#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
#شهید_محمد_صالح_نقدی
تاریخ ولادت : ۱۳۲۵
تاریخ شهادت :۱۳۵۹/۷/۵
محل شهادت: کردستان
متاهل : دارای دو فرزند
مزار شهید : بهشت زهرا(س) ، قطعه ۳۴، شماره ۱۵ ، ردیف ۱۰۴
سید محمد صالح نقدی در سال ۱۳۲۵ در شهرستان ساوه ، روستای کردک دیده به جهان گشود. ضمن تحصیل در دوره ابتدایی در امور کشاورزی روستا نیز فعال بود. این شهید بزرگوار از کودکی به وظایف دینی و عبادی خود آشنا بود. گاهی اوقات با برادرش مسابقه نماز می گذاشت. صوت زیبا و دلنشینی داشت و به همین جهت از دوران جوانی قاری قرآن و اذان گو بود. در اجتماعات و مجالس مذهبی همواره از او دعوت می کردند تا قرآن تلاوت کند. با اینکه سواد قرآنی خوبی داشت اما با برادر خود به آموزش قرآن می پرداخت و به او می گفت : من قرآن میخوانم ، تو هم اشکالات من را تصحیح کن تا اگر جایی قرآن خواندم بدون اشکال باشد.
بعد از آنکه در ارتش استخدام شد در مراسم صبحگاه نظامی پادگان« حر» که قبل از انقلاب به باغ شاه معروف بود ، قرآن تلاوت می کرد و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نیز به این کار ادامه داد.
شهید نقدی فردی توانا و ورزیده بود و از ویژگیهای بارز اخلاقی او این بود که همواره می خندید، بگونه ای که در محیط کار ، همکارانش او را محمد صالح خنده رو لقب داده بودند. دوستانش تعریف می کنند هر کاری میکردیم تا او را بگونه ای عصبانی کنیم ، او هیچگاه عصبانی نمی شد.
پس از انقلاب و در سن سی سالگی ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند دختر است.
شهید، از پایان دوره سربازی به تنهایی تهران آمد و درس خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و بعد از مدتی جذب ارتش شد.
برادرش در باره او می گوید: قبل از اینکه به ارتش برود ، از من راهنمایی خواست به او
گفتم که از نظر نظم و انضباط و خدمت به مملکت و دین بهترین موقعیت است و ایشان نیز با این هدف به استخدام ارتش در آمد. بعد از استخدام و گذراندن دوره های سخت با ورزیدگی و توانایی جسمی و فکری که داشت در بخش هوابرد ارتش مشغول به کار شد.
در اوائل انقلاب زمانی که مطلع شد اوضاع کردستان نا آرام است به برادرش گفت:
میخواهم به کردستان بروم. به او گفتم : برو برادر، ما الأن وظیفه مان سنگین تر هست قبلا ما برای خاک و مملکتمان می جنگیدیم اما الان برای دین و مذهبمان می جنگیم.
پیش از آغاز جنگ تحمیلی شهید نقدی جهت حفاظت از منابع نفتی کشور در منطقه نفت شهر کردستان و پادگان خزر اعزام شده بود، او مدت دو ماهی در آنجا بود چند بار برای مرخصی به تهران آمد اما قبل از اینکه مرخصی اش به پایان برسد به منطقه باز می گشت و می گفت : من باید زودتر بازگردم.
آخرین بار که به تهران آمد ، خیلی ناراحت بود بگونه ای که در گوشه ای نشسته و اشک می ریخت می گفت: ما اونجا اسلحه داریم اما توپ و مهمات نداریم.
آن زمان دوره ریاست جمهوری بنی صدر بود. من به او گفتم : با توجه به تجارب نظامی که دارید در استفاده از مهمات صرفه جویی کنید. او بقدری ناراحت بود که می گفت : خدا شاهد است که اگر من رو به جای گلوله توپ می گذاشتند ، می رفتم و نصف بغداد رو خراب می کردم. در همین حال با همان خنده همیشگی که بر لب داشت گفت : شاید روزی من عصبانی شدم ، من رو گذاشتند دهنه توپ و بجای گلوله رفتم نصف بغداد رو خراب کردم ! بعد ادامه داد: اگر یک روزی گفتند که شهید شده ام، باور کن چون من خیلی عصبانی هستم از اینکه به ما نیرو و مهمات نمی رسد. به خاطر اینکه نامه ها و درخواستهایشان به مرکز فرماندهی برای تجهیز نیروهای مرزی بی نتیجه مانده بود بسیار متاثر بود.
آخرین بار ساعت ۸ شب او را تا ترمینال اتوبوس بدرقه کردم. بسیار تاکید داشت اول صبح به پادگان برسد. آن زمان جنگ از سوی بعثی ها شروع شده بود و اوضاع کردستان هم نا آرام بود. هنوز دو هفته از آغاز جنگ تحمیلی نگذشته بود که در دوازدهم مهر ماه سال ۵۹ خبر دادند محمد صالح ناپدید شده است.
البته احتمالی هم داده می شد توسط کوموله ها به گروگان گرفته شده باشد. به همین دلیل من به همراه برادر خانمش به کردستان رفتیم تا شاید بتوانیم خبری بدست آوریم اما چند روز بعد متوجه شدیم در تهران به خانواده اطلاع داده اند که محمدصالح شهید شده است.
چون ابتدای جنگ بود و از طرفی هم پزشکی قانونی نیروهای متخصص و امکانات مناسبی برای شناسایی و بررسی پیکرهای شهدا نداشتند ، لذا فقط به خانواده خبر دادند او در تاریخ
۵۹/۷/۸ از یک هفته پس از آغاز جنگ ) به شهادت رسیده و در مزار فعلی اش در بهشت زهرا(س) دفن شده است و اینگونه این شهید بزرگوار . غریبانه و بدون اینکه پیکر مطهرش تشییع شده باشد به خاک سپرده شده بود.
✍خاطره ای به نقل از شهید
تيپ کلاه سبزها بعد از انقلاب در کردستان ماموریت داشتند که از شورش گروهک ها جلوگیری کنند . از گوشه و کنار خبرهایی می رسید که عراق تعدادی از پاسگاه های ایران را تسخیر کرده است.
در آن زمان به تیپ کلاه سبزها ماموریت داده شد از نفت شهر که در نزدیکی منطقه(خضر زنده) واقع شده بود محافظت کنند.
ما به مرکز گزارش دادیم که عراق تغيير تاکتیک نظامی می دهد ولی از مرکز دستوری دریافت نمی کردیم. در بعضی شبها از طرف عراق به ما حمله می شد و ما هم جواب تیراندازی آنها را می دادیم تا اینکه با کمبود مهمات روبرو شدیم. مهمات به ما نمی رسید و بر خلاف مهمات ، برایمان سلاح می فرستادند تا اینکه جنگ اصلی شروع شد. یک روز من با فرمانده گردان که یک سرگرد بود برخورد کردم و سر او فریاد زدم : تقصیر شماست که مهمات اشتباهی برای ما می فرستند. او در جواب گفت : فرمانده کل ، بنی صدر است او از مرکز تصمیم می گیرد چه مهماتی بفرستد و چه مهماتی نفرستد و من در جواب گفتم : ما الان زیر آتش دشمنیم اگه نمیتونی گلوله توپ بیاری منو بگذار دهنه توپ ، شلیک کن . در آن زمان فرمانده به من گفت : تو خسته هستی و یک هفته برای من مرخصی نوشت و من رو به تهران فرستاد ولی بعد از یک روز مرخصی ، خبر دادند جنگ شدید شده است و سریعا برگردید.
چند روز از بازگشت شهید نقدی به کردستان نگذشته بود که خبر شهادت او را به خانواده اش دادند و او در همان نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی به خیل شهیدان راه حق پیوست
#روحش شاد
# یادش گرامی با ذکر#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از بسیج دادگستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده جدید از برادران عراقی 😍😍
تاحالا مراسم عمامه گذاری رو دیدین اینممراسم چادرگذاری😍🌹
جشن تکلیف دختران عراقی که از طرف آستان قدس حسینی برگزار شده در شب میلاد کریم اهل بیت🥰🥰
📍#زن #زندگی #آزادی یعنی آشنا کردن زنان با وظیفه اصلی ایشان زن زندگی آزادی یعنی زنان فرشتگانی هستند که از دامان ایشان مردان به معراج می روند نه مثل غرب که زنان را تا جوان هستند در فاحشه خوانه ها حلوا حلوا می کنند بعد از پیر شدن آنها را مثل دستمال کاغذی پرت می کنند بیرون.
چند روز پیش عکس یکی از مدلها و بازیگران قدیم هالیوود را می دیدم که داشت از آشغال غذا جمع می کرد.در حالی که اسلام برای زنان سوره نازل کرده و شان آنها را بسیار از آن دانسته که مانند کالا معامله شوند.
🇮🇷💠خاکریز فرهنگ و اندیشه/
💙 @deldadegi
📩 رهبر انقلاب خطاب به دانشجویان: ده برابر این نقصهایی که گفتید هم وجود دارد اما انتظار فرج یعنی همه سختیها قابل برطرف شدن است
✏️ انتظار فرج یعنی سختیها همه قابل برداشته شدن، برطرف شدن است. نه اینکه بنشینید انتظار بکشید، دل شما باید گوش به زنگ باشد. انتظار فرج یعنی انتظار برطرف شدن همهی نقصهایی که شما الان گفتید. ده برابر این هم نقص وجود دارد که شما نگفتید. انتظار فرج یعنی این، یعنی آماده بودن، فکر کردن، بنبست نپنداشتن. بنبستانگاری خیلی چیز بدی است. ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
🖼 #دیدار_دانشجویان
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_ ۴۵
زیب کاپشنش را کشید بالا. لام تاکام
حرفی نزد.
محمد حسین، نمیری ها
این دفعه دست به سینه دولا شد چشم مامان تا نفس داشت «مامان» را کشید خندید فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه دارد مادر از حالت چهره پسرش نخواند چه کاره است
.گفتم:
پس مادر نیست، با خنده تندتند بهت زنگ میزنم ببینم هیئتی یا نه خندهایی کرد حالا» این قدر هم تندتندزنگ نزن من خودم بهت زنگ میزنم.» دست کشید به مو و صورتش پیراهن مشکی اش را فروکرد داخل شلوار.
کلید ماشین مجتبی را برداشت و
رفت.
ساعت نه و نیم توی تلگرام دو تا فیلم
فرستاد برای فرهاد از کانال آمدنیوز
فوروارد کرده بود فیلم آموزشی بود که چگونه نیروهای امنیتی را محاصره یا اگر مجبور شدید چطور فرار کنید از طرفی دراویش پشت سر هم فراخوان میزدند که بیایید گلستان هفتم حدود ساعت یازده زهرا سفره را کنار رختخوابم پهن کرد تا آن موقع دنبال بهانه میگشتم بهش زنگ بزنم فرصت خوبی بود. همیشه موقع ناهار و شام جویای احوالش میشدم هم میخواستم ببینم کجاست ،هم اگر
زود میآید صبر کنیم تا با هم بخوریم میخوایم شام بخوریم کجایی؟ نزدیک گلستان هفتمم خیلی
شلوغه.
راه میرفت نفس نفس میزد وسط شلوغیا انگار دنبال یکی بود تا
حرفهای دلش را بهش بزند.
اینا خیلی نامردن شب شهادت حضرت زهرا آتیش روشن کردن
ترس برم داشت.
مراقب خودت باش تو بیا!
باشه باشه میام نگران نباش میام زود خداحافظی کرد زهرا از داخل
آشپزخانه پرسید: «برای محمد حسین شام بذاریم؟
👇👇👇
خوراک مرغ و سبزیجات پخته بود گفتم آره بذار بچه م بیاد بخوره با غرغر گفت: ولی این که نمیاد باید براش غذا بذاریم ،آخر سر هم غذا روی گاز بمونه خراب بشه دلم نیامد گفتم:
«حالا بذار ایشالا که میاد
براش گذاشتم توی قابلمه روی گازه اگه نصفه شب اومد بگید داغ
کنه بخوره
حدود ساعت دوازده فرهاد به مجتبی گفت: بریم ببینیم پاسداران چه خبره؟» تشویقشان کردم «آره آره پاشید برید خبری هم از محمد حسین بگیرید. بلند شدند رفتند.
از گودی کمرم میل داغی فرومی رفت
تا کشاله رانم از آنجا هم زهر میریخت تا کف یا انگشت شست پایم زقزق میزد پلک نزدم. کانالهای تلگرامی را بالا و پایین
میکردم زهرا توی اینستاگرام مدام
هشتگ گلستان هفتم» و «خیابان
پاسداران را میزد» ببیند خبری
جدیدی شده یا نه؟ منتظر فرهاد
بودم. میدانستم محمدحسین به
این زودیها پیدایش نمیشود دلم تاب نیاورد. حول و حوش ساعت دو زنگ زدم به فرهاد. پرسیدم: «اونجا چه خبره؟ صدا قطع و وصل میشد این طوری فهمیدم که یه کم شلوغه ولی دیگه خبری نیست از
محمد حسین خبر گرفتم.
چی؟ نمیشنوم
محمد حسین؟!
اونم اینجاست
توی آن شلوغی صدا واضح نمی رسید. فقط فهمیدم فرهاد می گوید: «ما داریم میایم
به پشت خوابیده بودم مسکنها افاقه نمی کرد استرس و نگرانی هم که بلای جانم بود. چشمم همراه عقربه ساعت میچرخید فرهاد و مجتبی ساعت سه آمدند. از محمد حسین خبر گرفتم فرهاد چسبیده بود به بخاری دستانش را
به هم میسابید.سر گلستان هفتم محمدحسین رو دیدم. موتورشو گذاشته بود توی پمپ بنزین که امن باشه .دراویش
ورودی کوچه رو بسته بودن با بچه های بسیج و سپاه تو پله های آپارتمان اول کوچه نشسته بودن گفت اوضاع خلوت تر بشه میاد.بچه ها رفتند توی اتاقشان با دلسوزی گفتم: این بچه نیومد شامشو بخوره! فرهاد گفت: «هیئت شام نداده رفقاش داشتن میگفتن با هم رفتیم خیابون دولت ساندویچ خوردیم ماشین مجتبی رو هم گذاشتن جلو خونه دوستش و با
«موتور رفتن». فرهاد پتویش را کناربخاری پهن کرد سرما تا ته استخوانش را سوزانده بود دلم شور
میزد.
یه پراید مثل اتوبوس دیروز رفت تو
دل مأمورا، همه رو شلو پل کرد؛ ولی
خدا رو شکر کشته نداد! توی کوچه هم یه تیبا آتیش زدن معلوم نبود مال چه بخت برگشته ایه؟!
برای چی آخه؟
داربست به ساختمون نیمه کاره رو
انداخته بودن وسط کوچه هنوز از
کنارش راه باز بود تیبا رو کشیدن
کنار داربست که عرض کوچه کلاً
بسته شه ....
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿
ا ❀✿
ا 🌺
#زیارت_روز_پنجشنیه
🌲 روز پنجشنبه به نام حضرت عسکرى علیه السّلام است🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. 🌹
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌺
❀✿
🌺❀✿
❀✿🌺❀✿
🌺❀✿🌺❀✿
❀✿🌺❀✿🌺❀✿
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_493
🌹 آیه 18 سوره نساء
🌸 و َلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الآَْنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لهم عَذَاباً أَلِيما
ً
🍀 ترجمه: و برای کسانی كه كارهاى بد انجام می دهند تا وقتى كه مرگ یكى از آنان فرا رسد، (مى گوید: همانا الآن توبه كردم) و نیز برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند توبه پذیرفته نیست. این ها کسانی هستند که عذابی دردناک برای آنان آماده کرده ایم.
🌷 #لیست_التوبة: توبه پذیرفته نیست
🌷 #یعملون: انجام می دهند
🌷 #سیئات: کارهای بد
🌷 #حضر: فرا رسد
🌷 #أحدهم: يکی از آنها
🌷 #موت: مرگ
🌷 #تبت: توبه کردم
🌷 #یموتون: می میرند
🌷 #أعتدنا: آماده کرده ایم
🌷 #أليم: دردناک
🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. #توبه زمانی ارزش دارد که انسان در آسایش و سلامتی باشد و در حال اختیار و آزادی باشد نه اینکه آن قدر در توبه تأخير کنیم که مرگ ما فرا رسد. در این آیه به کسانی که توبه آنها پذیرفته نمی شود اشاره نموده است.
1⃣ #دسته_اول: و لیست التوبة للذين يعملون السيئات حتى إذا حضر أحدهم الموت قال إنى تبت الآن: و براى کسانی که کارهای بد انجام می دهند تا وقتی که مرگ یکی از آنان فرا رسد می گوید: همانا الآن توبه کردم. توبه پذیرفته نخواهد شد.
2⃣ #دسته_دوم: و لا الذین یموتون و هم کفار: و نیز برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند.
🌸 در حقیقت آیه می گوید: کسانی که از گناهان خود در حال سلامت و ایمان #توبه کردند ولی در حال مرگ ، با ایمان از دنیا نرفتند و با کفر از دنیا رفتند توبه های گذشته آنها نیز بی اثر است. و در پایان آیه می فرماید: أولئك أعتدنا لهم عذابا أليما: اين ها کسانی هستند که عذابی دردناک برای آنان آماده کرده ایم.
🔹 پيام هاى آیه18سوره نساء 🔹
✅ #توبه در حال اختیار و آزادى ارزش دارد، نه در حال اضطرار یا مواجهه با خطر.
✅ اصرار بر #گناه، توفیق توبه را از انسان مى گیرد. كلمه ى «یعملون» نشانه استمرار و كلمه ى «سیّئات» به معناى تعدّد و تكرار گناه است.
✅ #توبه را نباید به تأخیر انداخت. چون زمان مرگ معلوم نیست.
✅ هنگام خطر و مرگ، فطرت خداشناسى #انسان آشكار مى شود.
✅ #كافر از دنیا رفتن و بد عاقبتى، همه ى اعمال نیک و از جمله توبه را تباه مى كند.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
سنگـــر تـخــریـب
محل خودسازی و پروازشان بود
سنـگـــری که فرش را به عرش پیوند میداد.....
سلام ✋
#صبحتون_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
36.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند «ساکن بهشت»
🔹اصغر قوطاسلو از سال ۹۵ بیشتر زندگی خود را در بهشت زهرا(س) میگذراند و از زائران و مجاوران قبور شهدا پذیرایی میکند.
🔸مستند «ساکن بهشت» علت این تصمیم او را به تصویر کشیده است.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌕توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان
💠آیتالله فاطمی نیا :
🔹️از اولياء الهی سينه به سينه ، يک يادگاری دارم كه عمل به آن بركات فراوانی دارد.
ماه مبارك رمضان ، اين ضيافت الهی را با يك زيارت جامعه ي كبيره به اخر برسانيد .
در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه آثارش از عقول ما خارج است و روزی به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري به كار نخواهد آمد.
💚امام رضا علیه السّلام میفرمایند :
هر گاه می خواهی دعایت به عرش برسد و مستجاب گردد ، اول در حق پدر و مادرت دعا کن .
📚بحار الانوار ج ۶۱ ص ۳۸۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 تاکید رهبری بر رازهای برملا نشده از شهید فخری زاده
| شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را |
🔹️ بخشی از شعر محمد خادم در دیدار شاعران با رهبر انقلاب برای شهید فخری زاده وقتی به این بیت رسید:
◇ تمام روزهایت رازهای سربه مهری بود
◇ تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی
🔻 رهبر معظم انقلاب هوشمندانه گفت: هنوز برملا هم نشده، خیلی چیزها داره
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم🌷
شهيد سعيد بزرگي راد به سال1344 در رشت متولد شد. كودك بود كه به آذربايجان غربي رفت و به همراه خانواده در شهرسلماس اسكان يافت.
به سال 1350 در اين شهر وارد مقطع ابتدايي شد و پس از اتمام آن در سال 1355، به شهر فومن بازگشت. در سال 1357 دانشآموز پايهي دوم راهنمايي مدرسه راهنمايي (توحيد كنوني) بود كه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) به پيروزي رسيد. پس از اتمام دورهراهنمايي، دوره متوسطه را در دبيرستان نوربخش آغاز نمود و پس از آن به فومن آمد و در اين شهرادامهي تحصيل داد و موفق به مدرك ديپلم رياضي فيزيك گرديد و بعد هم وارد دانشگاه مشهد در رشتهي الهيات شد.
....سال سوم نظري بود كه از طريق مدرسه، براي ديدن مناطق جنگي غرب كشور، در يك اردوي دانشآموزي ثبت نام كرد و با كاروان دانشآموزي به مناطق جنگي كردستان رفت. در آنجا جنايات گروهكها و احزاب مخالف جمهوري اسلامي را كاملاً با چشم ديد و احساس نمود كه چگونه رزمندگان عزيز را در نهايت قساوت و ناجوانمردي به شهادت ميرسانند.
مشاهدهي آن صحنهها تاثير زيادي بر حس وطنپرستي و روحيهي دشمن ستيزي سعيد گذاشت، از اينرو تصميم گرفت تا حضور خود در مناطق جنگي را به مرحلهي نمايش بگذارد. به اين ترتيب، با كسب اجازه از خانواده راهي ميادين نبرد گرديد و به جبهههاي جنوب و غرب اعزام شد. او كه عضو بسيج سپاه پاسداران فومن بود، مدتها در جبهه جنگید.