eitaa logo
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
400 دنبال‌کننده
528 عکس
213 ویدیو
12 فایل
شهید دفاع مقدس : فاضل شیرالی ولادت : آبادان ۱۳۴۲/۱۰/۱۷ شهادت : شلمچه ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ مزار مطهر : بندر ماهشهر ارتباط با خادم الشهید : @gharbav
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
اسماعیل باورصاد هم که گلوله گذار تانک #فاضل بود، در داخل تانک و در میان شعله های آتش سوخت. اسحاق شیر
حسین ادیبی از رزمندگان گردان زرهی ۷۲ محرم در خاطراتش نقل می کند: وقتی در میان دوستانش مینشست می گفت: آرزو دارم که مانند امام حسین شهید بشوم و آخر هم به آرزویش رسید و همانند امام حسین (ع) به شهادت رسید. شهادت فاضل شهادتی آگاهانه و شجاعانه بود. او با علاقه و شوق و شجاعت به استقبال شهادت رفت. حسین سرخیلی در خاطراتش درباره نحوه انتقال پیکر شهید فاضل به عقب می گوید: پیکر مطهر فاضل در کنار تانک روی زمین افتاده بود و چون درگیری شدیدی بین بچه های ما و عراقی ها وجود داشت، امکان انتقال پیکر فاضل به عقب وجود نداشت. بعد از ظهر که درگیری کمتر شد، مجید کعبی از رزمندگان گردان زرهی ۷۲ محرم با چند نفر دیگر به نزدیکی تانک فاضل رفتند و پیکر غرق به خون فاضل را به عقب منتقل کردند. شهید اسماعیل باورصاد، از هم رزمان فاضل که در تانک به همراه فاضل بود، در همان لحظات اولیه ای که تانک مورد اصابت دشمن قرار گرفته بود، به شهادت رسید و چون چند ساعتی از شهادتش گذشته بود، دستانش به حالت باز خشک شده بود و امکان بیرون آوردن پیکر سوخته اش از داخل تانک نبود؛ ولی فردای همان روز توانستیم پیکر جزغاله اسماعیل باورصاد را که همیشه روبروی آتش می نشست و می گفت: «من به وسیله آتش شهید میشوم» را به عقب منتقل کنیم. عادل ، برادر فاضل در خاطراتش از اسماعیل باورصاد نقل می کند که: شهید اسماعیل باورصاد برادری داشت به نام علی که در ایستگاه برق امیدیه و به وسیله بمباران هواپیماهای عراقی به شهادت رسیده است ! این داستان ادامه دارد ... 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
حسین ادیبی از رزمندگان گردان زرهی ۷۲ محرم در خاطراتش نقل می کند: وقتی #فاضل در میان دوستانش مینشست م
اسماعیل یکی از نیروهای با سابقه و ورزیده زرهی بود، او از مدتها قبل با فاضل دوست بود و فاضل را میشناخت. عادل در خاطراتش نقل می کند: وقتی به گردان زرهی ۷۲ محرم رفتم، شب پیش از شروع عملیات کربلای ۴، اسماعیل پشت چادرش آتش روشن کرد و کنار آن نشست و به آن خیره شد و گفت: من به وسیله آتش شهید می شوم و در آن می سوزم به رغم تبحّر و تخصصی که اسماعیل در زرهی داشت و در حد یک فرمانده گروهان یا شاید بالاتر می توانست عمل کند؛ ولی در عملیات کربلای ۵ به عنوان گلوله گذار سوار تانک فاضل شد و می گفت : می خواهم با فاضل شهید شوم و همین طور هم شد. حسین سرخیلی می گوید: وقتی پیکر فاضل را به عقب خط درگیری آوردند و می خواستند او را به معراج شهدا واقع در شهر اهواز ببرند، چون سر فاضل از بدنش جدا شده بود، امکان شناسایی او وجود نداشت. به همین خاطر من اسم او را روی شکمش نوشتم تا در میان اجساد سایر شهدا مفقود نشود. حاج عباس سرخیلی، فرمانده گردان مستقل زرهی ۷۲ محرم درباره خبر شهادت فاضل می گوید: وقتی خبر شهادت فاضل را شنیدم بسیار متأثر شدم، شب شهادت فاضل ۶۵/۱۰/۲۲، به قرارگاه کربلا رفتم؛ در قرارگاه بعضی فرماندهان مانند حسن دانایی فر در سنگری کوچک نشسته بودند؛ سنگر کوچکی بود و جا برای نشستن همه نبود و من بیرون سنگر ایستاده بودم؛ وقتی عراقی ها تیراندازی می کردند، تیر از بالای سر ما رد می شد، حسن دانایی فر گفت: امشب هم زرهی ۷۲ محرم عملیات را ادامه دهد. من که از خبر شهادت فاضل غمگین و ناراحت بودم گفتم گردان فعلاً آمادگی انجام عملیات را ندارد ! و وقتی گفتم فاضل شهید شده، دانایی فر یک لحظه جا خورد و با حسرتی فراوان گفت: فاضل هم شهید شد؟ و دیگر هیچ نگفت ... 💔 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
برا فردا شب منتظر باشید ..
بعضی دوستان و بستگان شهید از ایشان خاطراتی نقل کرده اند که نشان میدهد فاضل از شهادتش خبر داشته است. مادر شهید از خاطرات فرزند شهیدش نقل می کند که فاضل به من می گفت: هنگامی که من شهید شدم آرام گریه کنید و بی تابی نکنید، حضرت زینب را به یاد آورید که چگونه بر مصیبت هایی که بر او وارد شد صبوری کرد. پدر شهید، محمد علی قنواتی هم که در ماهشهر سکونت داشت، نقل میکند: شهید قنواتی از دوستان فاضل بود و هرگاه که فاضل به مرخصی می آمد، بر سر مزار دوست خود می رفت. پدر شهید قنواتی می گفت: وقتی فاضل برای آخرین بار به ماهشهر آمد، پیش از عملیات کربلای ۴ بود. من بر سر مزار محمدعلی نشسته بودم که فاضل آمد؛ سلام کرد و نشست و درحالی که گریه می کرد رو به من کرد و گفت: شما در آینده ای نزدیک بر سر مزار من خواهید آمد. عادل شیرالی (برادر شهید) نقل می کند: من اولین فرد از خانواده فاضل بودم که خبر شهادت فاضل را در تاریخ ۶۵/۱۰/۲۲ را شنیدم. در مقر گردان زرهی ۷۲ محرم در نزدیکی پادگان حمید در چادر نشسته بودم که خبر شهادت فاضل در میان بچه ها در مقر گردان پخش شد. در چادر که بودم دیدم بچه ها چیزی را از من پنهان می کنند، پرسیدم: اتفاقی افتاده؟ گفتند: فاضل شهید شده است. صبح همان روز با یکی از برادران به اهواز و از آنجا به برادرم حمزه که در بوشهر بود، تلفن زدم و .. این داستان ادامه دارد ... 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
برا فردا شب منتظر باشید ..
35.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های سردار حمید سرخیلی درباره در دیدار با مقام معظم رهبری در سال ۹۷ شهید فاضل شیرالی: (شهادت) نوبتی هم باشد نوبت من است .. 🥺💔🥀 👈حتما *کلیپ* رو ببینید👉 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
(۳) اونیه که ... نتونی پیشش گناه کنی ! 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
#آگاهی_از_نحوه_و_زمان_شهادت بعضی دوستان و بستگان شهید #فاضل از ایشان خاطراتی نقل کرده اند که نشان م
به برادرم که در بوشهر بود تلفن زدم و گفتم: فاضل مجروح شده ! حمزه به اتفاق خانواده اش و خواهرم فاطمه که در برازجان بوشهر بودند، به ماهشهر رفتند. روز ۶۵/۱۰/۲۳ من و برادر احمد پاکدامن که آزاده بود، از مقر گردان به طرف ماهشهر حرکت کردیم، وقتی به خانه شهید رسیدیم، وارد خانه که شدیم، همه نشسته بودند؛ پدر ، برادرش ، خواهرانش ، مادر و سایر بستگان در خانه منتظر بودند که چه شده است ! مادر شهید فاضل می گفت: شبی که فاضل به شهادت رسید، در خواب و عالم رؤیا بانویی سبزپوش را دیدم که لباس سیاه رنگی را به من داد و گفت: باید این لباس را بپوشی ! آن بانوی سبزپوش به مادر می گوید: آمده تا امانتی را که سالها پیش خداوند به او ارزانی داشته، پس بگیرد. مادر به ناگاه با حالی پریشان از خواب بر می خیزد و احساس می کند باید اتفاقی افتاده باشد؛ آری ! او درست احساس کرده بود، آن شب آخرین شب زندگی فاضل بود و فردای آن روز فاضل به خیل شهدا پیوسته بود ! این داستان ادامه دارد ... 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
به برادرم که در بوشهر بود تلفن زدم و گفتم: فاضل مجروح شده ! حمزه به اتفاق خانواده اش و خواهرم فاطمه
مادر شهید در زمانی که را در شکم داشت، درست یک ماه قبل از تولد فاضل همین بانو را در عالم رؤیا میبیند و از او می خواهد فرزندی را که در شکم دارد، فاضل نام نهد تا روزی که برای باز پس گیری او بازگردد. در شبی که فاضل به شهادت رسید همین بانو به خواب مادر می آید تا امانت خداوند را از او پس بگیرد. عادل در ادامه خاطراتش از روزی که قرار بود خبر شهادت فاضل را به خانواده خود برساند نقل می کند: وقتی وارد حیاط خانه پدری خود شدم، مادر و خواهرانم همه نشسته بودند؛ از من پرسیدند: برای فاضل چه اتفاقی افتاده؟ با خونسردی گفتم: فاضل شهید شد !🥀 خبر شهادت فاضل برای خانواده و دوستانش خبر سنگینی بود؛ ولی به هر حال این راهی بود که خود انتخاب کرده بود و از آنجا که اسماعیل باورصاد نیز شهید شده بود، من و احمد پاکدامن از رزمندگان گردان به امیدیه رفتیم تا خبر شهادت او را هم به خانواده اش برسانیم. فاضل را پس از شهادت از منطقه عملیاتی کربلای ۵ به اهواز منتقل کردند و چون وصیت کرده بود که هرجا خانواده اش خواستند او را به خاک بسپارند، خانواده اش تصمیم گرفتند که او را در گلزار شهدای ماهشهر دفن کنند. فاضل را در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲۴ به معراج شهدای ماهشهر منتقل کردند. من و برادرم حمزه و آقای تفکری(داماد مان) و عمویم مرشد، برای دیدن فاضل به معراج شهدای ماهشهر که در سردخانه ماهشهر بود رفتیم؛ فاضل سر نداشت، لباس رزم بر تن داشت و همانطور که همیشه منظم و منضبط بود، در وقت سفر به آخرت نیز همان نظم را داشت. حمزه با دیدن فاضل از حال رفت و نتوانست طاقت بیاورد. همه برای تشییع فاضل تا خانه ابدی آمده بودند، فاضل از مسجد جامع ماهشهر با انبوهی از جمعیت به سوی گلزار شهدای ماهشهر تشییع شد و وقتی به گلزار رسیدیم، پس از اقامه آرام گرفت. نماز میت، فاضل فداکار توسط دوستانش و با لباس رزم در دل خاک آرام گرفت. پدر فاضل در آخرین لحظات درخواست کرد روی فاضل را باز کنند تا صورت او را ببیند ولی فاضل سر نداشت ..😔 حمزه برادر بزرگتر فاضل از هوش رفته بود، خواهرانش همه فغان میکردند و دیگران نیز آنان را با نوحه و شیون همراهی میکردند. فاضل به خاک سپرده شد و پس از ۲۳ سال، عمر او با مهر شهادت در این جهان به پایان رسید. پ.ن: ما سینه زدیم ، بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم ، آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس ، شهدا را چیدند ..💔 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
💫امشب یه خبر *ویژه برا «اربعین» داریم✨
رفیق شهیدم فاضل شیرالی
💫امشب یه خبر *ویژه برا «اربعین» داریم✨
سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان 😃🖐️ خوب برنامه ویژه اربعین رو می خوام توضیح بدم خدمت تون که همت و کمک های شما رو برای ب نتیجه نشستن این برنامه می طلبه 😉✌️ آقا خوب حواست رو بده اینجا ..🤤 برنامه ریختیم ان شاء الله این کارت هایی که عکسش رو فرستادم خدمت تون رو چاپ کنیم و اربعین تو مسیر بین مردم و زائرین پخش کنیم که ان شاء الله همه مردم از تمام نقاط مختلف ایران و یا بهتر بگم دنیا ، با شهید آشنا بشن ..😍👌 تا الآن یه تعدادی رو چاپ کردیم ولی برا اینکه ان شاء الله تو مسیر اربعین دست های مردم ، پر بشه از کارت های شهید فاضل شیرالی ، ازتون می خوام که هر چقدر در توان تون هست کمک کنید برا چاپ این کارت ها ((هر ۱۰۰۰ تای این کارت ها طرفا *۵۰۰ هزار تومان* هزینش میشه)) دیگه خودتونو کَرَمتون ؛ هر چقدر در توان تون هست کمک کنید و کم نزارید برا شهید ان شاء الله بتونیم همه رو با شهید آشنا کنیم و این رو نشون بدیم که قهرمان های واقعی تاریخ ، امثال شهید فاضل ها و دیگر شهدا هستن که از همه چیزشون گذشتن و رفتن و متأسفانه گمنام موندن و باید شناخته بشن و این وظیفه ماست که یادشون رو زنده نگه داریم ✌️ یادمون نره که .. زنده نگه داشتن یاد شهدا ، کمتر از شهادت نیست🌹 مطمئن باشید هر کس با شهید رفیق بشه ، پشیمون نمیشه 😉 پس بسم الله .. کمک هاتون رو به شماره کارت زیر واریز کنید 👇 💳 6219861947058235 به نام : علیرضا غرباوی 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali