eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
14.1هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
8.6هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 تعرفه https://eitaa.com/Barekatkhaneh/ کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 که را کرد ( بیاد ۲۷ محمدرسول اله علیرضا نوری ساروی) . 🔸تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود. . 🔹سردار کوثری نقل میکرد : یک روز آقای رسول‌زاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدی‌کیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راه‌آهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت. . از آنجا که آدم اخلاق‌مدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشم‌های متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامده‌ام که برگردم. اگر می‌خواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران می‌ماندم و به اینجا نمی‌آمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید. . "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌹 پس امام زمان چی ؟ 🌹 ( از و ۲۵ ) ۱۳۳۹ ـ ۱۳۶۴.۱۱.۲۶ ... . 🔹سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرف‌هایی زد که برای همه بچه بسیجی‌ها اتمام حجت بود، مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت می‌‌دانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. 🔹من می‌‌توانستم در سپاه بابل بمانم و همان جا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالاخره حریف نفس‌ام شدم، وسوسه‌ها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی این قدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ . 🔹من می‌‌‌دونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل می‌‌کردم، بقیه‌اش با خدا.حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(س) هم محرم شدم، سلام من رو به بچه‌ها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند. ✳️راوی: سیدحسین مشهدسری . "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
جرعه‌ای آب ؛ به دل تشنه ما هم بدهید .... مهران ؛ تیر ماه ۱۳۶۵ سربازان ایرانی با اینکه خود در تیررس گلوله‌های‌دشمن هستند برای رفع تشنگی دیگر قهرمانان وطن تلاش می‌کنند. عکاس : احسان رجبی 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔@ShahidBarzegar65
💢 که را کرد ( بیاد ۲۷ محمدرسول اله علیرضا نوری ساروی) . ▪️تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود. . ▪️سردار کوثری نقل میکرد : یک روز آقای رسول‌زاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدی‌کیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راه‌آهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت. . از آنجا که آدم اخلاق‌مدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشم‌های متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامده‌ام که برگردم. اگر می‌خواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران می‌ماندم و به اینجا نمی‌آمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید.
در جبهه در هر محفلی که می‌نشست می‌گفت: عشق حسین بن علی (ع) ما را به این وادی کشانده و بس.... پیش‌از شهادت از مادرش خواسته بود: مراسم مرا بسیار ساده بگیرید، سردَر خانه پرچم عزاداری امام‌حسین را نصب کنید و جز اسم حسین(ع) اسم دیگری بر در خانه نزنید، بر روی سنگ قبرم بنویسید فدایی امام حسین (ع) «ان‌شاءالله قبول کند.»
شب‌های جمعه ؛ جلوی دَرِ مقر آب و جارو می‌کرد می‌گفت شهدا حتما می‌آیند دیدنِ دوست‌های قدیمی‌شان. یک جوری می گفت ؛ انگار خودش دیده بودشان! همین جور که جارو می‌زد زیر لب زمزمه می‌کرد: " شب های جمعه فاطمه آید به دشت علقمه گوید حسین من چه شد..."
📸 از عزیزالله رودباری ( اهل رودبار قزوین ) که از ویژه ۲۵ در بمباران # بشهادت رسید. 👌دو هفته بعد از و پسرش در رسید. شهادت ۲۴اردیبهشت ۶۵ش شهادت پسرش شعبان رودباری ۹ اردیبهشت فرمانده به آقا «عزیز» گفت برای تشییع پسرش به مرخصی برود، اما ایشان می‌گفت: من احساس می‌کنم قرار است در این عملیات مزدم را بگیرم، دلم نیست بروم.
💢 . ▪️همسرش میگفت : عکس بالا ؛ ساعت شش صبح بود می خواستم برم مدرسه داشتم از رحیم خداحافظی می کردم و التماس می کردم تا ظهر باش وقتی اومدم خونه تو رو بدرقه کنم ؛قبول نمی کرد می گفت دیرم می شه.بعدظهر که تعطیل شدم با عجله برگشتم .در خونه رو که باز کردم جای خالی رحیم رو دیدم نشستم گریه کردم . ▪️عکس پایین هم مربوط به پایگاه شهید بهشتی اهواز بود.ساعت ها با محمدرضا می‌نشستم تا شاید رحیم از خط برگرده خونه.انتظار انتظار و انتظار. وعده دیدار و قرار آخر شد 🍃 . بیاد ی ویژه ی ۲۵ محمد رحیم ... .
🌹 🔸مهدی گاهی می‌گفت : «مامان دعا کن من شهید بشم»، می‌گفتم آخه مادر اگر همه شهید بشن پس کی این انقلاب را نگه داره. می‌گفت:«نه، اگرمن شهید نشمم، چون فرمانده هستم، مرا می‌برند پشت این میزها و از آن بالا پرت می‌کنند توی جهنم، ممکن است خدایی ناکرده نادانسته کار اشتباهی انجام دهم که دیگر ندانم جواب خدا را چه بدهم»... بهمن ۱۳۶۴ ترکش خمپاره مهدی رو تو فاو شهید کرد. . 🌷 روح مهدی ملکی ویژه ۲۵ . https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10727
مردی که سرانجام کوپنش را گرفت ... در خرمشهر فک و صورتش خرد شد ! علی‌رغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند ولی کوتاه نیامد و عاقبت در آوردگاه خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود بارها گفته بود که «شهادت»، کوپنی است تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمی‌رسد https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12635
. 💠 بچه پولداری که به دنیا پشت پا زد ..! محله نیاوران تهران متولد شد خدا نعمت را برای او تمام کرده بود هوش و استعداد بالا هیکل درشت و موزون چهره زیبا و دوست داشتنی قدرت بدنی خوب امکانات دنیایی فوق‌العاده... اما حمید تمام این نعمت‌ها را برای صاحب نعمت خرج کرد ... دیپلم که گرفت خانواده مقدمات ادامه تحصیل در آمریکا را برایش فراهم کردند اما همراهی چمران برایش جذاب‌تر بود این شد که سر از لبنان درآورد! و چندی بعد در ۱۸ سالگی و اوج جوانی ، سنگرهای خاکی جبهه را ترجیح داد به زندگی در ناز و نعمت شمیران .... نام او در جبهه با نام گردان قمر بنی هاشم (ع) پیوند خورده بود، درست مثل روح و جانِ رزمنده‌ها با محبتِ حمید.... او علاوه بر جمال و جلالش، با زبان شیرین و شوخ‌طبعی‌اش همه را شیفته‌ی خود کرده بود. به شوخی به رزمنده‌های جنوب شهر می‌گفت: «شهدای شمرون افضل من شهدای خراسون» حمید در کنار احمد ساربان‌نژاد عملیات‌های والفجر مقدماتی، والفجر یک، دو، چهار و خیبر را تجربه کرد و حماسه حضور او در این میدان های کارزار شنیدنی است. تا اینکه در عملیات خیبر شهید احمد ساربان نژاد به دیدار حق شتافت و به قول شهید حمید، کمر بچه های گردان قمربنی هاشم (ع) را شکست.... حمید بعد از شهادت احمد تلاش کرد که جای او خالی نماند و در این کار هم موفق بود در عملیات عاشورای ۳ که در مردادماه ۶۴ در منطقه فکه انجام شد، این بار حمید در کنار شهید رضا عبدی نام گردان قمر بنی هاشم(ع) را دوباره بر سر زبان‌ها انداخت. سرانجام این سردار دلاور در روز ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ در حالی که جانشین گردان قمر بنی‌هاشم (ع) بود هنگام عزیمت رزمندگان گردان برای ماموریت فاو توسط بمب رها شده از هواپیمای دشمن به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدا چیذر میهمان خاک شد. 🌷 (ع) https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14364
▪️روضه بخوان... کار که گیر می‌کرد، شهید که پیدا نمی‌شد، دست من را می‌گرفت و میگفت: ”بشین، روضه بخوان". درست وسط میدان مین! خودش هم می‌نشست کنارم، درست وسط میدان مین! های های گریه می کرد..! می‌گفت: "روضه کارگشاست". واقعا هم همینطور بود.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#شهادت https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16724