما انواع زمینه های خوشگل مبارزه با نفس رو فراهم میکنه. چقدر خوبه که خداوند با عظمت آنقدر به ما اهمیت میده..😌❤️
خدایا ممنونتم...
الحمدلله رب العالمین...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_شصت_و_دوم
💠 شهید محمد حسین یوسف اللهی، همسایه ابدی شهید سلیمانی
ّ دو تا از بچه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غواصی در آبها جلورفتند. هرچه معطل شدیم بازنگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقر بر گشتیم.محمدحسین که مسئول اطلاعات لشکرثارالله بود، موضوع را با من،درمیان گذاشت.گفتم: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده دشمن ازعملیات ما با خبر میشود. اما حسین گفت: تافردا باشند و ما صبر کنیم، من امشب تکلیف این دو نفر را مشخص میکنم.صبح روزبعدحسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شد؟...
به قرارگاه خبر دادید؟گفت: نه. پرسیدم: چرا؟... مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را،با خوشحالـی گفتم:الان کجا هستند؟گفت: در خواب آنها رادیدم.
اکبرجلو بود و حسین پشت سرش. چهره ی اکبر نور بود! خیلی نورانی بود.
می دانی چرا؟اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزدداشت.او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، اما صادقی مجردبود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقیها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم. پرسیدم: چطور؟ گفت: شهید شده اند. جنازه هایشان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئن بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخرشب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده!!! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!!!
💢راوی: شهید حاج قاسم سلیمانی
📚من#قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
شناسایی پیکر پاک شهید خلبان بیکمحمدی
پیکر مطهر شهید «بیرجند بیکمحمدی»، از خلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع مقدس که اخیرا در خاک عراق کشف شده است، شناسایی شد.
سردار سرتیپ پاسدار محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در مراسمی که امیر سرتیپ نصیرزاده فرمانده نیروی هوایی ارتش و تعدادی از مسئولین و پیشکسوتان این نیرو در منزل این شهید سرافراز حضور داشتند، طی یک مکالمه تلفنی، خبر کشف پیکر مطهر شهید بیکمحمدی را به خانواده معظم ایشان اطلاع داد.
این خلبان شجاع در ششم خردادماه سال ۶۷ در ماموریت پشتیبانی سطحی از نیروهای زمینی و انهدام اهداف از پیش تعیین شده، بر فراز دریاچه ماهی مورد هدف موشک قرار گرفت و از آن تاریخ هیچ اطلاعی از وضعیت خلبان بیکمحمدی به دست نیامد و به عنوان جاویدالاثر در لیست شهدای خلبان قرار گرفت.
#رحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌸زيارت مجازی حرم مطهر حضرت علی علیه السلام
🔰لینک زیر رو بزن و وارد حرم شو...
🌺السلام علیک یا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ❤️
#التماس_دعا
#یاعلی
https://www.imamali.net/vtour/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️دیدن این فیلم به مسئولین و مدیران اشرافی توصیه نمیشود‼️
💡مسئولان کشورت را بیشتر بشناس👇
🔸 مقایسه حقوق با کارگر زحمت کش
🔸 نوع ماشین
🔸 میزان حقوق اضافه کاری
🔸 حجم اموال
🔸 فرش و جهیزیه همسر
🔸 میزان اهتمام به ایتام
♦️ بالاشهر نشینی
♦️ چندین محافظ
♦️ ماشین های چند صد میلیونی
♦️ ویلاهای چهار فصل
♦️ عروسی آنچنانی فرزندان
⛔️ مسئولین؛ هیچ کم کاری از شما پذیرفته نیست!
↪️بیاییم همه به سیره شهدا برگردیم!
#گروه_مطالبه_گری_طور_سینا
#مسئولین_شهید
#عبرت_از_شهدا
#مسئولین_بی_مسئولیت
https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
السلام علیک یا عقیلة بنی هاشم🏴🏴🏴
مراسم سوگواری وفات حضرت زینب علیها السلام
جمعه 8 اسفند ماه ساعت 15:30
مسجد حضرت زینب علیها السلام
ویژه خواهران
@rahpoyanzeynabi
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_شصت_و_سوم
💠 قاسم سلیمانی، راوی شهادت شهید محمدحسین یوسف اللهی
شهید " محمدحسین یوسف اللهی"عارفی است که در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41ثارالله، مراتب کمال الی الله راطی کرد و کمتر رزمنده ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد، اما خاطره ای از سلوک معنوی او نداشته باشد. او مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده ی حضرت روح الله(ره)، یک شبه ره صد ساله را طی و چشم همه ی پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند. شهید حاج قاسم سلیمانی درباره ی نحوه ی شهادت شهید محمد حسین یوسف الهی گفته است هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر هشت دست به حمله ی شیمیایی میزند، اویاران خود را از سنگر خارج کرد و خود بعدها براثر ابتلا به عارضه ی شیمیایی به شهادت رسید. او در ادامه و در توصیف این شهید گفت که دوست دارم تا مراپس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید.
اما او که بود که حاج قاسم دلش می خواست در کنار او به خاک سپرده شود؟همرزمانش می گویند حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را می خواند، ولی کسی او را نمی دید، رفیق خدا بود وپرده های حجاب را کنار زده بود. حاج قاسم در خاطراتش با این شهید بزرگوار میگوید: یک روز باحسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی در پیش داشتیم. چند تا از کارهای قبلی باموفقیت لازم انجـام نشده بود و از طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود. من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچکدام آنطور که باید موفقیت آمیز نبود.این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد گفت: برای چی؟
📚من#قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
💌 #یــــادشـهــــدا
یک تڪـہ جـواهرید، نورید شما
اسطورهی غیرت و غرورید شما
رفتیـد اگرچـہ زود برمیگــردید
زیرا ڪـہ ذخیره ظهـــورید شما
#اللهم عجل لولیک الفرج
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#کتاب
#رؤیای_بیداری
#خاطرات_همسر_شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_عارفی
#فصل_ دوم
#قسمت : ۱۳
برای این لحظه خیلی انتظار کشیدم
اواخر بهمنماه بود که آقامصطفی آمد زابل. مادرم پرسید: «تنها اومدین؟»
آقامصطفی لبخند زد: «نه زنعمو، پدر و مادر و دو تا خواهرهام و دو تا از خالههام هم اومدن. صبح زود رسیدیم. رفتن خونۀ آبجیام ساکهاشون رو بذارن، خدمت میرسن.»
من از آقامصطفی پرسیدم: «از مشهد کس دیگهای نمیاد؟»
گفت:« نه، من به کسی کارت دعوت ندادم.»
پرسیدم: «چرا؟»
گفت: «ترسیدم اذیت بشن. مشهد هوا سرد بود. گرچه اینجا انگار بهاره! شما بخاریها رو جمع کردین.»
گفتم: «هواشناسی اعلام کرده هنوز گرمتر هم میشه.»
تلفن زنگ خورد. مادرم رفت جواب داد.
وقتی برگشت گفت: «زینب بدو حاضر شو! مادر آقامصطفی بود. میخوان ببرنت خرید. به آبجیات و خانمداداشت هم بگو همرات بیان.»
خرید که برگشتیم کادوها را بردم داخل اتاق. خواهرها و خانمبرادرهایم یکییکی باز میکردند و نظر میدادند. یک انگشتر طلا، یک پیراهن سفید ساده، یک قواره چادرمشکی، یک قواره چادر سفید، یک دست مانتو و شلوار کاهیرنگ، یک روسری بزرگ، بهاضافۀ یک جلد کلامالله مجید و یک دست آینه و شمعدان و کمی خورد و ریز دیگر. مادرم که دم در ایستاده بود، چادر رنگیاش از سرش افتاده بود. گفت: «فقط همین؟ این شد
خرید سر عقد؟ مگه تو با بقیه چه فرقی داری دختر؟ ما پیش فک و فامیل و در و همسایه آبرو داریم. مردم هزارجور فکر و خیال میکنن. پیش خودشون صد مدل افسانه میسازن.»
گفتم: «مامان اصل کار منم. من میخوام با اون زندگی کنم. به بقیه چه ربطی داره؟»
مادرم چادر رنگیاش را دور کمرش محکم بست و با عصبانیت گفت: «از روز اول گوش به حرف ما ندادی، هرچی ما گفتیم تو یک جوابی تو آستین داشتی.»
برادرم چند ضربه به در زد و گفت: «مهموناتون اومدن!»
بلند شدم به مادر و خواهرها و خالههای آقامصطفی خوشآمد گفتم. برایشان شربت بهلیمو آوردم. مادرم که هنوز برافروخته بود
ت: «چرا زحمت کشیدین، راضی به زحمت نبودیم.»
مادر آقامصطفی گفت: «چوبکاری میکنین زنعمو.
من هنوز باورم نمیشه که شما با شرایط پسرم کنار اومدین! ما اصلاً قصد نداشتیم مصطفی رو به این زودیها داماد کنیم و یکدرصد هم احتمال نمیدادیم که شما قبول کنین، برای همین هی امروز و فردا کردیم. پا پیش نذاشتیم بلکه این بچه منصرف بشه.»
چهرۀ مادرم از خشم منقبض شده بود. نگاه غضبآلودی به من کرد و لبش را به دندان گزید. خواهرم ظرف بزرگ میوه را گرفت و جلو مادر آقامصطفی گفت: «بفرمایین!»
مادر آقامصطفی ادامه داد: «بازم مصطفی به ما چیزی نگفته، موتورش رو فروخته با پول خودش اینا رو خریده.»
در هال باز شد و مردها یکییکی وارد شدند. برادرم به خانمش گفت: «چند ریسه لامپ رنگی کشیدیم جلو در، برو ببین خوبه؟»
پدر آقامصطفی گفت: «چند ردیف میز و صندلی هم چیدیم توی حیاط، شده باغ تالار!»
ظهر شد سفره را پهن کردیم و نشستیم دور سفره. ....
⬅️ ادامه دارد .....
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 عظمت حضرت زینب (س) به چیه؟
#استاد_پناهیان
🏴 سالروز شهادت #حضرت_زینب(س)، پیامآور کربلا تسلیت باد.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷