🌷 #شهید_سعید_سیاح_طاهری
🍃ولادت : ۳۶/۱۲/۱۸ - آبادان
🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۳ - خانطومان سوریه
🍁آرامگاه : گلزار شهدای آبادان
🌸پیرمردی در #مراسم شهادت حاج سعید خیلی بیتابی میکرد
ازش پرسیدم ببخشید پدر جان شما چیکاره آقای طاهری هستی؟
🌺گفتش کاره ای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما در زده بود. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است.
🔹گفتم :بله
🔸گفتش: میشه صداش کنید.
🔹گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما ؟ بچم با #حزب_الهی ها سروکار نداره بچه ما که #ژیگولیه.
🔸به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره.
🔹پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم قبل از #خداحافظی یه #هدیه هم داد به پسر من و رفت.
🔸به پسرم گفتم :بابا ایشونو میشناختی ؟گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون میرفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم ، ایشون ایستاد اومد پایین . بابا نیم ساعت از من داشت #عذرخواهی میکرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود».
🌼دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا نصف اینور نمیبینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم
🔴👈الان اومده بود در خونه، برام یه #شلوار_جین هدیه آورده ...
🆔 @shahidhojatrahimi
#شهیدی_که_مادرش
#صدایش_را_ازمزارش_میشنود
روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان!
سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
سید احمد غزالی (برادرشهید)
آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن.
خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم.
شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم.
#شهید_سید_مهدی_غزالی🌷
@shahidhojatrahimi
هنگام رفتن از مادر بزرگش #خداحافظی کرد... مادر بزرگش گفت: آقا حجت! کجا؟
گفت: مناطق عملیاتی جنوب...
مادر بزرگش گفت: دم عیده بمون عزیزم
#خندید و گفت: باید برم شاید #شهید شم... این جاست که در باغ شهادت بازه...
چند روز بعد که مسئولین شهر باغملک آمدند منزلشان، #تعجب کردند.
سکوت عجیبی همراه با #بغض مجلس را فرا گرفته بود. ناگهان بغضی ترکید.
حاج آقا، عمامه از سر در آورد و رو به پدر حجت کرد و گفت:
انا لله و انا الیه راجعون
[ حــــــــجــــــــت شــــــهـــــــــیــــــــــد شـــــــد ]
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 در خرمشهر روبروی پادگان دژ زماني كه مشغول #هدايت اتوبوسهاي كاروان نور بسيج دانشجويي دانشگاه لرستان به سمت #يادمان والفجر ۸ منطقه اروند كنار بود، دچار سانحه شد و چون مادرش حضرت زهرا (س) با پهلو شكسته و صورتي كبود دعوت حق را لبيك گفت و به #شهادت رسيد...
شادی روحش #صلوات
@shahidhojatrahimi
#سیره_شهید
گفتن یا #زهرا و یا #علی در ابتدا
و انتهای #مکالمات تلفنی اش
بجای #سلام و #خداحافظی
#نماز اول وقت و #علاقه به
#حضرت_زهرا...
#شهید_حجت_الله_رحیمی🍃
#سالروز_ولادت
🆔 @shahidhojatrahimi
⚜مثل امروز، رادیو📻 خبر تعرض به خاک کشور را #اعلام کرد.
👈فردا صبح 🌤#باغیرتها اینقدر با عجله پرچم🚩 به دوش دویدند که اصلا فرصت نشد #خداحافظی کنند.
و رفتند که رفتند...😔
#هفته_دفاع_مقدس_گرامی_باد🌸
@shahidhojatrahimi