eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
753 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
• . یک فرد زمانی می‌تواند انسان بهتری شود که تصمـیم بگـیرد روی خـودش کـار کـند سلام. عصرتون بخیر رفقا ☺️✌️ • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🌱 دݪ ࢪا ݕہ حڔێم عشــ♡ــق ݕسپاࢪ فڔسݩڱ ݕہ فڔسنگ خــدآ ݕا ما ھسټ
1062_12_1_Ghaseme_Musavi(Doaye_Samat)_(www.rasekhoon.net).mp3
16.92M
🔅 💠 دعای سمات یکی از ادعیه بسیار مجرب در اسلام است. رفع گرفتاری، نزدیک شدن به خداوند و دفع شر همسایه بد از جمله خواص دعای سمات هستند. بهترین زمان خواندنش، غروب جمعه است. حتی اگه فرصت نداشتید بخوانید، صوتش را بگذارید و گوش دهید. 😊💚🌱 التماس دعا... 🎙سید قاسم موسوی قهار • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•| 💌 |• •||خداوندا ای شنوا! ای که در برابر صدا و هیاهو سکوت را آفریده‌ای. خداوندا ای که سکوت را خالق آرامش و آسایش قرار داده‌ای. یاری‌ام کن در دنیای پر سر و صدا راز سکوت را دریابم. ای که سکوت را آفریده‌ای و به من یاد داده‌ای در سکوت، صدایت را بشنوم. تو را شکر می‌کنم. آمین • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30_ahd_01.mp3
1.82M
📌دعای عهد! 🗓‌روزشمار‌چله:روز ۴ به نیابت از شهیده زینب کمایی ؛ و به نیت ؛ ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت‌ 《عج》🤍" 💐 و سرانجام کسی خواهد آمد.... و با مهربانی هایش به تو نشان خواهد داد که تو قبل از دیدن او اصلاً زندگی نکرده ای!! 🤲🌱اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌱 التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🌱قائم آل نور، يا مهدی عطر سبزِ حضور، يا مهدی... 🌱تا هميشه صبور می مانيم در هوای ظهور، يا مهدی... 🤲🌱اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌱 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
📨 📝 متن پیام : سلام وقتتون بخیر🌹 برای گذاشتن کتاب راض بابا به نظرم بهتره از خانواده شهید، نویسنده و یا انتشارات اجازه گرفته بشه که حق شرعی و قانونی مولف ان شاءالله رعایت بشه💚 . سلام عزیزم از مادر شهیده اجازه گرفته شده❤️ و فقط مختص همین کانال هست، و کپی یا انتشار آن حرام است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توجه دوستان خوب کانال دقت کنید کتاب راض بابا که در این کانال گذاشته میشه مختص این کاناله و کپی کردن مجاز نیست.
خلاصه ای از روایت زندگی و خاطرات راضیه_کشاورز: راضیه کشاورز ۱۱شهریور ۱۳۷۱ در مرودشت شیراز به دنیا آمد و تا قبل از بهار شانزده‌سالگی‌اش، موقعیت‌های چشمگیری را در زمینۀ ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد. دختری که تمام تلاشش را به کار می‌بندد تا در زندگی اول باشد. راضیه در شانزدهمین بهار عمرش حادثه‌ای رخ می‌دهد و او را در رسیدن به خواسته‌اش کمک می‌کند؛ او بر اثر انفجار بمب در حسینیۀ کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل هجده روز درد و رنج ناشی از جراحت، به جمع شهیدان سرفراز و سربلندی پیوست، که ره صدساله را یک‌شبه پیمودند. و در روز شنبه ۱۰ ارديبهشت سال ۱۳۸۷ به شهادت رسید. ✍🏻 به قلمِ طاهره کوه کن • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
بسم الله الرحمن الرحیم سلام رفقا، عصرتون بخیر 💚🌱 ان شاءالله از امروز به حول و قوه الهی در مورخ ۱۴۰۳/۰۶/۱۷ کتاب راض بابا را شروع میکنیم. ✨ ان شاءالله با خواندن کتاب راض بابا،که زندگی نامه ی شهیده راضیه کشاورز هست. بتوانیم با شناخت نحوه ی زندگی شهیده رفتار و عمل شهیده رو سرلوحه و الگو زندگی خودمون قرار بدیم. ✅ و باعث خشنودیِ قلب امام زمان باشیم. 💕 ودر آخر... شهیده راضیه کشاورز از ما راضی و دعاگوی همه ی ما باشه♥ ‼️عزیزان لطفا توجه داشته باشید که کتاب راض بابا فقط مختص این کانال هست و کپی یا انتشار آن شرعا جایز نمی‌‌باشد.❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ‌۷ شما دختر من رو ندیدین؟ - چی؟ راضیه؟ چِش شده؟ ‌ ....- - باشه باشه. الان خودمون رو میرسونیم. دستانش میلرزید که تلفن را قطع کرد. اول اطرافش را پایید و بعد همین طور که سوئیچ را از جاکلیدی بر‌میداشت،حرف های مبهمی زد. وقتی حال تیمور را دیدم، ناگهان در تمام بدنم احساس سردی کردم. بدون هیچ سؤالی به طرف اتاق رفتم و چادرم را از سر چوب لباسی کشیدم. همینطور که میدویدم، بازش کردم.و به سر انداختم. در آن لحظه بدون گفتن حرفی به مرضیه و علی که در اتاق بودند، از خانه بیرون زدیم. پله ها را دو تا یکی رد کردیم و سوار ماشین شدیم. تیمور بدون ملاحظه سرعتش را زیاد میکرد. و با بوق زدن، ماشین های مقابلش را کنار می‌کشید. مدام با چپ و راست شدن سریع ماشین، تکان میخوردم. ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۸ نمی دانستم چه بر سرش آمده است راضیه سه ساعت پیش که از خانه بیرون رفت، حالش خوب بود نگاهم را با شتاب از بین ماشینها رد کردم و بعد رو به تیمور برگشتم. با وجود هوای بهاری از صورت رنگ پریده اش عرق می ریخت. - تو رو خدا درست بگو کی بود زنگ زد؟ چی گفت؟ - نمی دونم یه مردی بود فقط گفت راضیه حالش بد شده - خب نپرسیدی چش شده؟ اون قدر سر و صدا می اومد و هول شده بودم که حواسم نبود چیزی بپرسم. دلشوره چند ماهه ام آخر نقاب از چهره برداشته بود. دیشب وقتی از خانه پدرم برگشتیم، به خاطر هول و ولای دلم، به همه شان التماس دعا گفتم. وقتی هم سوار ماشین شدیم، مدام آیة الکرسی میخواندم و برمیگشتم و به بچه ها، مخصوصاً راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود، فوت میکردم. در نگاهم زیباتر از همیشه شده بود. با هر نگاه، صلواتی میفرستادم تا چشمش نزنم. وقتی به خانه رسیدیم، توانستم نفس راحتی بکشم و قبل از هر کاری، پولی برای صدقه کنار گذاشتم. اما این اضطراب، قصد نداشت دست از سرم بردارد. به ساعت مچی‌ام که نه‌و‌نیم را نشانه گرفته بود، نگاهی گذرا انداختم. دیگر راهی نمانده بود، اما هرچه نزدیک تر می‌شدیم، حرکت کندتر می شد. تمام عرض خیابان را ماشین پوشانده بود. صدای آمبولانس ها که با فاصله ای کم از دور و نزدیک شنیده می‌شد، دلشوره ی دلم را هم میزد. به خیابان شهید آقایی رسیدیم. کمی که جلوتر رفتیم، چند نفر مقابل ماشین ها ایستاده بودند و اجازه عبور نمی‌دادند. هرکس ماشینش را رها می‌کرد و می‌دوید. تیمور دکمه شیشه را فشرد و سرش را بیرون برد. - یا امام زمان! چه خاکی به سرمون شده؟ راضیه کجاس؟ ما با خبر بد حالی راضیه از خانه بیرون زده بودیم، اما حادثه ی بزرگتری همه ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🌱 ﴿ذوق یک لحظه وصال تو به آن می‌ارزد، که کسی تا بِقیامت نگران بنشیند...﴾ رفیق شهیدم، دست مارا هم بگیر...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینجوری منتظر امام زمان(عج) نباش ... مگه نمیگن اگه امام زمان بیاد همه چی رو درست میکنه، خب ماهم منتظر می‌مونیم تا امام زمان که امد همه چی رو دست کنه !!!!!؟؟؟ 🎙 استاد قرائتی 🤲🌱اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌱 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| 💌 |• •|| خداوندا کمکم کن از کسی که از من به بدی یاد کرده است، به نیکی یاد کنم. خوبی را سپاس گویم و از بدی دوری کنم. خداوندا ای شنوا! صدایم را بشنو؛ خواسته‌ام را برآورده کن و مرا از خودت نااُمید نگردان. آمین • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30_ahd_01.mp3
1.82M
📌دعای عهد! 🗓‌روزشمار‌چله:روز ۴ به نیابت از شهید مهدی باکری ؛ و به نیت ؛ ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت‌ 《عج》🤍" 🍂تردید ندارم غم ما می‌گذرد یعنی غم هجران شما می‌گذرد... 🍂راه فرج آن‌گونه که گفتی با ما راهی است که از بین دعا می‌گذرد... 🤲🌱اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌱 التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزو میکنم ...🌱 ته ته ناامیدی یه جمله و حرفی یه روزنه ی امید ته دلت ایجاد کنه♥ آرزو میکنم ...🌱 هرموقع ته دلت یه غمه بزرگی نشست و غصه دار شدی خدا یه نشونه برات بفرسه و بگه:🌼 بنده جونم یادت نرفته که🌱 من هستم یادت نرفته که تا من رو داری غصه ای به دلت راه ندی♥ 🌱زیبـاترین آرزو برایت من خــدا را آرزو دارم🌹 صبح زیبایتون بخیر و شادی😍❤️ کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️رازی توی گنبد امام رضا جان علیه السلام هست که تا حالا نمی دونستی🕌 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۹ ما با خبر بد حالی راضیه از خانه بیرون زده بودیم، اما حادثه ی بزرگتری همه را به اینجا کشانده بود. داشت بغضم سر باز می‌کرد که تیمور ماشین را وسط خیابان متوقف کرد. با اندک جانی که در تنم مانده بود، دستگیره را کشیدم و چادرم را محکم در مشت گرفتم و شروع به دویدن کردم. از دور فقط سیاهی جمعیت دیده می شد. به چهارراه که رسیدیم، چند آمبولانس وسط خیابان ایستاده بودند. عده‌ای از دیوار حسینیه بالا رفته بودند و داخل را نگاه می‌کردند و بعضی ها هم به سر زنان و حسین گویان، از در ورودی برادران بیرون می‌دویدند. تیمور با چشمان سرگردانش، اطراف را برانداز کرد. از گوشه و کنار، صدای جیغ و داد و فریاد بلند بود. مبهوت به تیمور خیره شدم. - گوشی... با گوشی زنگ بزن به راضیه ببین کجاس! با عجله جیب شلوار و پیراهنش را وارسی کرد. - نیاوردم. یادم رفت بیارمش....نگاه کن مریم، من میرم دنبال هدایت، تو هم برو دنبال راضیه. شهین، خواهر تیمور و آقای باصری به خاطر ما به شیراز آمده بودند. به همین خاطر تیمور خیلی نگرانش بود. با چشمان مه گرفته ام، راه مستقیم خود را همین دویدم. ناگهان یادم به روز تولدش افتاد و با خودم گفتم:«راضیه تو بیمه شده‌ای، بیمه حضرت زهرا! تو رو به خودشون سپردم. یازده شهریور، وقت اذان ظهر بود که خدا راضیه را بهمان بخشید. روی تخت بیمارستان نیمه حال افتاده بودم که پرستاری وارد اتاق شد و به سراغ دیگر تخت ها رفت. مادرم روی، صندلی کنارم نشسته و با نگاه روی صورتم مانده بود. - بیدار شدی ؟ سرم را به نشان تأیید تکان دادم و گفتم: «ننه، بچه م کجاس؟ سالمه؟» دستم را فشرد و گفت: «ها... یه مرضیه دیگه.» ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۱۰ به آرامی پلک هایم را بستم؛ دستانم را به سمت آسمان بالا بردم و خدا را شکر کردم. مادر با تعجب گفت «ننه خیلی‌خوشحالی! همه چشم انتظار پسر بودنا! کمی مکث کرد. - حتى تيمورا لبخند کم رمقی روی لبانم نشست. همیشه از خدا میخواستم دو تا دختر نصیبم کند و به نیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسم هایشان را راضیه و مرضیه بگذارم و بیمه ی بی بی بشوند. دختر برایمان رحمت بود. سر مرضیه که باردار شدم، تیمور توی پتروشیمی به عنوان راننده آتشنشان استخدام شد. میدانستم با آمدن دختر دوم هم اتفاقات خوبی خواهد افتاد؛ اما تیمور دوست داشت بچه مان پسر باشد. دست روی شکمم میکشید و میگفت میخواهم اسمش را مرتضی بگذارم و نوکر امام علی شود. وقتی راضیه به دنیا آمد و در بیمارستان، صورت روشن و چشمان بزرگ و قهوه ایش در چشمان تیمور جا گرفت، انگار چشم انتظار همین دختر بوده است. آن قدر وابسته اش شد که تحمل دوریش را نداشت. امشب برای من هم این دوری سه ساعته‌اش داشت غیر قابل تحمل می شد. مقابل حسینیه همین طور که در جهت عکس بقیه جلو می رفتم، در چهره‌ی کسانی که از روبه رویم گذر میکردند دقیق تر میشدم تا شاید راضیه را بیابم. مادری مقابل دختر بچه گریانش ایستاده بود و خون سر و صورتش را پاک میکرد. چند دختر دیگر به دوستشان که به نقطه ای خیره شده بود و از چشمانش اشک می ریخت، دلداری میدادند. با هر چند قدمی، خبری میشنیدم که بر دلم چنگ می انداخت. - یعنی صدای چی بود؟ ما که اول حسینیه بودیم، چیزی نفهمیدیم. - فکر کنم یه چیزی ترکید. - وای! یه لحظه آخر حسینیه مثل روز روشن و داغ شد. ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینیدحجاب چقدر موثر بررفتار بقیه باخودمان است!!! پیشنهاد دانلود🤌🏻🌿 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz