eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
751 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از -نگاهِ‌او-
🔈اطلاعیه مراسم مجازی ایام فاطمیه [شهادت حضرت فاطمه الزهرا(س)]🥀 مکان:کانال🖤درانتظارخورشید🖤 در پیام رسان ایتا زمان:جمعه؛ساعت ۹شب {أَلسَّلامُ عَلَیک یا فاطمة الزهرا...🥀💔} 🖤درانتظارخورشید🖤 @darentezarkhorshid313
هدایت شده از -نگاهِ‌او-
دوستان لطفا اطلاع رسانی کنید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🥀🖤] محبوبه حق در دوجهان فاطمه است💔 در قلب محبِ او کجا واهمه است؟ آندم که قدم نهد بسوی محشر لطف و کرمش شامل حال همه است. صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا(س)🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
«بسم اللّٰه الرحمن الرحیم»
✋🏻 اللهم عجل لولیک الفرج💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°• اگه همین جمعه، جمعه ظهور بود.. چه کار باید بکنیم؟! چقدر آماده‌اے؟! چقدر حساب و کتابت رو درست کردے؟ چقدر حق الناس گردنت هست؟! چقدر توبه کردے؟! -حواسمون‌هست؟! :)💔 ‌‌‌ کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
جٌمعھ‌ِهـٰابۍتۅدارندمیمࢪند... زۅدبَرگَࢪدمَسیح‌ـٰا؎ِ‌هَمہ؛ هَمِہ‌ےِشَهربِھ‌چـٰاھ‌افتادَند!🕳 مَدَدۍیوسف‌زهرآ؎ِهَمہ...🍃 هیچڪس‌یـٰادغَریبۍتۅنیست💔' گِࢪیہ‌کن‌جا؎ِخودَت‌جـٰاۍِهَمہ..🥀 انتظار، يعني دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگي بشر. - مقام‌معظم‌رهبری🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه شهیده راضیه به امام زمان درسن 13 سالگی🍃 نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی ؟! شاید در دلم باشی و یا شاید من از تو دورم . کوچه انتظار، پلاک یا مهدی! به نام خداوند بخشنده ومهربان سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظارای دریای بیکران ، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند . تو کلید درِ تنهایی من ! من تورا محتاجم . بیا ای انتظار شبهای بی پایان ، بیا ای الهه ی ناز من ، که من از نبودن تو هیچ و پوچم . بیا و مرا صدا کن ، دستهایم را بگیر و بلند کن مرا . مرا با خود به دشتِ پر گلِ اقاقیا ببر . بیا و قدمهای مبارکت را به روی چشمانم بگذار . صدایم کن و زمزمه ی دل نواز صدایت را در گوشهایم گذرا کن ، من فدای صدایت باشم . چشمان انتظار کشیده من هر جمعه به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا به مهدیه نزدیک خانه مان روم و اشک هایم هر جمعه صفحات دعا ندبه را خیس می کند . من آنها را جلو پنجره اتاقم می گذارم تا بخار شود و به دیدار خدا رود . به امید روزی که شمشیرم با شما بالا رود و برسر دشمنانتان فرود آید . یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک دوستدار عاشقانه شما راضیه🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
「شهیده راضیه کشاورز」
🔹مادر شهیده راضیه کشاورز: شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ بود. از مدرسه آمد. پس از ناهار گفت: "مامان میتونم تو بغلت بخوام." نیم ساعتی خوابیدیم. دلم آشوب بود . روز قبل به مرودشت رفته بودیم، تمام مسیر دلم شور میزد . آیت الکرسی خواندم و روی بچه ها مخصوصا راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود فوت کردم. ولی آن روز آشوب دلم بیشتر شده بود.🍃 پدر تازه از سر کار به خانه آمد. مرضیه و راضیه توی اتاق درس می خواندند. راضیه چادر گل گلی اش را پوشید و توی سالن ایستاد و بلند گفت: "کیا حسینیه ای هستن؟" همه برگشتیم و به راضیه نگاه کردیم. چهره اش زیبا و نورانی شده بود پدرش گفت: "بابا راضیه... تو چرا انقدر امروز قشنگ شدی! نکنه اومدن خواستگاریت؟!" راضیه خندید سرش را پایین انداخت رفت توی اتاق. آن شب همه به علتی نمی توانستند به هیئت بروند به جز راضیه. مرضیه که پایه ی همیشگی راضیه بود را نگذاشتم برود و گفتم: "نه مادر شما امسال کنکور داری و تا زمان کنکورت تمام برنامه هایت را لغو کن." مرضیه مدام گریه می کرد و می گفت: "منم می خوام برم" و من هم محکم می گفتم نه. فقط راضیه ماند آماده شد و رفت حسینه. شب بود توی آشپزخانه در حال آماده کردن شام بودم که تلفن خانه به صدا در آمد. همسرم گوشی را برداشت. صدای بلندی توی خانه پچید. همسرم گفت: ،«دخترم؟!... نَه دخترم سالم بود!! مشکلی نداشت... » حالم دگرگون شد. با استرس پرسیدم: تیمور چی شده ؟! ذهنم همه جا رفت... نکنه تصادف کرده!... چادر را سرم انداختم. به بچه ها چیزی نگفتیم و با شتاب از خانه به سمت حسینه خارج شدیم. در راه انقدر با سرعت رانندگی می کرد که متوجه نشدم چطوری رسیدیم . درهای ماشین را باز رها کردیم و به سمت حسینه دویدیم. در راه به سر و سینه ی خود می زدم. به درب حسینه که رسیدم سیل جمعیت در حال خارج شدن بودن. هر چه اصرار می کردم که دخترم داخل است بگذارید بروم... ولی اجازه نمی دادند و می گفتند از خانم ها فقط یک نفر شهید شده که آن هم از بچه های کادر انتظامات است. دلم آرام و قرار نداشت به هر سختی که بود وارد حسینیه شدم. حسینه پر از دود و خون بود. هر چه گشتم دخترم را نیافتم. بیرون رفتم . همسرم را دیدم چشمانمان در هم قفل شد با اشاره گفتم راضیه؟ گفت ندیدم... ذهنم به19 روز قبل زمانی که راضیه از مشهد آمده بود افتاد که گفت: "مامان می خواستم برا خودم کفنی بخرم... دوستم نذاشت و گفت از کربلا بخرم." آشوب دلم بیشتر شد... راضیه مامان کجایی ...🥀 به گوشی راضیه زنگ زدم ولی جواب نداد. دلشوره ام بیشتر شد. حضرت زینب را صدا زدم و گفتم: "یا زینب (سلام الله) چه بر سرت آمد لحظاتی که به دنبال فرزندان حسین(علیه السلام) بودی..." با خود می گفتم شاید راضیه از صدای انفجار ترسیده و در گوشه ای نشسته است... حدودای ساعت 11 بود که مرضیه زنگ زد و گفت راضیه در بیمارستان نمازی است . با اضطراب و سرعت خودمان را به بیمارستان رساندیم. مرضیه رادیدم گفتم: "مادر راضیه کجاست؟" گفت توی اتاق عمل... داشتم قالب تهی می کردم. با خود می گفتم راضیه... راضیه ی من.... اتاق عمل.... راضیه ۱۸ روز در کما بود. اسمش را به نیت حضرت زهرا راضیه انتخاب کرده بودم. آن هم دقیقا با سینه‌ای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و... این 18 روزی که راضیه ماند برا این بود که ما را آماده کند و ما آماده بشویم برا رفتنش ! روزی که به شهادت رسید و بالای سرش رفتم، چشمانش را بسته بود. آرام صحبت می کردم. مثل اینکه بچه ی شیر خواره ام خواب باشد و ترس از بیدار شدنش داشته باشند. او در آغوش گرفتم و لالایی خواندم. نمی خواستم با گریه و زاری ام آرامشش را بهم بزنم. آرامشی تمام وجودم را فرا گرفته بود. یک لحظه تمام روزهای راضیه «تولد، خنده ، گریه هایش... سکوی قهرمانی ، چشمان بی باکش، چهره ی معصومش و ... » در برابر چشمانم مجسم شد. آری اکنون دخترکم در سکوی قهر مانی ایستاده بود و چه خوش می درخشید با همان صلابت و مهربانی. فرشته ی زیبای من به آسمان رفته بود. او به قافله شهدا پیوسته بود و قطعا دوستان شهیدش به استقبالش آمده بودند . به راضیه گفتم: "مامان دعا کن بتونم پیام رسان خونت باشم و پیامت رو به هم سن و سالانت برسونم." من باید آن پرچمی که راضیه به دستم داده بود را برای اینکه زیر دینش نباشم به دیگری بدهم . این لطف خدا بود که راضیه را به من هدیه داده بود  و قطعا برای یک مادر سخت است که فرزندش را اینگونه تکه تکه ببیند تمام زخمهای راضیه برای من روضه بود ولی خدا را شاکرم که در آن لحظه به من صبر داد هر چه دارم از آن صبر است. اکنون که چندین سال از آن اتفاق می گذرد ولی برای من هنوز تازگی دارد. از پای ننشستم همه جا می روم هر کجای ایران و از راضیه می گویم و قطعا پیام شهدا تاثیر گذار است. شهدا اخلاص مطلقند.🌷 🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚شهیده راضیه کشاورز: کاشکی هیچ وقت حضور آقا رو ندیده نگیریم و از حضورش غائب نشیم چرا که غیبت ازماست و حضوراو همیشگی است🌸 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
بچه ها، ما در یک دوره‌ یِ خاصی از تاریخ هستیم؛ هرکدومتون برید دنبال‌ِ اینکه بفهمید مأموریت خاصِتون در دوران قبل از ظهور چیه؟ شما الان وسط معرکه‌اید ! وسطِ میدون مین هستید؛ بچه‌ها از همین نوجوانی خودتونُ برای حضرت مهدی (عـج) آماده کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | عاقبت اندیشی! 😎 چه کسی خردمندانه تصمیم می‌گیرد؟! 🍃 💫 نو+جوان ؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_Khamenei
سوال؟! چرا ناهار و شام و صبحـانه رو برای هرکدوم حداقل ۱۰ دقیقه وقت میزاریم اما برای امام زمان روزانه فقط ده دقیقه وقت نمیزاریم.. وقت گـذاشـتـن رو بیـخیـال🥀 روزانه چقدر به امام زمانت فکر میکنی اماده ای برای ظهور مولامون؟! دو روز دیگه آقا بیاد بگه برای من چیکار کردی دستت پره؟! شرمنده نمیشی؟!💔 سرباز امام زمان بودنت فقط برای نام کاربری و پروفایل و پست اینستا و...؟! مبادا یه وقت امام زمان برای کارهات اشک بریزه؟! مبادا به خاطر کارامون ظهور به عقب بیفته؟ به خودمون بیایم..💔 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
❮💚🌿❯ بچه‌ها! اگه‌آدم‌بشید، گریه‌کنید،توسل‌کنید،مراقبت‌کنید؛ می‌رسیم‌به‌نقطه‌امام‌زمان(علیه‌السلام) چون‌آقا‌لَنگِ‌آدما‌نیست‌که‌بیان، آقا‌یه‌جاوایساده‌‌میگه‌بیا! ما‌باید‌بِکِشونیم‌خودمونو برسونیم‌به‌اون‌بالای‌قلّه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا