eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
705 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۲۷ دو طرف برانکارد را گرفته بودند از ماشین فرود آمدند و به سمت در اتفاقات دویدند پرستار که قسمت پایش را گرفته ،بود برای لحظه ای نگاهش روی مجروح ماند و سرعتش را کم کرد. بذارش زمین نوجوان برافروخته گفت: برای چی؟ باید زود ببریمش حالش خیلی بده صدایش را کمی بالا آورد. - میگم بذارش زمین باید نبضش رو بگیرم سریع برانکارد را زمین گذاشت و بالای سرش ایستاد. پرستار نشست و مچ مجروح را در دست گرفت و بعد از مکثی برخاست - چی شد؟ سرش را به آرامی تکان داد و آن طرف تر ایستاد زانوهای نوجوان کنار برانکارد شکست و صدای گرفته اش را آزاد کرد جمعیت دورش حلقه زدند و بدون اینکه او را آرام کنند خودشان هم به هم ریختند سر مجروح را در آغوش کشید و با دست خونهای صورتش را پاک کرد پاشو! تو رو خدا پاشو تو رو به امام حسین ! به مامانت چی بگم؟ در دلم بلوا به پا بود و دیگر رمقی برایم نمانده بود. سردرگم به کنار هر نگهبانی میرفتم اجازه ورود نمیدادند کم کم داشتم کنترلم را از دست میدادم ،خشم تمام وجودم را پر کرده بود که جوانی بلند قامت با چهره ای روشن و محاسنی بور پوشیده با بلوز و شلوار جین از اتفاقات بیرون آمد و کنار نگهبانی ایستاد با انگشت به من و عمه اشاره و در گوشش نجوایی کرد نگهبان به ما خیره شد و داد زد: «خانواده کشاورز من و عمه دستانمان را بالا گرفتیم و با صدای بلند گفتیم ما هستیم ما هستیم ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۲۸ با سر به پشت حلقه محاصره اشاره کرد دو نگهبان دستانشان را رها کردند و بالاخره از دیوار امنیتی گذشتیم عمه دهانش را به گوشم رساند و گفت: «این آقا کی بود؟ ما رو از کجا میشناخت ؟ نمیدونم شاید همونی باشه که زنگ زد خونمون. جوان کنار در منتظر ایستاده بود و وقتی بهش رسیدیم در شیشه ای اتفاقات را باز کرد و گفت پشت سر من بیاین در سالن هر کس با عجله به سمتی می رفت. به دنبالش از پله ها بالا رفتیم. - ببخشید آقا! خواهرم چش شده؟ طوریش نشده فقط لگنش شکسته به صورت زیگزاگی راه میرفتیم تا بتوانیم از بین جمعیت سریع تر بگذریم. به طبقه سوم و بخش آمادگی اتاق عمل رفتیم. مرد با اشاره به من رو به پرستاری که در ایستگاه پرستاری نشسته بود گفت خانواده راضیه کشاورز هستن پرستار نگاهی به من و عمه انداخت و فرمی را جلویش گذاشت. - خواهرتون چند سالشونه ؟ - پونزده سال - گروه خونی اش چیه ؟ أمنفى اطلاعات را وارد کرد و سرش را بالا آورد. - خب میتونین برین پشت اتاق عمل و منتظر بمونین عمه از شیشه نگاهی به داخل اتاق عمل روانه کرد اما چشمانش فقط راضیه را میخواست و نمی.یافت رو به مرد :پرسیدم ببخشید آقا شما از بچه های کانونین؟» - آره. ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
📌دعای عهد! 🗓‌روزشمار‌چله:روز ۹ به نیابت از شهید ابراهیم هادی ؛ ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت‌《عج》🤍" 🌿🌺سلام امام زمانم🌺🌿 🌱برقآمت دلربای مهدی صلوات🌱 ❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫 التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۲۹ - شماره ی خونه ی ما رو از کجا آوردین؟ توی وسایل راضیه...؟ حرفم را برید و به در اتاق عمل خیره ماند. نه؛ وقتی رسیدم بالای سرش هنوز بیهوش نشده بود اسم و فامیلش و شماره خونه تون رو بهم گفت و بعد بیهوش شد. کف دست راستش را باز کرد - اینم شماره خونه تون . نگرانی من و عمه را که سر به دیوار اتاق عمل شانه هایش آرام میلرزید دید دو دستش را بالا آورد و گفت: من خودم راضیه رو آوردم خیالتون راحت نگاهی به دستان مرد انداختم و راضیهای که جلوی نامحرم حجابش کامل بود، در ذهنم آمد و رفت کرد یادم به روز قبل از مسابقه در ماهشهر افتاد. آن روز در سالن خبرنگار دوربینش را روی بچه های ماهشهر گرفته بود و از تمرین مسابقه فینالشان فیلم می.گرفت ناگهان توجه اش به گروه ما جلب شد. دوربینش را کج کرد و نزدیک تر شد و از فاصله کمتری کارش را ادامه داد یک لحظه دوربین در معرض دید راضیه قرار گرفت از محل تمرین خارج شد و به سمت خبرنگار رفت. - ببخشید خانم! با خوشحالی سرش را برگرداند. - شما باید اطلاع میدادین که میخواین فیلم بگیرین. لطفاً الان فیلم رو پاک کنین با کمی مکث دوربینش را پایین و شانههایش را بالا گرفت و گفت: «چرا؟ شما که خیلی قوی کار میکردین نگاهی به ساق دست و پاهایش که از آستین و پاچه ها بیرون زده بود انداخت و گفت: «درسته، اما حجابمون کامل نبود. لطفاً پاکش کنین. سرش را تکانی داد و فیلم را حذف کرد. ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢میدانید به چه کسی منتظِر می گویند...؟! 🎙حجت‌الاسلام عجل الله تعالی فرجه الشریف • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- گنبدو گلدسته‌و صحن‌ورواق‌ومرقد ! این‌مراعاتُ‌نظیر قلبِ‌مراتسخیرکرد ^^♥️📿" • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
📌دعای عهد! 🗓‌روزشمار‌چله:روز ۱۰ به نیابت از شهید مرتضی مطهری؛ و ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت‌《عج》🤍" 🌿🌺سلام امام زمانم🌺🌿 🌱برقآمت دلربای مهدی صلوات🌱 ❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫 التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
♥️ • . 《اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند، به خانواده شهدا سربزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید.》 🎙شهید مصطفی صدرزاده. • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
• . «تنها راه‌زَنی كه به راحتی دار و ندار آدمی را به تاراج می‌برد، اندیشه‌های منفیِ خودِ او است.» سلام. روزتون بخیر ☺️🌱 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛡 تنها سپر کارآمد در برابر حالات روحی منفی استاد شجاعی • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🛑📸 پیجرهای لبنان چگونه منفجر شدند؟
🛑 افشای نوع ماده‌ منفجره استفاده شده در پیجرها/ موساد مواد منفجره را در ۵۰۰۰ پیجر جاسازی کرد 🔹رسانه‌های عبری گزارش دادند که نوع مواد مورد استفاده برای انفجار دستگاه‌های پیجر در لبنان، «پینتریت» به اختصار PETN، نوعی ماده منفجره بسیار قوی و بسیار حساس است. 🔹یک منبع امنیتی ارشد لبنان به رویترز گفتند که موساد مقادیر کمی مواد منفجره را در پنج هزار پیجر تایوانی که ماه‌ها پیش توسط حزب‌الله لبنان درخواست شده بود، جاسازی کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 اگر بدونید همین آیفونی که تو دستتونه، ایرپادی که تو گوشتونه، یا اپل‌واچی که بستید به دستتون، یک سلاحه، یک بمب کنترل از راه دوره که هر لحظه می‌تونن علیه شما ازش استفاده بشه، چه می‌کنید؟ باز هم ازش استفاده می‌کنید؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۰ شما مطمئنین راضیه من این جاست؟ آقای باصری مدام ترمز ماشین را میفشرد تا به ماشین جلویی که فاصله ای با هم نداشتند برخورد نکند من هم از بین دو صندلی جلو به غلغله ماشینها چشم دوخته بودم آب دهانم را به سختی قورت دادم و پرسیدم: «کی بهتون خبر داد راضیه بیمارستانه؟» نیم نگاهی به آینه انداخت و گفت: «مرضیه» زنگ زد گفت ما بیمارستانیم گلویم مدام بغض دار میشد و با ارتعاش ،لبانم قطره های اشک کمی آرامش می.کرد تیمور هم با دست لرزان به پای بی رمقش میکوبید چشمانم را بستم و امروز را مرور کردم. بعد از نهار در سالن دراز کشیده بودم که راضیه بالش به دست بالای سرم ایستاد و گفت: «مامان میخوام تو بغلت بخوابم با تعجب بهش خیره شدم میری چی شده؟ تو که شنبه ها بعد از مدرسه کارات رو انجام میدادی که وقتی میری حسینیه درس نخونده نداشته باشی ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۱ بالشش را به زمین انداخت و کنارم نشست - مامان خیلی خستم میخوام یه کم بخوابم کنارم دراز کشید. سرراضیه را روی بازویم جا دادم صورتش را به قلبم نزدیک کردم و با انگشت موهایش را بازی دادم. - راضيه ... چه موهات قشنگه لبانم را به موهای موج دار بلندش رساندم پلکهای راضیه با شروع لالایی ام سنگین شدند. لالالالا گلم باشی همیشه در برم باشی لالالالا عزيز/ قد و بالات مثال نی بلنده لب لعلت مثال نرم قندِ لب لعلت نده ناکس ببوسه / بده به حضرت زهرا ببوسه ... همین طور که رفتار امروز راضیه متفاوت شده بود مراسم این هفته حسینیه هم زیر و رو شده بود. بالاخره به بیمارستان رسیدیم با چهره ای ملتهب و چشمانی ،تار اتفاقات را میدیدم و نمیدیدم تیمور دست نگهبانی را گرفت آقا، بذارین بریم تو دخترم این جاست. نمیشه برین کنار تیمور با نگاه و حالت اضطرار اطراف را زیر و رو کرد ناگهان دستی به شانهاش .خورد با شتاب برگشت آقای مرادی و علی روبه رویمان ایستاده بودند. - سلام آقا تیمور - پس کو مرضیه ؟ با لاله رفتن داخل اتفاقات باز نگاهش را سمت اتفاقات برد مردی آبی پوش کنار نگهبانان ایستاده خانواده کشاورز بیان داخل ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🌼شهیده راضیه کشاورز( رض)🌼 •┈••✾🌹✾••┈• آدم‌ها دو دسته‌اند … 🍃غـیرتۍ ⇨ 🍂قـیمتۍ ⇨ ✨غیرتی‌ها با "خدا" معامله‌ کردند🌿 و قیمتی‌ها با‌ "بنده‌خدا" ⚠️ 🌷سردارشهیدبرونسی🌷 🌺شهیده ارادت خاصی به شهید برونسی داشتند • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا