eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
86 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
دختــر اگر #یتیم شــود پیــــــر میشود از زندگی بدون #پــدر سیـر میشود به یاد همه رقیه‌های سرزمینم، نازدانه های #شهدا...🌺 @Shahidgomnam
دختــر اگر #یتیم شــود پیــــــر میشود از زندگی بدون #پــدر سیـر میشود به یاد همه #رقیه‌های_سرزمینم، #نازدانه_های_شهدا... @shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
شادی روح شهید بزرگوار صلوات هدیه کنید چون امروز سالگرد شهادتشون بوده. @Shahidgomnam
هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن و یار بود . دوازده سالگی طعم تلخ را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد . در جوانی به سراغ رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی و... اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد، انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، ش کن. خدایا پسرم را از امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده! زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد... @shahidgomnam
روز #پدر نزدیڪہ ... سلامتے همه ے اون باباهایے ڪہ براے " هدیہ روز پدر " فقط #یہ_لنگہ جوراب براشون ڪافیہ... یا اصلا جوراب هم بہ ڪارشون نمیاد ... @shahidgomnam
#نجف ... #حضرت_پدر دروازه بهشت ... کاش در #نجف زندگی می کردیم ! آنوقت هر وقت که دلت می گیرد ! می روی و می نشینی زیر ایوان طلا ... و چه لحظات نابی ست ... درد و دل های یک بچه شیعه با #پدر .... #نجف این شب ها ... مرحم دلتنگی ها من ... @shahidgomnam
🔸زندگی شهدا🌷 را زندگی خودشان قرار می دادند. شهید مدافع حرم محمود رضا ، مربی آقا هادی بودند، خیلی از ایشان تعریف می کردند، همیشه می گفتند: « ما باید شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیریم.» 🔹قاب عکس📸 این را به دیوار خانه زده بودند و از قول گرفته بودند که عکس را هیچ وقت بر ندارند❌ شهدای را که به کشور می آوردند🇮🇷 حالشان عوض می شد، خیلی تحت تأثیر قرار می گرفتند😔 🔸آخرین بار که در شهرمان آوردند رو کردند به من و گفتند: فاطمه جان! إن شاءالله خودمم☺️ همان موقع فهیمدم که ایشان را از دست می دهم😢 همان هم شد و شهید بعدی🌷 شجاع بود. 🔹در خانواده هم من شاهد بودم که چقدر متأثر از هستند، در خیلی از کارهای شان پدرشان را الگو قرار می دادند👌 زیباتر از همه مسجد رفتن شان بود. اینکه می دیدم همسرم کارهای شان را طوری تنظیم می کنند که با پدرشوهرم برای اقامه به مسجد بروند👥 برایم دلنشین بود. 🌹🍃🌹🍃 ----------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻 #قسمت‌دوم °•چرا #ابراهیم‌هادی؟ فراموش نمیڪنم. آخرین شب ماه رمضان سال ۱۳۷۳ در مسجد الشھداء
••🦋•• ✍🏻 °• ابراهیم اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ مصادف با شبھاے قدر ماه مبارڪ ، در محله آیت الله سعیدے، حوالے میدان خراسان دیده به هستے گشود.🍃 او چھارمین فرزند خانواده بود، با این حال پدرش، مشهدے محمد حسین، به او علاقه خاصے داشت. او نیز جایگاه خویش را به درستے شناخته بود. پدرے ڪه با شغل بقالے توانسته بود فرزندانش را به بھترین نحو تربیت ڪند. ابراهیم نوجوان بود ڪه طعم تلخ یتیمے را چشید. از آن روز بود ڪه همچون بزرگ، را پیش برد.🔥 دوران دبستان را به مدرسه طالقانے رفت و دوره دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و ڪریم خان زند گذراند. سال ۱۳۵۵ توانست دیپلم ادبے را دریافت ڪند. از همان سال هاے پایانے دبیرستان، مطالعات غیر درسے را نیز آغاز ڪرد.☔️ حضور در جوانان وحدت اسلامے و همراهے و شاگردے استادے چون علامه محمد تقی جعفرے ، در رشد شخصیت ابراهیم بسیار موثر بود.ابراهیم در دوران پیروزے ، شجاعت هاے بسیارے از خود نشان داد. او همزمان با تحصیل، در بازار تھران ڪار میڪرد. او پس از انقلاب، در سازمان تربیت بدنے فعالیت میڪرد و سپس به آموزش و پرورش منتقل شد.🙃 ابراهیم در آن دوران همچون معلمے به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد.👨‍🏫 او اهل ورزش بود. با ورزش پھلوانان یعنے ورزش باستانے شروع کرد. در والیبال و ڪشتے بے نظیر بود. هرگز در هیچ میدانے پا پس نڪشید و مردانه مے ایستاد.💪 مردانگے او را میتوان در ارتفاعات سر به فلڪ ڪشیده بازے دراز و گیلان غرب تا دشت‌هاے سوزان جنوب مشاهده ڪرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در یاد یاران قدیمے باقے مانده است.🥇 در ، پنج روز به همراه بچه‌هاے گردان‌های و در ڪانال‌‌های فڪه مقاومت ڪردند و تسلیم نشدند. سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه‌هاے باقے مانده به عقب، تنهاے تنها با همراه شد و دیگر ڪسے او را ندید.🚶‍♂ او همیشه از خدا میخواست بماند؛ چرا ڪه گمنامے صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب ڪرد. ابراهیم سال‌هاست ڪه گمنام و غریب در فڪه مانده تا خورشیدے باشد براے .☀️ •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب •|کپی به شرط دعای خیر😉
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌سوم °• #زندگینامھ ابراهیم اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ مصادف با شبھاے قدر ماه
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے: رضا هادے] در خانھ اے ڪوچڪ و اجاره اے در حوالے میدان خراسان تهران زندگے مے ڪردیم. اولین روزهاے اردیبھشت سال ۱۳۳۶ بود. چند روزے بود ڪه از خوشحالے در پوست خود نمے گنجید. در اولین روز این ماھ ، پسرے به او عطا ڪرد. او دائما از خدا تشڪر مے ڪرد.🖇 هرچند در خانھ سھ پسر و یڪ بودیم ، ولے پدر براے این نو رسیده خیلے ذوق مےڪرد. البته حق داشت ، پسر خیلے با نمڪے بود. اسم بچه راهم انتخاب ڪرد:《ابراهیــــم》 پدرمان نام پیامبرے را بر او نھاد ڪه مظھر صبر و قھرمان و توحید بود و این اسم واقعا برازنده او بود.🕯 بستگان و دوستان هروقت او را مےدیدند ، با تعجب مےگفتند: حسین آقا ، تو سھ تا فرزند دیگه هم دارے ، چرا براے این پسر اینقدر خوشحالے مےڪنے؟! پدر با آرامش خاصے جواب مےداد: این پسر حالت عجیبے داره! من مطمئن هستم ڪه ابراهیم من ، بندھ خوب خدا میشه ، این پسر نام من رو هم زندھ مےڪنه!🔎 راست مےگفت. محبت پدرمان به ابراهیم ، محبت عجیبے بود. هرچند بعد از او ، خدا یڪ پسر و یڪ دختر دیگر به خانوادھ ما عطا ڪرد ، اما از محبت پدرم به ابراهیم ، ڪم نشد.❤ ابراهیم دوران دبستان را به مدرسھ طالقانے در خیابان زیبا مےرفت. خاصے داشت. توے همان دوران دبستان نمازش نمےشد. یڪ بار هم در همان سال هاے دبستان به دوستش گفتھ بود: باباے من آدم خیلے خوبیھ. تا حالا چند بار (عج) رو توے خواب دیدھ. وقتے هم ڪه خیلے آرزوے داشته ، (ع) رو توے خواب دیدھ ڪه به دیدنش آمده و با او حرف زده.🦋 زمانے هم ڪه سال آخر دبستان بود ، به دوستانش گفتھ بود: پدرم میگھ آقاے خمینے ڪه شاه ، چند سالھ تبعیدش ڪرده آدم خیلے خوبیھ. حتے بابام میگھ: همه باید به دستورات اون عمل ڪنن. چون مثل دستورات امام زمان (عج) مےمونھ.🕸 دوستانش هم گفتھ بودند: ابراهیم دیگھ این حرف هارو نزن. آقاے ناظـــم بفھمه ، اخراجت مےڪنه. شـــاید براے دوستان ابراهیم شنیدن این حرف ها عجیب بود. ولے او بھ حرف هاے پدر خیلی داشت.💭 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب •|کپی به شرط دعای خیر😌
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
••🦋•• ✍🏻#قسمت‌چهارم °•#محبت‌پدر [راوے: رضا هادے] در خانھ اے ڪوچڪ و اجاره اے در
••🦋•• ✍🏻 °• [راوے:خواهر شھید] اعظم (ص) مےفرماید:《فرزندانتان را در خوب شدنشان یارے ڪنید ، زیرا هرڪھ بخواهد ، مےتواند نافرمانے را از فرزند خود بیرون ڪند.》🔮 بر این اساس پدرمان در تربیت صحیح ابراهیم و دیگر بچه‌ها اصلا ڪوتاهے نڪرد. پدرمان بسیار انســان با تقوایـے بود. اهل و هیئت بود و بھ رزق حلال بسیار اهمین مےداد. او خوب مےدانست پیامبر (ص) فرموده است: 《 ده جزء دارد ڪه نه جزء آن ، به دست آوردن روزے است.》 براے همین وقتے عده‌اے از اراذل و اوباش در محلھ امیریھ(شاپور) آن زمان ، اذیتش ڪردند و نمےگذاشتند ڪاسبے حلالے داشته باشد ، مغازه‌اے را ڪه با ارث پدرے به دست آورده بود ، فروخت و به ڪارخانه‌ے قند رفت.🌙 آنجا مشغول ڪارگرےشد. صبح تا شب مقابل ڪورھ مےایستاد. تازه آن موقع توانست خانه‌اے ڪوچڪ بخرد. ابراهیم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه هاے خوبے تربیت کرد. به خاطر سختے هایے بود ڪه براے به دست آوردن رزق حلال مےکشید. 🔥 هر زمان هم از دوران ڪودڪے خودش یاد مےڪرد ، مےگفت: پدرم با من را ڪار مےڪرد. همیشھ من رو با خودش به مسجد مےبرد. بیشتر وقت‌ها به مسجد آیت‌الله‌نورے ، پائین چھارراه سرچشمه مےرفتیم. آنجا هیئت (ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمے آن هیئت را داشت.🌝 یادم هســت ڪه در همان سال‌هاے پایانے دبستان ، ابراهیم ڪارے ڪرد ڪه پدر عصبانے شد و گفت: ابراهیم برو بیرون ، تا شب هم برنگرد. ابراهیم تا شب خانه نیامد. همه خانوادھ ناراحت بودند ڪه براے ناهار چه ڪرده. اما روے حرف پدر حرفی نمےزدند.🖇 شب بود ڪه ابراهیم برگشت. باادب به همه سلام کرد. بلافاصلھ سؤال ڪــردم: ناهار چیڪار ڪردے داداش؟؟! پدر در حالے ڪه هنوز ناراحت نشان مےداد اما جواب ابراهیم بود.🍃 ابراهیم خیلے آهستھ گفت: تو ڪوچه راه مےرفتم ، دیدم یه پیرزن ڪلے وسائل خریده ، نمےدونه چیڪار ڪنه و چطورے برھ خونه. من هم رفتم ڪمڪ ڪردم.وسایلش را تا منزلش بردم. پیزن هم ڪلے تشڪر ڪرد و سڪه پنج ریالے به من داد. نمےخواستم قبول ڪنم ولے خیلے اصرار ڪرد. من هم مطمئن بودم این پول حلالھ ، چون براش زحمت ڪشیده بودم. ظھر با همان پول نان خریدم و خوردم.🦋 پدر وقتے ماجرا را شنید لبخندے از رضایت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود ڪه پسرش درس را خوب فرا گرفته و به روزے حلال اهمیت مےدهد. دوستے پدر با ابراهیم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجیب بین آن‌دو برقرار بود ڪه ثمره‌ے آن در رشد شخصیتے این پسر مشخص بود. اما این رابطه دوستانھ زیاد طولانے نشد!💥 ابراهیم نوجوان بود ڪه طعم خوش حمایت هاے پدر را از دست داد. در یڪ غروب غم‌انگــیز سایه سنگین یتیمے را بر سرش احساس ڪرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به ادامھ داد. آن سال‌ها بیشتر دوستان و آشنایان به او توصیھ مےڪردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول ڪرد.🕊 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب |•کپی به شرط دعای خیر😉
پدرم تاج سرم ♥️ ❅•| عَڪسِ پٌروفٰایل |•❅ ----------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
👌اگه خیلی میکنید امـا کارِتون پیــش نمیـره... 👈شاید به خاطـرِ نارضـایتیِ و تـون بـاشـه اگه‌ ازتون راضی نباشن به هر دری بزنید بسته میشه❗️
✔️ پدرمان منتظرمان است؛ آماده‌ایم؟! 🛑 فرض کنید اعضای خانواده می‌خواهند به مهمانی بروند. زودتر از همه، لباس و کفش را می‌پوشد، آماده می‌شود، ماشین را روشن می‌کند و سرکوچه، آمدن بچه‌هایش می‌شود اما در خانه، یکی از بچه‌ها دنبال کفشش می‌گردد، دیگری دنبال جورابش و... ☑️ در این‌جا پدر آماده و منتظر آمدن بچه‌هایی است که هنوز آماده نشده‌اند. (علیه السلام) هم منتظر ماست؛ نه این‌که ما منتظر او باشیم چون همیشه آماده است و منتظرِ کسانی است که هنوز آماده نشده‌اند. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۸۴ --------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
روز مبارک. سید علی دهه نودی هاشو فراخوانده....🌷🌷🌷