eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
976 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
93 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• 🥀زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست🥀 تازنده‌ایم‌رزمنده‌ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌دهم °•#والیبال‌تڪ‌نفرھ [راوے:جمعےازدوستان‌شھید] بازوان قوے ابراهی
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:مھدےفریدوند،سعیدصالح‌تاش] تقریبا سال ۱۳۵۴ بود. صبح یڪ روز مشغول بازے بودیم. سه نفر غریبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه‌هاے غرب تھرانیم ، ابراهیم ڪیه؟!🌱 بعد گفتند: بیا بازے سر ۲۰۰ تومان. دقایقے بعد بازے شروع شد. ابراهیم تڪ و آن‌ها سه نفر بودند ، ولے به ابراهیم باختند.⭐ همان روز به یڪے از محله‌هاے جنوب شھر رفتیم. سر ۷۰۰ تومان شرط بستیم. بازے خوبے بود و خیلے سریع بردیم. موقع پرداخت پول ، ابراهیم فھمید آن‌ها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول مارا جور ڪنند.🕊 یڪ دفعه ابراهیم گفت: آقا یڪے بیاد تڪے با من بازے ڪنه. اگه برنده شـد ما پول نمےگیریم. یڪے از آن‌ها جلو آمد و شروع به بازے ڪرد. ابراهیم خیلے ضعیف بازے ڪرد. آنقدر ضعیف ڪه حریفش برنده شد!🙃 همه آن‌ها خوشحال از آنجا رفتند. من هم ڪه خیلے عصبانے بودم به ابراهیم گفتم: آقا ابــرام ، چرا اینجورے بازے ڪردے؟! با تعجب نگاهم ڪرد و گفت: مےخواستم ضایع نشن! همه این‌ها روے هم صد تومن تو جیبشون نبود!🔎 هفته بعد دوباره همان بچه‌هاے غرب تھران با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند. آن‌ها پنج نفره با ابراهیم سر ۵۰۰ تومان بازے ڪردند.🌵 ابراهیم پاچه‌هاے شلوارش را بالا زد و با پاے برهنه بازے مےڪرد. آنچـــنان به توپ ضربه مےزد ڪه هیچڪس نمےتوانست آن را جمع ڪند! آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد.🕸 با ابراهیم رفته بودیم . بعد از ، حاج آقا مےگفت. تا اینڪه از شرط‌بندے و پول صحبت ڪرد و گفت: (ص) مےفرماید: 《هر ڪس پولے را از راه نامشــروع به دست آورد ، در راه باطل و حوادث سخت از دست مےدهد.》🥀 و نیز فرموده‌اند: 《ڪسے ڪه لقمه‌اے از حرام بخورد نماز شب و دعاے چھل او پذیرفته نمےشود.》⏳ ابراهیم با تعجب به صحبت‌ها گوش مےڪرد. بعد با هم رفتیم پیش حاج آقا و گفت: من امروز سر والیبال ۵۰۰ تومان تو شرط بندے برنده شدم. بعد هم ماجـــرا را تعریف ڪرد و گفت: البته این پول را به یڪ خانواده مستحـق بخشیدم!🛸 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر🙂
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌یازدهم °• #شرط‌بندے [راوے:مھدےفریدوند،سعیدصالح‌تاش] تقریبا سال ۱۳۵۴ بود
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:مھدےفریدوند،سعیدصالح‌تاش] حاج آقا هم گفت: از این به بعد مواظب باش ، ورزش بڪن اما شرط بندے نڪن. هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. این دفعه با چند یار قوی‌تر ، بعد گفتند: این دفعه بازے سر هزار تومان!🎐 ابراهیم گفت: من بازے مےڪنم اما شرط بندے نمےڪنم. آن‌ها هم شــروع ڪردند به مســخره ڪردن و تحریڪ ڪردن ابراهیم و گفتند: ترسیده ، مےدونه مےبازه. یڪے دیگه گفت: پول نداره و ...🚀 ابراهیم برگشت و گفت: شرط بندے حرومه ، من هم اگه مےدونستم هفته‌هاے قبل با شــما بازے نمےڪردم ، پول شما رو هم دادم به ، اگه دوست دارید ، بدون شرط بندے بازے مےڪنیم. ڪه البته بعد از ڪلے حرف و و مسخره ڪردن بازے انجام نشد.🌙 دوستش مےگفت: با اینڪه بعد از آن ابراهیم به ما بســیار ڪرد ڪه شرط بندے نڪنید. امــا یڪبار با بچه‌هاے محله نازےآباد بازے ڪردیم و مبلغ سنگینے را باختیم! آخراے بازے بود ڪه ابراهیم آمد. به خاطر شرط بندے خیلے از دست ما عصبانے شد.☔ از طرفے ما چنین مبلغے نداشتیم ڪه پرداخت ڪنیم. وقتے بازے تمام شد ابراهیم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: ڪسے هست بیاد تڪ به تڪ بزنیم؟📀 از بچه‌هاے نازےآباد ڪسے بود به نام ح.ق ڪه عضو تیم ملے و ڪاپیتان تیم برق بود. با غرور خاصے جلو آمد و گفت: سَرچے؟!🕯 ابراهیم گفت: اگه باختے از این بچه‌ها پول نگیرے. اوهم قبول ڪرد.🖇 ابراهیم به قدرے خوب بازے ڪرد ڪه همه ما تعجب ڪردیم. او با اختلاف زیاد حریفش را شڪست داد. اما بعد از آن حسابے با ما دعوا ڪرد!💠 ابراهیم به جز والیبال در بسیارے از رشته‌هاے ورزشے مھارت داشت. در ڪوهنوردے یڪ ورزشڪار ڪامل بود. تقریبا از سه سال قبل از تا ایــام هر هفته صبح‌هاے با چند نفر از بچه‌هاے زورخانه مےرفتند تجریش. صبح را امامزاده صالح مےخواندند ، بعد هم به حالت دویدن از ڪوه بالا مےرفتند. آنجـا صبحانه مے‌خوردند و بر مےگشتند.❄ فراموش نمےڪنم. ابراهیم مشغول تمرینات ڪشتے بود و مےخواست پاهایش را قوے ڪند. از میدان دربـــند یڪے از بچه‌ها را روے ڪول خود گذاشت و تا نزدیڪ آبشار دوقلو بالا برد!🎭 این ڪوهنوردے در منطقه دربـــند و ڪولڪچال تا ایام پیروزے انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهیم فوتبال را هم خیلے خوب بازے مےڪرد. در پینگ پنگ هم استــاد بود و با دو دست و دو تا راڪت بازے مےڪرد و ڪسے حریفش نبود.🎄 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر😉
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌دهم °•#والیبال‌تڪ‌نفرھ [راوے:جمعےازدوستان‌شھید] بازوان قوے ابراهی
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:مھدےفریدوند،سعیدصالح‌تاش] تقریبا سال ۱۳۵۴ بود. صبح یڪ روز مشغول بازے بودیم. سه نفر غریبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه‌هاے غرب تھرانیم ، ابراهیم ڪیه؟!🌱 بعد گفتند: بیا بازے سر ۲۰۰ تومان. دقایقے بعد بازے شروع شد. ابراهیم تڪ و آن‌ها سه نفر بودند ، ولے به ابراهیم باختند.⭐ همان روز به یڪے از محله‌هاے جنوب شھر رفتیم. سر ۷۰۰ تومان شرط بستیم. بازے خوبے بود و خیلے سریع بردیم. موقع پرداخت پول ، ابراهیم فھمید آن‌ها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول مارا جور ڪنند.🕊 یڪ دفعه ابراهیم گفت: آقا یڪے بیاد تڪے با من بازے ڪنه. اگه برنده شـد ما پول نمےگیریم. یڪے از آن‌ها جلو آمد و شروع به بازے ڪرد. ابراهیم خیلے ضعیف بازے ڪرد. آنقدر ضعیف ڪه حریفش برنده شد!🙃 همه آن‌ها خوشحال از آنجا رفتند. من هم ڪه خیلے عصبانے بودم به ابراهیم گفتم: آقا ابــرام ، چرا اینجورے بازے ڪردے؟! با تعجب نگاهم ڪرد و گفت: مےخواستم ضایع نشن! همه این‌ها روے هم صد تومن تو جیبشون نبود!🔎 هفته بعد دوباره همان بچه‌هاے غرب تھران با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند. آن‌ها پنج نفره با ابراهیم سر ۵۰۰ تومان بازے ڪردند.🌵 ابراهیم پاچه‌هاے شلوارش را بالا زد و با پاے برهنه بازے مےڪرد. آنچـــنان به توپ ضربه مےزد ڪه هیچڪس نمےتوانست آن را جمع ڪند! آن روز هم ابراهیم با اختلاف زیاد برنده شد.🕸 با ابراهیم رفته بودیم . بعد از ، حاج آقا مےگفت. تا اینڪه از شرط‌بندے و پول صحبت ڪرد و گفت: (ص) مےفرماید: 《هر ڪس پولے را از راه نامشــروع به دست آورد ، در راه باطل و حوادث سخت از دست مےدهد.》🥀 و نیز فرموده‌اند: 《ڪسے ڪه لقمه‌اے از حرام بخورد نماز شب و دعاے چھل او پذیرفته نمےشود.》⏳ ابراهیم با تعجب به صحبت‌ها گوش مےڪرد. بعد با هم رفتیم پیش حاج آقا و گفت: من امروز سر والیبال ۵۰۰ تومان تو شرط بندے برنده شدم. بعد هم ماجـــرا را تعریف ڪرد و گفت: البته این پول را به یڪ خانواده مستحـق بخشیدم!🛸 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر🙂
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌یازدهم °• #شرط‌بندے [راوے:مھدےفریدوند،سعیدصالح‌تاش] تقریبا سال ۱۳۵۴ بود
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:مھدےفریدوند،سعیدصالح‌تاش] حاج آقا هم گفت: از این به بعد مواظب باش ، ورزش بڪن اما شرط بندے نڪن. هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. این دفعه با چند یار قوی‌تر ، بعد گفتند: این دفعه بازے سر هزار تومان!🎐 ابراهیم گفت: من بازے مےڪنم اما شرط بندے نمےڪنم. آن‌ها هم شــروع ڪردند به مســخره ڪردن و تحریڪ ڪردن ابراهیم و گفتند: ترسیده ، مےدونه مےبازه. یڪے دیگه گفت: پول نداره و ...🚀 ابراهیم برگشت و گفت: شرط بندے حرومه ، من هم اگه مےدونستم هفته‌هاے قبل با شــما بازے نمےڪردم ، پول شما رو هم دادم به ، اگه دوست دارید ، بدون شرط بندے بازے مےڪنیم. ڪه البته بعد از ڪلے حرف و و مسخره ڪردن بازے انجام نشد.🌙 دوستش مےگفت: با اینڪه بعد از آن ابراهیم به ما بســیار ڪرد ڪه شرط بندے نڪنید. امــا یڪبار با بچه‌هاے محله نازےآباد بازے ڪردیم و مبلغ سنگینے را باختیم! آخراے بازے بود ڪه ابراهیم آمد. به خاطر شرط بندے خیلے از دست ما عصبانے شد.☔ از طرفے ما چنین مبلغے نداشتیم ڪه پرداخت ڪنیم. وقتے بازے تمام شد ابراهیم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: ڪسے هست بیاد تڪ به تڪ بزنیم؟📀 از بچه‌هاے نازےآباد ڪسے بود به نام ح.ق ڪه عضو تیم ملے و ڪاپیتان تیم برق بود. با غرور خاصے جلو آمد و گفت: سَرچے؟!🕯 ابراهیم گفت: اگه باختے از این بچه‌ها پول نگیرے. اوهم قبول ڪرد.🖇 ابراهیم به قدرے خوب بازے ڪرد ڪه همه ما تعجب ڪردیم. او با اختلاف زیاد حریفش را شڪست داد. اما بعد از آن حسابے با ما دعوا ڪرد!💠 ابراهیم به جز والیبال در بسیارے از رشته‌هاے ورزشے مھارت داشت. در ڪوهنوردے یڪ ورزشڪار ڪامل بود. تقریبا از سه سال قبل از تا ایــام هر هفته صبح‌هاے با چند نفر از بچه‌هاے زورخانه مےرفتند تجریش. صبح را امامزاده صالح مےخواندند ، بعد هم به حالت دویدن از ڪوه بالا مےرفتند. آنجـا صبحانه مے‌خوردند و بر مےگشتند.❄ فراموش نمےڪنم. ابراهیم مشغول تمرینات ڪشتے بود و مےخواست پاهایش را قوے ڪند. از میدان دربـــند یڪے از بچه‌ها را روے ڪول خود گذاشت و تا نزدیڪ آبشار دوقلو بالا برد!🎭 این ڪوهنوردے در منطقه دربـــند و ڪولڪچال تا ایام پیروزے انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهیم فوتبال را هم خیلے خوب بازے مےڪرد. در پینگ پنگ هم استــاد بود و با دو دست و دو تا راڪت بازے مےڪرد و ڪسے حریفش نبود.🎄 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر😉