همزمان با تخریب مزار شریف ائمه بقیع علیهم السلام
#مراسم_شبی_با_شهدای_اردیبهشت ماه
#شهیدان؛
#سردار شهید حاج محمد محمودی
#جانباز شهید ابراهیم مشهدی
#پاسدار شهید علی رضا زاده عسگری
#بسیجی شهید سید مرتضی شریفی
#شهید مدافع حرم احمد بیضون
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷
#سخنرانی دکتر ابوالفضل روحی
#مداح حاج حسن اسداللهی
زمان چهارشنبه ۱۴۰۰/۲/۲۹
#بعد از نماز عشاء
حضورتان گرمی بخش محفل شهدایی خواهد بود.
🕌 مسجد حضرت زینب علیها السلام
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
همزمان با تخریب مزار شریف ائمه بقیع علیهم السلام
#مراسم_شبی_با_شهدای_اردیبهشت ماه
#شهیدان؛
#سردار شهید حاج محمد محمودی
#جانباز شهید ابراهیم مشهدی
#پاسدار شهید علی رضا زاده عسگری
#بسیجی شهید سید مرتضی شریفی
#شهید مدافع حرم احمد بیضون
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷
#سخنرانی دکتر ابوالفضل روحی
#مداح حاج حسن اسداللهی
زمان چهارشنبه ۱۴۰۰/۲/۲۹
#بعد از نماز عشاء
حضورتان گرمی بخش محفل شهدایی خواهد بود.
🕌 مسجد حضرت زینب علیها السلام
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
29.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همزمان با تخریب مزار شریف ائمه بقیع علیهم السلام
#مراسم_شبی_با_شهدای_اردیبهشت ماه
به یاد شهیدان؛
#سردار شهید حاج محمد محمودی
#جانباز شهید ابراهیم مشهدی
#پاسدار شهید علی رضا زاده عسگری
#بسیجی شهید سید مرتضی شریفی
#شهید مدافع حرم احمد بیضون
با سخنرانی دکتر ابوالفضل روحی
#مداح حاج حسن اسداللهی
زمان چهارشنبه ۱۴۰۰/۲/۲۹
#بعد از نماز عشاء با حضور خانواده های معزز شهداء و اهالی محل برگزار گردید.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کرامات_شهدا
#مداح_شهید
#نقی_خیرآبادی
یکی از #همسنگرانش نقل میکرد:
قبل از عملیات #کربلای_یک در سال ۱۳۶۵ بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم،
دیدم #شهید_خیر_آبادی تنهایی به سمت سنگری که کمی از #خط_مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد.
یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود.
چند صد متری که از محل اردوگاه
( سنگر پشت خط) دور شدم....
دیدم نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و #روضه #سیدالشهداء(ع) می باشد.
این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون #مداح اهل دل بود.
اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه #مار نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیة کمر تا جلوی صورت #نقی بلند شده است.
ابتدا خواستم فریاد بکشم
و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و #مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم
اما در کمال ناباوری دیدم وقتی
#روضة_نقی تمام شد.
#مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد.
بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این #مار به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟
سعی داشت از پاسخ من #طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود
و گفت: این کار هر روز این #مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی #روضه میخوانم می آید و هنگامی که #روضه تمام میشود میرود
در این موقع بود که از من #تعهد گرفت تا وقتی که #زنده است این جریان را برای کسی #بازگو نکنم
#روحش_شاد
#یادش_گرامی با ذکر#صلوات