eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۱ یک ربع ساعت به من وقت دادند که با آقامصطفی تنها باشم. بازویش را گرفتم. بوسیدم و گفتم‌: «چقدر بی‌غم و غصه نگاهم می‌کنی! حتماً به جایگاهت واقف شدی، اما من نگرانم که این راه رو بدون حمایت تو چه‌طوری طی کنم؟ قرار نبود به این زودی بری، قرار نبود من رو تنها بذاری. حالا که رفتی اگه می‌خوای حلالت کنم هر شب به خوابم بیا. توی سختی‌های زندگی کنارم باش. در عوض من هم مهریه‌ام رو کامل بهت می‌بخشم. دویست‌وپنجاه‌تا سکه رو به‌خاطر امام رضا"ع "قبلاً بهت بخشیده بودم دویست‌وپنجاه‌تا سکه رو هم به‌خاطر حضرت زینب؟عها؟ بهت می‌بخشم. نفقه‌ام رو هم به‌خاطر حضرت فاطمه؟عها؟. حالا با خیال راحت برو. این سعادت حقت بود. فقط من رو فراموش نکن، روز قیامت شفیعم باش.» آمدم بیرون. زودتر از بقیه رسیدم خانه. دست‌هایم بوی سدر و کافور می‌داد. حالت جنونی به من دست داده بود. خیلی خودم را کنترل کرده بودم. بغض و فریاد توی دلم جمع شده بود. باید خودم را پیدا می‌کردم. آقامصطفی خیلی سفارش کرده بود: «جلو مردم آرام باش، رسالت همسران شهدا این است که خوددار، صبور و مقتدر باشن، اجازه ندن دشمن ضعف اونها رو ببینه. از سختی‌ها نگن، موجب تشویق دیگران به این راه باشن نه بازدارنده.» شاید اگر من هم بی‌تابی همسران شهدا را دیده بودم مانع رفتن شوهرم می‌شدم. چند روز قبل از اینکه آقامصطفی برود سوریه، با هم رفته بودیم تشییع جنازۀ یکی از دوستانش به نام جواد محمدی. دیدم خانمش خیلی آرام و باوقار است. پرسیدم: «شما بچه هم دارین؟» گفت: «دو تا!» نگاهی به نوزاد توی کالسکه کردم. پرسیدم: «اسمش چیه؟ چند روزه‌است؟» گفت: « علی‌اکبر دقیقاً امروز چهل‌روزه شده، وقتی باباش رفت دو روزه بود!» گفتم: «سخت‌تون نیست؟» گفت: «سخت که هست ولی هدف‌مون مهم‌تره.» هنگام برگشتن توی ماشین، به آقامصطفی گفتم: «خانم محمدی اصلاً بی‌تابی نمی‌کرد، حتماً اون‌قدر که من به تو علاقه دارم اون به شوهرش علاقه نداشته!» آقامصطفی گفت:«خدا صبوری میده!» برای مراسم شهید مصطفی بختی هم که رفته بودیم جوّ نسبتاً آرامی حکم‌فرما بود. آقامصطفی وقتی تعجب مرا دید گفت: «مطمئن باش خدا به تو هم صبوری میده، کمکت می‌کنه.» بعد همان وضع برای خودم پیش آمد و توانستم خودم را کنترل کنم. حتی روز سوم یک نفر صحبت کرد و خندید. من هم خندیدم. یک نفر دیگر در گوشم گفت: «حداقل جلو مردم یه‌کم بی‌قراری کن.» گفتم: «گریه‌هام رو تو خلوت می‌کنم. برای چشم مردم تظاهر نکردم و نمی‌کنم.» گفت: «شنیدم میگن خانم عارفی از اینکه شوهرش شهید شده خوشحاله!» گفتم: «تا الان نیش و کنایه زیاد زدن، اینم روش!» این‌قدر در دلم غم داشتم که این حرف‌ها در برابرش هیچ بود. ادامه دادم: «مثل این می‌مونه که پات قطع بشه بعد یک خراش کوچیک روی دستت بیفته. این کنایه‌ها مثل اون خشه، زیاد مهم نیست مهم اون پا بود که نیست.» تشیع پیکر آقامصطفی هم‌زمان شده بود با تجلیل از شهدای گمنام در دانشگاه فردوسی. آقامصطفی همیشه وقتی شهدا را می‌آوردند ناراحت می‌شد که چرا پیکر آنها را به دانشگاه‌ها نمی‌برند. گفتم: «توی دانشگاه همه به فکر درس و تحصیل‌اند.» گفت: «این بالاترین درسه!» گمانم آقامصطفی اولین شهید مدافع حرم بود که برایش در دانشگاه فردوسی مراسم گرفتند. اتفاقاً سخنران هم حاج‌آقای پناهیان بود که آقامصطفی خیلی به او ارادت داشت. سخنرانی جالب و پُرشوری کرد که مطمئنم آقامصطفی بسیار لذت برد. قبل از مراسم رفته بودم برای طاها و امیرعلی پیراهن مشکی بخرم، یا سایزشان نبود یا مدلش را نمی‌پسندیدم. بعد از کمی جست‌و‌جو به مغازه‌ای رفتم که خانم فروشنده ما را می‌شناخت. با دیدن من پرخاشگرانه گفت: «از چهره‌ات معلومه که خیلی خوشحالی، از اینکه شوهرت شهید شده. نه؟ حالا آزاد و رها شدی دیگه. فکر این دوتا بچه رو نکردی؟ فکر تنهایی خودت نبودی؟» دلم شکست. بدون اینکه چیزی بگویم از مغازه بیرون آمدم و دعا کردم خدا هدایتش کند. یادم آمد موقعی که جواد کوهساری شهید شد، آقامصطفی نمی‌خواست لباس مشکی بپوشد. گفت: «برای شهید مشکی نمی‌پوشند!» به طاها گفتم:«برو پیراهن سفید عیدت رو بپوش. هر کی پرسید چرا سفید پوشیدی، بگو چون پدرم گفته بود برای شهید سیاه نمی‌پوشن.» هفتم آقامصطفی را در زابل گرفتیم. آنجا رسم بود در مراسم عزا فقط چای بدهند. گفتم: «من می‌خوام شربت زعفرون بدم.» اعتراض کردند: «مگه عروسیه که شربت بدیم؟» گفتم: «توی گرمای چهل درجه مردم اذیت میشن. آقامصطفی دوست نداشت کسی به‌خاطرش اذیت بشه. حتی برای عروسیش از مشهد کسی رو دعوت نکرده بود که مبادا سختی بکشن.» ششصد هفتصد نفر آمده بودند. خیلی بابت پذیرایی تشکر کردند و بعد از آن حتی در تعزیه‌های معمولی هم شربت می‌دهند. ⬅️ ادامه دارد.... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسلامی یعنی چه؟ 🔳 یعنی آن فضایی كه انسان در آن فضا از لحاظ و از لحاظ میتواند رشد كند و به غایات مطلوبی كه خدای متعال او را برای آن غایات خلق كرده است برسد. ۹۲/۰۶/۱۴ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 شهداء راه را گم نمی کنیم می گوید : هر موقع در مناطق جنگی شدید ببینید دشـــمن را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودیست. گم شده‌ای؟! نمی دانی خودی کجاست؟! سوال ؟؟ دشمن هر روز را می کوبد؟! یک روز با ماهواره یک روز با فضای مجازی یک روز با مدهای عجیب و غریب یک روز با ... و ... فهمیدی؟! خودی دقیقا در توست دشمن، و را نشانه گرفته است.... پس زیر این سنگین بیش از پیش مواظب خودی باش ... نثار ارواح طیبه#امام شهداء #صلوات 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
89 ❇️ در احکام دینی هم خداوند متعال طوری فرمان داده که امکان امتحان باقی بمونه. در حقیقت خداوند متعال دستورات دینی رو کاملا هماهنگ با تقدیرات و امتحانات انسان قرار داده.... هدف خداوند این هست که یه راه برای "امتحان کردن بنده ها" قرار بده و افراد این امکان رو داشته باشند که بتونند گناه کنند ولی به خاطر رعایت تقوا گناه نکنند. 🔶 خداوند متعال امتحانات خودش رو به صورت یک قانون فراگیر قرار داده که حتی پیامبر اکرم هم باید طبق این قانون الهی به نقش هدایتگری خودش بپردازه. 🔹 خداوند حکیم به پیامبر خودش میفرماید: تو بر آنها سیطره نداری؛ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر»(غاشیه/22) ☢️ چرا خداوند به پیامبر میفرماید که تو بر مردم سیطره و تسلط نداری؟ مگه پیامبر نعوذ بالله میخواست به مردم ظلم بکنه؟ خیر! پیامبر اگه سیطره داشته باشه طبیعتا موجب هدایت مردم میشه. اما با همه این احوال خداوند متعال به پیامبر اکرم میفرماید که تو باید اجازه بدی که همه مردم از دستگاه امتحان عبور کنند...☺️ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 💠خدایا! به عفو تو امید دارم. ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی همتا! دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه ای به امید ضیافت عفو و کرم تو می آیم. من توشه ای برنگرفته ام؛ چون فقیر را در نزدکریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟! سارُق و چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرم تو؛ همراه خود دو چشم ُبسته آورده ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ی ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است ؛ گوهرِ اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصور، مظلوم در چنگ ظالم. خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه چیزی دارند و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم وآن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم ، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروت دست من است که امیددارم قبول کرده باشی. ّ خداوندا! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنم عبور می کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر برنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حرمت پا گذارده ام و دور خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین وعباست آنها را برهنه دوانده ام و این پاهـا را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدنهاو خزیدنها وبه حرمت آن حریمها، آنها را ببخشی. 📚من هستم ... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
72.Jinn.24-25.mp3
2.23M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌺 🌺 🌸 تفسیر قطره ای🌸 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸🌸 💐-25💐 💐 💐 🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه سردارحاج قاسم سلیمانی و همرزمانش شهداء 🌿 هر روز با تفسیر آیاتی از سوره های قرآن کریم توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در 👇👇👇👇👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش یک می‌زد به ما؛ تخریب می‌کرد آنچه من است و ! که گاهی بدجور گیر می‌کنیم، میان مین‌های القاب و ... سلام ✋ 🌸 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به لقاءالله پیوست روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه ای از شهادت سردار سرافراز ، جانباز عالیقدر سرتیپ پاسدار سید محمد حسین زاده حجازی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پس از سال‌ها مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در عرصه‌های مختلف پاسداری از انقلاب ونظام اسلامی ، بر اثر عارضه قلبی خبر داد. متن اطلاعیه روابط عمومی کل سپاه به این شرح است : بسم الله الرحمن الرحیم با آرزوی قبولی طاعات و عبادات عموم روزه داران در ماه ضیافت الهی ، به استحضار ملت عظیم‌الشأن ایران می رساند : سردار عالیقدر و جانباز سرافراز سرتیپ پاسدار سید محمد حسین زاده حجازی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از سال‌ها مجاهدت و تلاش های خستگی ناپذیر و مخلصانه در عرصه‌های مختلف پاسداری از انقلاب و خدمت به نظام و میهن اسلامی در اثر عارضه قلبی به درجه رفیع  شهادت نائل آمد و به خیل عظیم شهیدان پیوست.  آن سردار مومن، انقلابی و ولایت‌مدار در زمره فرماندهان و مجاهدان شاخص هشت سال دفاع مقدس بود که به ویژه نقش سترگ و ماندگاری در حوزه جذب ، سازماندهی و اعزام رزمندگان اسلام به جبهه های نبرد حق علیه باطل و مصاف با ارتش بعثی صدام و مزدوران استکبار جهانی در جنگ تحمیلی ایفا کرد.  شهید گرانقدر سردار حجازی  پس از دفاع مقدس در سپاه و بسیج و نیز ستاد کل نیروهای مسلح مسئولیت‌های خطیر و مهمی عهده‌دار شد که از جمله آنها می‌توان به فرماندهی نیروی مقاومت بسیج به مدت ۱۰ سال ، ریاست ستاد مشترک سپاه ، جانشین فرمانده کل سپاه و
معاونت آماد ، پشتیبانی و تحقیقات صنعتی ستادکل نیروهای مسلح اشاره کرد . سردار حجازی که در کارنامه خود مدتی مسئولیت سپاه در لبنان را داشت در سال‌های اخیر تجارب ارزنده خود را برای یاری بخشی به مدافعین حرم و کمک به جبهه مقاومت اسلامی در عرصه مقابله با داعش و تروریسم تکفیری به کار گرفت و پس از شهادت سردار دلها سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی به پیشنهاد سردار پاسدار اسماعیل قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه ، با حکم سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه، به سمت جانشینی فرماندهی این نیرو منصوب و خدمات ارزنده ای از خود به یادگار گذارد.  روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تبریک و تسلیت شهادت آن فرمانده جانباز ، وارسته و مخلص به محضر مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) ، ملت ایران ، خانواده مکرم و آحاد فرماندهان ، مسئولین و همرزمان وی درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین و نیز رزمندگان جبهه مقاومت ؛ به  آگاهی مردم شریف قدرشناس می رساند ؛ آیین های تشییع و تدفین پیکر پاک وی در چارچوب تدابیر و دستورالعمل‌های ستاد مقابله با کرونا انجام خواهد پذیرفت. شاد گرامی با قرائت و ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
6صوت تحدیر جزء ششم.mp3
3.98M
🎙 تلاوت جزء ششم تند خوانی استاد معتز آقایی 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 ام فروردین شهادت شهید سال۱۳۳۹ در شهر زنجان در میان خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. کلاس اول ابتدایی بود که معلم متوجه تیز هوشی و نبوغ فکری وی شد و او را بعنوان الگو و سرمشق به دیگر همکلاسی ها معرفی کرد . هم زمان با تحصیل عضو فعال بسیج و جزو جهادگران بسیجی بود . جوان خستگی ناپذیری که هر جا به وجودش نیاز بود حاضر می شد . اول متوسطه را تمام کرده بود که راهی شهر مقدس قم شد تا همراه برادر بزرگتر که در حوزه علمیه تحصیل می کرد زندگی کند لذا خانه ای اجاره و تا زمان رسیدن دوره خدمت سربازی با هم زندگی کردند . در خدمت سربازی بعلت امانتداری و رازداری که فرمانده در وجودش می بیند مسئولیت زاغه انبار مهمات زنجان که در دوران جنگ از اهمیت خاصی برخورداربود را به او واگذار می کند. اما دیری نمی پاید که در یک حادثه انبار مهمات منفجر و شهید دچار هشتاد درصد سوختگی می شود که بلافاصله به بیمارستان سوختگی تهران اعزام ولی از آنجایی که روح بلند ایشان تحمل دنیای فانی را نداشت بعد از ۱۲ روز در تاریخ ۱۳۶۳/۱/۳۰بعلت شدت جراحات به فیض عظمای شهادت نائل میگردد .
✅ خصوصیات اخلاقی شهید؛ به نماز و روزه اهمیت زیادی میداد . از نبوغ و استعداد بالایی برخوردار بود . تمام کارهای خود را در دفتر مخصوص ثبت می کرد و اهل محاسبه اعمال و رفتار خود بود . نیکی به دیگران سرلوحه زندگیش بود . امانتدار و مسئولیت پذیر بود . هرکس به او خوبی میکرد آن را یادداشت میکرد تا بوقتش جبران کند . همت بلندی داشت . خوش اخلاق بود . با سن کمی که داشت طرف مشورت دیگران بود. شاد گرامی ⚘ نثار ارواح طیبه شهداء و ⚘ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب عملیات بود حسین به نیروها گفت: خوب گوش کنید دشمن تازه بیدارشده وفهمیده از کجا ضربه اصلی را خورده. ننه من غریبم بازی در نیارید اگه کسی میخوادبره، تا درگیری نشده بره، برسیم چزابه محشر به پا میشه قبل عملیات هم به شما گفتم جنگِ ما از وقتی شروع میشه که برسیم چزابه امشب وفردا باید عاشورایی بجنگیم بند پوتین هاتون رو محکم ببندین مهمات نداریم اسلحه نداریم قبول نیست... چقدر این کلمات آشناست انگار برای این روزهای ماست که غرق مشکلات زندگیمان شدیم... گرانی بیکاری بیماری شده بهانه ی ما تا هرطور خواستیم جانبداری دشمن کنیم و ولایت را تنها بذاریم وبگیم ما نیستیم. بی بصیرتی آتشیست برجان ملت ها به خاطر شهدایی که پوتین هاشون رو محکم بستن وبا همه مشکلات دشمنان رو به خاک نشوندن ماهم باید عزممون رو جذم کنیم تا با انتخاب درستمون دشمن رو به خاک بنشونیم و ایرانمون رو بسازیم. شاد گرامی با ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
۶۲ ادیمی شهر کوچکی بود. خیلی‌ها آقامصطفی را می‌شناختند. بعد از مراسم، عده‌ای که مانده بودند از فضایل آقامصطفی می‌گفتند. پیر‌زنی گریه‌کنان می‌گفت: «آقامصطفی زیاد به من سر می‌زد. همیشه هم با دست پر می‌آمد.» پیرمردی در حالی که با یک دست محکم روی زانویش می‌زد، آه‌کشان گفت: «چندین بار به عیادت من آمده بود.» دوستان و آشنایان از تعمیر وسایل برقی‌شان بدون مزد و منت توسط آقامصطفی می‌گفتند. بعد از شهادت آقامصطفی مادرم خیلی بی‌تابی می‌کرد تا اینکه یک شب حضرت زهرا؟س؟ به خواب‌شان می‌رود و می فرمایند: «چرا بی‌تابی می‌کنی؟ می‌دانی دخترم زینب بعد از شهادت دامادت دست صبوریش را بر قلب زینب تو گذاشته؟ پس تو هم آرام باش!» یک روز طاها هیجان‌زده آمد سراغم و گفت: «مامان ببین توی این سایت چی نوشته!» گفتم: «بلند بخون پسرم.» طاها خواند: «آقای ...، هم‌رزم شهید مصطفی عارفی دربارۀ شهادت ایشان نقل کرده: ابوطاها در جریان آزادسازی تدمر از ارتفاعات جبل‌المزار از بقیه جلوتر بود. جبل‌المزار آرامگاه امام‌زاده‌ای بود که داعش آن را با خاک یکسان کرده بود و ما آنجا را پس گرفته بودیم. متأسفانه جاده مورد حملۀ تروریست‌ها قرار گرفت و درگیری سنگینی رخ داد. در اثنای این درگیری، داعشی‌ها یک نارنجک به داخل سنگر او پرتاب کردند که موجب مجروحیت دست و پهلویش شده بود. به دلیل حجم آتش دشمن و بُعد مسافتی که با دیگر رزمندگان داشت، پیکرش داخل سنگر ماند. پس از سی ساعت پیکر او را آقای حسین هریری به عقب منتقل کرد.» طاها گفت: «مامان شما می‌دونستی که اگه می‌تونستن زودتر برن پیش بابام ممکن بود زنده بمونه؟» گفتم: «آره پسرم، متأسفانه داعشی‌ها بی‌رحمن، ما توی جنگ با صدام به مجروح‌ها رسیدگی می‌کردیم. اسرا رو اذیت نمی‌کردیم.» آقامصطفی هنگام خرید لباس برای بچه‌ها خیلی دقت می‌کرد که مبادا مشکلی داشته باشد. یک روز بعد از شهادت ایشان یک تی‌شرت به رنگ سبز سپاهی با نیمه‌آستین‌های پلنگی برای طاها خریدم. قیمت تی‌شرت نسبت به جنس مرغوب آن بسیار مناسب بود. شب آقامصطفی به خوابم آمد و با ناراحتی گفت: «این چه لباسیه که برای طاها خریدی؟ برو پسش بده.» روز بعد، خاله و خواهر آقامصطفی آمدند خانۀ ما مهمانی. تی‌شرت طاها را نشان دادم و گفتم: «لباس به این قشنگی نمی‌دونم چرا آقامصطفی توی خواب بهم گفت برو پسش بده!» گفتند: «طاها بپوش ببینیم چه‌طوره. شاید چسبه!» طاها پوشید. به مارک روی لباس دقت کرد و گفت: «یادمه بابا می‌گفت این پرهای عقاب نشونۀ سربازهای آمریکاییه!» گفتم: «راست میگی اصلاً به عکسش توجه نکردم!» عکسش را فرستادم برای یکی از دوستان آقامصطفی به نام آقای ابوالفضل حقیقی. ایشان گفت: «بله این لباس مشکل داره، آرم و نوشتۀ روی تی‌شرت نشونۀ شیطان‌پرستیه!» یک هفته مانده بود به عید نوروز که خواب دیدم مقام معظم رهبری آمده‌اند خانۀ ما. من زانو زده بودم جلو ایشان و از مشکلاتم می‌گفتم. ایشان دستی روی سر طاها و امیرعلی کشیدند و عزم رفتن کردند که صدای اذان آمد. خواهش کردم نماز را در خانۀ ما بخوانند. با لبخند قبول کردند. برای تجدید وضو رفتند داخل آشپزخانه. من توی ردیف اول خانم‌ها ایستادم و به ایشان اقتدا کردم. وقتی بیدار شدم یقین کردم این رؤیا به حقیقت خواهدپیوست. البته این اولین بار نبود. قبلاً هم خواب دیده بودم که مقام معظم رهبری قدم به منزل ما گذاشته‌اند. گاهی که سختی‌های زندگی جانم را به لبم می‌رساند، فقط امید دیدن رهبرم بود که سرپا نگه‌ام می‌داشت. صبح، خوابم را برای مادرشوهرم تعریف کردم و چون احساس کردم این خواب با بقیۀ خواب‌هایم فرق دارد، گفتم: «من میرم زابل، اگه خواستن خانواده‌های شهدای حرم رو ببرن برای دیدار با رهبری به من اطلاع بدین سریع برگردم.» ⬅️ ادامه دارد .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeاynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷