شبجمعهستو
فقطکربوبلادرماناست!
مثلِهرهفته،همینوقت
دلمنالاناست:)))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این خودتحقیری حسن ریوندی در مورد واکسن کرونا رو یادتونه؟
🔹حالا کاخ سفید از ابتلای جو بایدن به کووید-۱۹ و لغو سخنرانی وی در لاس وگاس خبر داد و گفت که او در شرایط قرنطینه به سر خواهد برد.
#جهاد_تبیین0120
#قاسم_بن_الحسن
𝐣𝐨𝐢𝐧➘
💠:
مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف رفت:
چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم
مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب »کباب« می کردند من که توان خرید »گوشت« را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام »بوی کباب« می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.
شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.
قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.
مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند
او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.
این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.
به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود..
قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!
💥نکته : این متن داستانک نیست متاسفانه واقعیته
بد نیست کمی بیشتر هوای نیازمندان واقعی را داشته باشیم .
🏷دستنوشته سردار دلها شهید سلیمانی بهمناسبت فرارسیدن ماه محرم:
▫️کشوری که در قلب، اسمِ حسین را دارد، فرهنگِ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود.
#محرم
#به_وقت_حاجقاسم
#به_یاد_شهدایخدمت
دانلود+دعای+فرج+علی+فانی.mp3
2.71M
💜#امام_مهدی_عج_میفرمایند💜
💫🌺براى تعجيل در فرج بسيار دعا كنيد ، که در فرج من فرج شما نيز هست🌺💫
💫🌸خدا را بحق عمه ام زینب سلام الله علیها، قسم دهید تا فرج مرا برساند🌸💫
🌿بخوان دعای فرج را که دعا اثر دارد🌹💫
🌿دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد🌹💫
#دعای_فرج
🌺💫🕊💫🌺
#سلام_علی_آل_یاسین💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود ملی❤
✌🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام و درود خداوند بر شما، صبح بیست و نهمین روز تیرماه سال ۱۴۰۳ شما بخیر
وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. سوره نور٫ آیه ۲۲
و نباید صاحبان ثروت و نعمت از شما درباره خویشاوندان خود و در حق مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهی کنند، باید مؤمنان عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها درگذرند، آیا دوست نمیدارید که خدا هم در حق شما مغفرت (و احسان) فرماید؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
🌷خداوندا:🌷
🌹ما را اهل تقوا و عمل صالح قرار ده و از عذاب جهنم رهایی بخش🌹
🌹دعای هر روز ما🌹
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
خداوندا...آخر و عاقبت کارهاے ما را ختم به خیر کن.
🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
آمین یا رب العالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 قابل توجه آقایان مذهبی، روحانیّون، پاسدارها و... که ساعتی از پای گوشی پاشان و با خانُمای چادُریشون در پارک و محله ی خودشون قدم بزنن.🚶
✍️ لطفاً درگروه ها نَشر دهید، علی الخصوص گروه های مذهبی...
﷽
| دیدار آخر
در که باز شد مادر گل از گلش شکفت؛
معلوم است دیگر پسرش مهمانش بود!
محمد آمد و کنار مادر روی مبل نشست..
انگار مثل همیشه اش نبود🌱
کمی این پا و آن پا کرد بعد نامهای درآورد و در دست مادر گذاشت؛ وصیتنامهاش بود❗️
مادر بهتر از هرکس دیگر پسرش را میشناخت و شاید خیلی وقت بود که منتظر بود تا با جوانش وداع کند❤️🩹
#آرمان_ما
#شهید_سیدمحمد_موسوی_ناجی
.
| دیدار آخر
محمد لب گشود و با آرامش گفت:
«میخواهم راهی شوم؛ جبهه است و هزار و یک اتفاق؛ شاید این سفر آخرم باشد. بروم و برنگردم!»
سخنان محمد خیلی آشنا بود...
مادر شاید آن لحظه یاد تمام روضههایی افتاد که سالهای سال در هیئت شنیده بود یا آن داستان هایی که از کربلا برای محمد کوچکش تعریف کرده بود..
شاید هم یاد تمام آرزوی هایی افتاد که برای جوانش داشت؛ آرزویی که در بینشان انگار یکی نزدیک به اجابت بود.
مادر از بچگی برای محمدش آرزوی شهادت داشت و چه زمانی بهتر از حالا؟!
حالا که محمد چند سالی است طلبه امام زمان عجل الله فرجه شده است..
فرصت نبود مادر در خیالاتش غرق بشود حرف های محمد هنوز تمام نشده بود و یک وصیت شفاهی هم داشت؛
سخت بود اما گفت که اگر همسرم خواست ازدواج کند مانعش نشوید رهایش کنید تا برود دنبال زندگیاش..
شاید اینجا بود که مادر فهمید که محمد چقدر همسرش را دوست دارد.
این آخرین دیدار بود..کوتاه اما شیرین!
محمد برای دفاع از حرم به عراق اعزام شد و آخرین نمازش را که نماز عید فطر بود در حرم امامین عسکریین (علیهمالسلام) اقامه کرد و بعد همراه با همرزمانش رفت تا گروهی از رزمندگان سپاه بدر را از محاصره نجات دهد.
اما انگار قرار بود حصر دیگری بشکند و محمد پرواز کند...🕊✨
#آرمان_ما
#شهید_سیدمحمد_موسوی_ناجی
یه یادآوری
واسه هیچ چیز تو زندگیت عجول نباش بالاخره میرسه اون روزي که تو، توش به آرامش برسي درسات تموم میشن شغلي که واسه خودت ساخته شده رو پيدا ميكني! سر و سامون ميگيري! و آينده ي مخصوص به خودت رو ميبيني! گاهي به هواي رسيدن، مسیر رو نميبينيم! مسيري که شاید زیباترین بخش زندگیمون باشه! عجول نباش،گاهي خوشبختي همين جاست،همین لحظه مراقب باش از دستش ندی..🙂