eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🔰مــ﷽ـــاه مبارڪ رمضــ🌙ــان🔰 •✥❖✥━ ✽♦️ • ♦️✽ ━✥❖✥ 👌💎👌 «نماز هدیّه» به حضرت مجتبی علیه السلام به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع، از یکی از معصومین علیهم السلام روایت می کند که فرمود: کسی که ثواب نماز خود را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، و امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیاء بعد از او علیهم السلام قرار دهد، خداوند ثواب نماز او را بسیار بسیار می گرداند تا نفسش قطع شود. در آن حال(یعنی قبل از جان دادن) به او می گویند: ای فلانی، الطاف تو و هدیه تو به ما، هم اکنون برای تو مفید خواهد بود. امروز، روز جبران کردن و پاداش دادن به توست. دلت خوش و چشمت روشن باد برای آنچه خداوند برای تو آماده نموده است، و گوارایت باد آنچه به آن رسیدی. راوی سؤال می کند: انسان چگونه می تواند، نمازش را هدیه نماید؟ حضرت می فرمایند: نیّت کند که ثواب نمازش را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله قرار دهد، و اگر امکان داشت علاوه بر 50 رکعت نماز(یعنی نمازهای واجب و نافله آنها)، حتی اگر یک نماز دو رکعتی هم باشد، بخواند و هر روز به یکی از این بزرگواران هدیه نماید.طریقه خواندن این نماز 2 رکعتی بدین گونه است: هر رکعت از این نماز را با یک یا سه یا هفت تکبیر شروع کن. در همه رکوع ها و سجده ها، بعد از ذکر تسبیح، 3 بار بگو: «صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ» و بعد از سلام نماز چنین بگو: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ، وَ مِنْكَ السَّلَامُ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ، وَ أَبْلِغْهُمْ مِنِّي أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَامِ» «اللَّهُمَ‏ إِنَ‏ هَاتَيْنِ‏ الرَّكْعَتَيْنِ‏ هَدِيَّةٌ مِنِّي‏ إِلَى عَبْدِكَ وَ ابْنِ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ وَلِيِّكَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضا علیه السلام، اللَّهُمَّ فَتَقَبَّلْهُمَا مِنِّي وَ أَبْلِغْهُ إِيَّاهُمَا، وَ أَثِبْنِي عَلَيْهِمَا أَفْضَلَ أَمَلِي وَ رَجَائِي فِيكَ وَ فِي نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ وَلِيِّكَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِين!»‏ 📚(جمال الأسبوع، ص16-19)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه قطره ایم‌ و شما دریا ای «آقای مهربون»... . موزیک‌ویدیوی «» تصویری از شور و حال امام حسنی بچه های ایران در شب میلاد ایشان 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💧دمِ افطار کـه تر شد لبت از آب بگـو بہ فدای لبِ عطشانِ أباعبدالله...
‌ مرگ مهم نیست! تو مرگ را خواهی داشت ببین برای چه میمیری؟ سلام✋ ‍🌹دایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. و در آخرین روزهای سال ۱۳۴۱، در منزلی کوچک در روستای ویریچ از توابع بخش کهک شهر مقدس قم پسری چشم به جهان گشود و فصل سرد این خانه را با تولدش به بهاری خوش بو و خرم تبدیل کرد . پدر بزرگوارش که از افراد مذهبی و متدین روستا ویریچ بود او را به عشق سرور و سالار شهیدان همنام جد بزرگوارش" حسین " نامید . سید حسین دوران کودکی را در روستا پشت سر می گذاشت که خداوند فرزند پسر دیگری به خانواده عطا نمود. پدر به عشق مولا علی علیه السلام نام کودک را "مرتضی " نهاد ، سید مرتضی متولد اولین روز از ماه شهریور سال۱۳۴۸ بود . کودکی از تبار فاطمه زهراء علیها سلام که شور و نشاط خانواده با حضور فرزند دوم چندین برابر شد . این دو برادر در دامان خانواده ای متدین و مذهبی به بهترین نحو پرورش و تربیت می یافتند . پدر که مغازه کوچک قصابی در روستا داشت ، تمام هم و غمش کسب روزی حلال بود . این دو برادر در تمام امورات یار و یاور پدر و مادر بودند . چندسالی گذشت . آن دو وارد دوران نوجوانی شده بودند سید مرتضی در کهک دوران تحصیل خود را سپری میکرد ولی سیدحسین بخاطر علاقه شدیدی که به کسب علوم دینی داشت به شهر مقدس قم مهاجرت و در مدرسه آیت الله گلپایگانی به تحصیل دروس دینی پرداخت و اما یکسال نگذشته بود که با شروع نهضت امام خمینی (ره) و تظاهرات مردمی بخصوص طلاب و روحانیون ، مدارس علمیه قم تعطیل شد.
تعطیلی درس و مشق سبب شد تا سید حسین فعالیت بیشتری در راهپیمایی ها و تظاهرات داشته باشد تا جایی که یکبار توسط ساواک دستگیر و با وساطت یکی از آشنایان آزاد شد. بعد از اینکه بهار پیروزی در ایران دمیده شد سید حسین به تهران مهاجرت و مشغول بکار شد . با شروع جنگ تحمیلی" سید حسین "لباس رزم پوشیده و راهی جبهه های حق علیه باطل شد و در پادگان آموزشی ۲۱ حمزه سید الشهداء علیه السلام آموزش مقدماتی را گذراند و سپس از پادگان محمد رسول الله صلی الله علیه وآله به جبهه اعزام شد . بعد از مدتی حضور سرفرازانه در جبهه ها ی حق علیه باطل بعنوان امدادگر در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۱۴ یک روز بعد از عاشورا در منطقه دشت عباس لباس شهادت را برتن کرد و به خیل یاران عاشق پیوست تا ندای هل من ناصر جد بزرگوارشان را لبیک گوید و چه زیباست دیدار یار در بهشت برین . اما " سید مرتضی " که شاهد شهادت برادر بزرگتر بود تصمیم میگیرد تا سلاح افتاده برادر را بردارد و لذا با ثبت نام در بسیج مردمی وی نیز در پادگان ۲۱ حمزه سیدالشهداء علیه السلام آموزش مقدماتی می بیند و سپس از پادگان ۲۷ محمد رسول الله "صلی الله علیه و آله" به جبهه اعزام میشود . بعد از مدتی حضور در جبهه کردستان شهرهای (پیرانشهر و سردشت) جنگ با منافقین و ضد انقلاب ، راهی جبهه های جنوب می شود و پس از رشادتهای زیاد سرانجام در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۵ در جزیره مجنون در سنگر کمین دشمن گرفتار و از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و در تاریخ ۱۳۶۵/۲/۲۴ به درجه رفیع شهادت نائل میگردد و پیکر مطهرش پس از تشیع در قم و سپس در گلزار شهدای روستای ویریچ در کنار مزار برادر شهیدش به خاک سپرده می شود . شاد گرامی نثار ارواح طیبه شهداء و امام شهداء و اموات 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
http://sahba.ir/download/tarhekoli/09%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%AA%D9%88%D8%AD%DB%8C%D8%AF%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88%DA%98%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85.mp3 🔰جلسه نهم توحید در ایدئولوژی اسلام 5 مهر 1353 10 رمضان 1394 🔷 کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد : حضرت آیت الله العظمی خامنه ای 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
milad emam hadsan.rafiei.mp3
3.93M
🎙حجت الاسلام رفیعی ▫️شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: محمد علی جعفری ۳۵ عصر پنجشنبه رفتم بهشت زهرا سر مزار شهید طریقی قطعه ۲۹ ردیف ۱۳۳ چقدر این اعداد شبیه شماره خادمی محمدحسین در هیئت رایة العباس بود. روی پیراهنش ۱۳۳-۹۹ حک شده بود. ۱۳۳ که حروف ابجد حضرت عباس (ع) است برای همه ثابت بود. چشمم افتاد به عکس شهید یاد روزی افتادم که آب پاکی را ریختم کف دست بچه ها، به محمدحسین و زهرا نگفته بودیم همسر اول من شهید شده است. میخواستم به یک درکی برسند تا متوجه شوند که مجتبی از یک پدر دیگر است. هروقت میرفتیم سر مزار شهید طریقی به بچه ها میگفتیم «ایشون دوست باباست ، توی جبهه شهید شده!» محمد حسین تازه رفته بود کلاس اول رفتیم بهشت زهرا وقتی پارچه روی تابلوی بالای قبر را کنار زدیم زهرا گفت :«مجتبی!» خندیدیم و گفتیم نه مجتبی نیست!» فکر نکردم شاید این یک زمینه و آمادگی باشد برای گفتن حقیقت بعد از خواندن فاتحه و زیارت آمدیم توی ماشین. زهرا وسط ایستاد. یک دستش روی صندلی فرهاد بود یک دستش روی صندلی من بهش گفتم میدونی اون شهیدی که تو گفتی شبیه مجتباست کیه؟» زهرا گفت: «کیه؟» گفتم «بابای مجتباست» زد زیر گریه بالا پایین می پرید که نگویید بابای مجتباست اگه اون بابای مجتباست پس پدر منم هست شمابه من دروغ گفتید. منو ببرید سر قبر بابای خودم. 👇👇👇👇
خودش رو توی ماشین کشت. فرهاد میگفت :«قربونت برم نه ؛من بابای توام »به خرجش نمیرفت این قدر به مجتبی علاقه داشت که نمیخواست آن حس جدایی را قبول کند. به من نگو بابا بابای من شهیده خنده ام گرفته بود از طرفی میگفتم خدایا چطور این داستان را جمع کنم برگشتم دیدم محمدحسین هیچ عکس العملی نشان نمیدهد. آرام روی صندلی نشسته بود. بیرون را نگاه میکرد انگار هیچ صدایی را نمی شنید . زهرا با گریه برگشت به محمد حسین گفت: «تو میدونی بابای مجتبی شهید شده؟ بابای ما هم شهید شده» محمد حسین خیلی خونسرد گفت: «من خیلی وقته میدونم!» زهرا آرام و قرار نمیگرفت پدرش را میزد که من را برگردانید پیش بابام نگران شدم گفتم الان است که این بچه سنگ کوب کند .گفتم زهراجان همه اینایی که گفتم داستان بود. اون آقا یکی از سربازای امام زمان (عج) بود که شهید شد» گفت: «مامان راست میگی؟!» کلی قسم و آیه خوردم که آرام شود گفتم میخواستم تو رو امتحان کنم ببینم چقدر بزرگ شدی! دیدی داداش محمد چقدر آرومه؟» خانه که رسیدم محمد حسین را کشیدم کنار. ازش پرسیدم تو از کجا فهمیدی؟» گفت: از شناسنامه مجتبی دیدم که فامیلش طریقیه.» در مسیر برگشت چند دفعه ناخودآگاه دستم رفت روی شمارهٔ محمد حسین خاموش بود. مدتی خطش استراحت میکنه از لحن فرهاد برنمی آمد که بخواهد شوخی کند تلاشش بیهوده نبود. حواسم را پرت کرد برخلاف همیشه اتوبانها و خیابانها کش نیامدند تا قیطریه زود رسیدیم. تمام این مدت با فرهاد سر قبض موبایل محمد حسین حرف زدیم هزینه مکالمه اش کمتر از دویست سیصدهزار تومان نمیشد گوشی را میگرفت جلویم. پیامک اومده تا چهل و هشت ساعت دیگه خطم یک طرفه میشه شب نشده دوباره سروکله اش پیدا می شد. مشمول قربون دستت میشه ما رو از قطعی ارتباط نجات بدی؟ خدا ارتباطتو قطع نکنه .تو که همین صبحی سیصد تومن ما رو تیغ زدی .کاشف به عمل میآمد رگ حاتم طایی اش گل کرده است. خدا رو خوش می اومد یه زنی بچه هاش سر گرسنه زمین بذارن؟ یکم روغن و مرغ و برنج گرفتم گذاشتم در خونه شون من که این را گفتم فرهاد هم تعریف کرد: «یهو اومد که بابا دو تومن برام کارت به کارت کن. گفتم برا چی میخوای؟ گفت: رفتم کلانتری دیدم رئیسش داره با یکی تلفنی صحبت می کنه فهمیدم طرف ازش پول میخواد معلوم بود کارش لنگه تلفنش که تموم شد گفتم خب حاجی این قدر اصرار میکنه بهش قرض میدادی گفت ندارم باور کن دلم نیومد بنده خدایی دستش لای در باشه و ما کمکش نکنیم. وقتی رسیدیم خانه یک راست رفتم توی اتاق بچه ها دوسه دست از لباسهایش را روی جالباسی آویزان کرده بودم دلم لک زده بود برای بوی تن محمد حسین؛ بوی ورساچه، اروس مشکی، تروساردی اومو و زارا دیدم چشمهای زهرا کاسه خون است و اشک آلود. امتحاناتش را بهانه کرد گفت: «امتحان زبان تخصصی دارم خنده و گریه اش قاتی شد. سرش را گذاشت روی زانو بینی اش را کشید بالا. شبهایی را به یادم آورد که با محمد حسین زبان کار میکرد محمد حسین از زبان متنفر بود تا شب امتحان لای کتابش را باز نمیکرد با زهرا یک سال تفاوت سنی داشتند. تا دبیرستان که محمد حسین رفت انسانی و زهرا رفت ریاضی، ما برای زهرا کتاب نمی خریدیم هر سال برچسب کتابهای نو و دست نخورده محمد حسین را میکندیم و اسم زهرا را مینوشتیم رویش اگر بگویم محمدحسین خیلی درس خوان بود دروغ گفتم ولی هوش سرشاری داشت نه رد میشد نه تجدید همه را یک ضرب قبول میشد. تاریخ و جغرافی و ادبیاتش که خیلی خوب بود؛ در حد هجده نوزده بیست از تاریخ بیست گرفته بود. با تعجب پرسیدم: «تو کی خوندی؟ میخندید حاج خانم ما رو دست کم گرفتی اما زبان در مخش فرو نمی رفت شب امتحان وبال گردن زهرا میشد. زهرا قسمتهای راحت را اول بهش یاد میداد که نمره بیاورد. همه را از سرش باز میکرد بی حوصله میگفت خب حالا! در همین حد بنویسم بسه دیگه مدام بالا پایین میکرد که اگر همین قدر بنویسم ناپلئونی پاس می شود. زهرا میگفت حالا اومد و یکی رو یادت رفت؛ اون وقت «چطور؟» درس را برایش تکرار میکرد محمد حسین سرش را بالا می انداخت میگفت: «خب، «بعدی زهرا با دلواپسی میپرسید: «حالا فهمیدی؟» محمدحسین با اعتماد به نفس میگفت دستت درد نکنه وقتی از درس سؤال میپرسید محمد حسین از زیرش در می رفت یکی دو بار هم که معلم خصوصی گرفتیم سکه یک پولمان کرد. با هزار دنگ و فنگ وقت تدریس گرفتیم. یک دفعه دیدیم غیبش زده؛ محمد حسین کجاست؟ با بسیج رفته کوه! یک دفعه زهرا غش غش خندید گفتم چته خب؟ یادته !مامان کلاس اول هر موقع مریض میشدم و نمیرفتم مدرسه محمد حسین هم نمیرفت برای اینکه زهرا را از فکر خیال محمد حسین بیرون بیاورم گفتم پاشو یه چای بیار بخوریم. راستی یه نفسی میگیریم و میریم سیدالکریم نمیای بریم؟» گفت درسام مونده نمیتونم بیام... ⬅️ ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿ ا 🌺❀✿🌺❀✿ ا ❀✿🌺❀✿ ا 🌺❀✿ ا ❀✿ ا 🌺 🌸زیارت روز جمعه🌸 🌸 زیارت امام زمان علیه السلام درروز جمعه 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَيَ أَنَا مَوْلاَكَ عَارِفٌ بِأُولاَكَ وَ أُخْرَاكَ‏ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ‏ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ‏ يَا مَوْلاَيَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ‏ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ‏ وَ أَنَا يَا مَوْلاَيَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلاَيَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلاَدِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ‏. 🌺 ❀✿ 🌺❀✿ ❀✿🌺❀✿ 🌺❀✿🌺❀✿ ❀✿🌺❀✿🌺❀✿