فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ قراری زیبا با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
👤حجت السلام عالی
#امام_زمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
میلاد با سعادت اسوه صبر و پایداری،حضرت زینب (س) و روز پرستار مبارک و خجسته باد.
#روز_پرستار
#ارسالی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🌼واژه زیبای “پرستار” یعنی:
پ: پیمان خون بستن برای مهر و ایثار
ر: رفتن به سوی خدمت خلق
س: سربلند و ساده زیست و سختکوش
ت: تکمیل کننده کار طبیبان
ا: الگوی او مظهر تقوا، زینب کبری(س)
ر: راضی و خوشنود از رحمت خدا
🌸🌺🍀سالروز ولادت بزرگ بانوی جهان اسلام حضرت زینب(س) الگوی صبر و ایثار و روز پرستار مبارک باد.
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷 تولد (۴)
بعد از نماز مغرب قرار بود جلسه ی دوره ای قرآن در منزل برگزار شود . با اینکه من همیشه با رویی گشاده و آغوشی باز از این جلسات استقبال میکردم اما نمی دانم چطور شد ، غلامحسین صدا زد : حاج خانم مشکلی پیش آمده؟ می بینم خیلی تو فکری...
گفتم : مشکلی که نه ، اما ...
هنوز حرفم تمام نشده بود . پرسيد: بچه ها اذیت کردند یا از جلسات دوره ای خسته شدی؟ گفتم : نه . تا به حال دیدی من از این بابت اعتراضی داشته باشم ؟
گفت : نه ... اما مطمئنم اتفاقی افتاده که از من پنهان می کنی .
برای اینکه نگران نشود . گفتم :
اتفاق که نه ، اما خبری برایت دارم .
بعد به او گفتم که باردارم ..
ایمان قوی و روح بلند او چیزی جز شکر گزاری بر زبانش جاری نکرد . به شوخی گفت : هنوز تا دوازده فرزند راه داری ...
بعد مشغول آماده کردن فضا برای جلسه شد .
روزهای بارداری را در بهشت کوچکی که همسرم برایم مهیا کرده بود به تلاوت سوره های قرآن می پرداختم درماه های آخر که سنگین بودم بیشتر کارها را دخترهای بزرگتر (نرجس ، اقدس ، انیس و ناهید) انجام میدادند من سعی میکردم در خلوت با خدای خود نجوا کنم و به ذکر و دعا بپردازم.
📚 منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۴_
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷 تولد (۵)
ماه اسفند فرارسید . آخرین روزهای بارداری ام سپری شد . این ماه مصادف بود با ماه پر برکت و رحمت خدا ، یعنی ماه رمضان ...
یادم می آید یکی از شبهای احیا بود . مردم برای مناجات با خدا به مساجد و تکیه ها می رفتند ، با اینکه دلم به همراه آنها می رفت ، اما می بایست در خانه بمانم و منتظر تولد نوزادم باشم .
چون بچه ها کوچک بودند . همسرم من را تنها نمی گذاشت و در خانه به احیا و شب زنده داری می پرداخت .
شب بیست و شش اسفند بود و آسمان پوشیده از ابر ، همه جا تاریک و ظلمانی بود و هوا هم از همان سر شب بارانی .
غلامحسین سجاده اش را در کنار پنجره اتاق پهن کرد و مشغول راز و نیاز با خدا شد . باران کم کم شروع به باریدن کرد و من ساعتی دعا و نماز خواندم و رفتم که بخوابم .
مدتی در رختخواب فرازهای دعای جوشن کبیر همسرم را که بلند بلند می خواند گوش می کردم .
ناگهان تمام خانه با نور سفید خیره کننده ای روشن شد مو بر تنم راست شد بسیار ترسیدم .
با همان حالت همسرم را صدا زدم . او
بالای سرم حاضر شد و گفت : اتفاقی افتاده ؟
📚 منبع : کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۵
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❤️
السلام علیک یا صاحب الزمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
✨✨✨
#شهیدانه🕊⚘
◽️سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچههای منزلتان ..
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#پیام_روز
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول : به روایت مادر
🌷 تولد (۶)
گفتم : ببین بیرون چه خبر است ! آیا کسی وارد خانه ما شد ؟
گفت : چطور مگه ؟! نه .... این وقت شب کی می آید؟!
گفتم : چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد... خودم دیدم . روشنایی اش مثل روز بود .
او به اطراف نگاهی انداخت : همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست ، شاید صاعقه زده و من متوجه نشدم .
سپس به بیرون اتاق رفت و برگشت : باران میبارد اما آسمان آرام است و خبری از صاعقه هم نیست لابد شما خیالاتی شدی .
از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند .
سپس ادامه داد: تا سحر بیدارم ... شما با خیال راحت بخواب .
بعد با صدای بلند شروع کرد قرآن خواندن .
دقایقی نگذشت که درد عجيبي سراغم آمد. این بار وحشت زده تر از قبل صدا زدم : غلامحسین
او سراسیمه وارد اتاق شد : چی شده باز ؟ چیزی به نظرت آمده؟! گفتم : نه
آثار حمل در من پیدا شده باید به سراغ قابله بروی .
بدون این که حرفی بزند لباسش را پوشيد و به سمت حیاط دوید و زیر شر شر باران به راه افتاد بعد از رفتن او من بلند شدم . پرده اتاق را کنار زدم .
باران به شدت می بارید این را از صدای آن می شد درک کرد و هم از برخورد قطرات شدید باران با سطح آب حوض در وسط حیاط خانه .
درختان و گلها از سیلی سخت باران سر خم کرده بودند و من غرق در تفکر بودم .
همه جا ساکت بود . آرامش عجيبي به من دست داد ،
خواب از سرم پريد. فقط فراز های " یا کریم یا رب " بر زبانم جاری بود و به آن نور سفید خیره کننده فکر ميکردم...
📚 منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۶
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷تولد (۷)
طولی نکشید که همسرم با قابله رسید و شروع کرد به آماده کردن وسایل مورد نیاز .
دوباره درد سراغم آمد. بی تاب شدم . قابله مشغول کار شد و باز صدای همسرم را می شنیدم که این بار ایات سوره مریم را تلاوت میکرد که آرامش بخش وجودم بود .
سوره که تمام شد ، صدای گریه دل نشین فرزندم بلند شد . قابله در اتاق را باز کرد و بیرون آمد: " آقای یوسف الهی... خدا رو شکر ! همسرت سالم و فرزندت پسر است ."
او ابتدا سجده کرد و سپس وارد اتاق شد ، بعد از دلجویی از من ، نوزادم را بغل کرد و چندين بار شکر خدا را بر زبان جاری نمود .
فقط دیدم زیر لب زمزمه می کند : محمدعلی ، محمد شریف ، محمد مهدی، محمدرضا " و این هم محمد حسین . متوجه شدم دنبال نامی میگردد که با محمد شروع شود .
زیرا او با خدای خود عهد کرده بود که هر پسری به او عطا کند ، اسمش را محمد بگذارد .
واقعا هم وقتی نام محمد حسین بر زبانش جاری شد ناخودآگاه مظلومیت و محبوبیت حسین بن علی علیهالسلام در ذهنم نقش بست .
نامش را محمدحسین گذاشتیم و از اینکه خداوند در اوج بارش رحمت خود و در شب نزول قرآن، این فرزند را به ما عطا کرد ، دلمان روشن شد .
او نوزادی خوش سیما و جذاب بود . کمتر کسی بود که با دیدنش به وجد نیاید اما آن نور هنوز هم ذهن مرا درگیر کرده بود ...
📚 منبع کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۷
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مجری الجزیره از جوزف بورل سوال میکند آیا رفتار اسرائیل در غزه جنایت جنگی است؟
🔸بورل جواب میدهد؛ من وکیل نیستم و این
تخصص دادگاه لاهه است!
مجری الجزیره میپرسد؛ آیا رفتار حماس در روز ۷اکتبر جنایت جنگی بود؟
🔸بورل جواب میدهد بدون شک جنایت جنگی بود.
مجری الجزیره میگوید مگر شما وکیل هستید؟ و ادامه میدهد برای همین متهم به معیارهای دوگانه اید.
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔹شرایط تبادل کانال شهیده راضیه کشاورز:
▼『شرایط تبادل』 :
①با آمار ۱۰۰+تبادل می کنیم🌸
②فقط با کانال های °مذهبی° تبادل انجام میشود...🦋
کانالتون باید مذهبی باشه با محتوای خوب💫
③اگه بنر جذاب هم داشته باشی به نفعته🌱
④از تبادل با 【کانال های عاشقانه مذهبی】 و 【کانال هایی که رمان های عاشقانه_مذهبی و...】می گذارند معذوریم🚫
❨تبادل ادمینی نداریم⛔️❩
⏰ساعت تبادلمون در کانال:
شب ساعت ۱۰
✓تبادل شبانه↶
[تبادل شبانه هم داریم🌠
از ساعت ۱۲شب تا ساعت۸صبح]
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
دوستان عزیز لطفا برای تبادل به آیدی های زیر پیام بفرستید🍃
🔹ادمین تبادل کانال شهیده راضیه کشاورز↶
🆔@fhatmt
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
لطفا قبل از فرستادن پیام به ادمین برای تبادل شرایط رو ”بادقت“مطالعه کنید🌹
اگه کانالتون شرایط بالا رو داشت برای تبادل پیام بدید😊
‖باتشکر🌱‖
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسرائیل سلاح دارد، فلسطین دعا. به راستی که دعا قوی ترین سلاح مومن است!
#خدا
#دعا
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
-
جوانها اگر از حالا عادت کنند به نماز خوب،وقتی به سن ماها رسیدند،نماز خوب خواندن برایشان دیگر مشکل نیست؛نماز خوب معنایش نماز با صدای خوش و قرائت خوب نیست؛یعنی نمازِ با توجه،با حضور قلب؛آنوقت این سجیه او میشود و دیگر برایش زحمت ندارد؛ تا آخر عمر همینجور خوب نماز میخواند...
-
•امـامخـامنهای•
-
💚 خداوند را اینطور قسم بدهیم...🤲
السلام علیک یا صاحب الزمان .
#امام_زمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷 تولد( ۸)
محمد حسین در گهواره بود و صداي تلاوت قرآن و دعای کمیل پدر لالایی اش .
پنج ، شش ماه داشت که مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی علیهالسلام شروع شد . در روضه ها وقتی که وعاظ روضه علی اصغر می خواندند .
مرتب محمد حسین در آغوشم بود. اشک میریختم و اوج دلدادگی به ساحت مقدس سالار شهیدان و محبت اهل بیت علیه السلام را چاشنی شیری میکردم که او از آن تغذیه می نمود .
حدود بیست و دو ماه از تولدش میگذشت که باز آثار بارداری در من پیدا شد و چون تولد با تولد محمد حسین به آرامش رسیده بودم نسبت به این اتفاق عکس العمل خاصی نشان ندادم ،
زیرا او کودکی زیبا ، جذاب و آرام بود .
ان جمله همسرم " تا دوازده تا هنوز راه داری " در ذهنم بود .
اگر چه می دانستم او به شوخی گفت ، اما به استناد اینکه نیمی از هر شوخی جدی است به حکمت خدا تن دادم.
ان زمان اعتقاد به پیشگیری از بارداری بین مردم رایج نبود ، من هم راضی بودم به رضای حق .
ان روز نزدیک آمدن همسرم ، سماور را روشن کردم تا چای دم کنم ، در ذهنم مرور میکردم که چگونه این خبر را به او بدهم . بسیار منتظر دیدن عکس العملش بودم .
چیزی نگذشت که از راه رسید ، خانه ما بزرگ بود و بچه ها معمولا در اتاق ها یا زیر زمین مطالعه میکردند و در حیاط خانه که برای آنها تفریحگاه و تفرجگاه بود ، بازی می کردند .
📚 منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۸
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صاحبان اصلی کنعان فلسطینیان هستند.!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- وانکه حُب وطن نداشت به دل ؛ مُرده زان خوب تر به باور من🙂 !