بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما.
گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده!
گفت: او جویاست و کنجکاو، چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم را آگاه کند.
❇️مجموعه پوستری (بهای بهشت)
روایاتی از سیره شهید دکتر محمدحسین بهشتی
طراح: علیرضا باقری
مدیر تولید: امین زاده تقی
به سفارش سازمان فضای مجازی سراج کرمان و مجتمع فرهنگی سرچشمه
#شهید_بهشتی #7تیر #ایران #حزب_جمهوری_اسلامی
@sardaraneashgh
ما نمیفهمیم
طعمش را تو میدانی ولی
آی میچسبد
غلامی همچو شاهش جان دهد
آی شهدا
دست ما بیچاره ها رو هم بگیرین
مشتاق شهادتیم...
یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
فقط برای خدا
صدای گلوله از پشت تلفن می آمد گفت شنیدم تهران برف سنگینی آمده . آهوها این طور مواقع برای پیدا کردن غذا می آیند پایین فوری مقداری علوفه تهیه کن و بگذار اطراف پادگان که از گرسنگی تلف نشوند بعد از ظهر دوباره تماس گرفت که نتیجه را بپرسد . گفتم دستور انجام شد . حالا چرا از وسط جنگ با داعش پیگیر غذای آهوها هستید ؟ گفت به شدت به دعای خیرشون اعتقاد دارم...
#خاطرات_سرداردلها
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
← #استوری
←🌷پس از شهادت محمدحسین محمدخانی حاج قاسم سلیمانی گفت: رشادت و شجاعت های شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه کنار می گذاشتم و می گفتم مراقب خودتان باشید.
💐انتشار به مناسبت سالروز ولادت شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی
@sardaraneashgh
مرتضی حاجی باقری از فرماندهان لشکر 41 ثارلله 19 ساله بود که به جبهه رفت. او مسوولیت فرماندهی تخریب لشکر 41 ثارالله، فرمانده تیپ در این لشکر و معاونت عملیات لشکر را برعهده داشت. در عملیات والفجر 4 مجروح شد و یک دست خود را از دست داد و در عملیات کربلای 5 علاوه بر مجروحیت به اسارت دشمن درآمد.
✍او در خاطرهای از دوران اسارت و وساطت شهید حاج قاسم سلیمانی برای بخشیدن یکی از آزادگان تعریف کرد: «زمانی که به اسارت درآمدم، معاون لشکر بودم، عراقیها در به در میگشتند تا از بین اسرا فرماندهان را پیدا کنند، یکبار تصویری آوردند و از اسرا خواستند تا افراد داخل عکس را شناسایی کنند، اتفاقا من هم در آن عکس بودم، بچهها حرفی نزدند و این ماجرا گذشت تا اینکه بعد از مدتی یکی از اسرا نتوانست مقاومت کند و من را لو داد، با چند افسر عراقی آمدند بالای سرم، نزدیک به هزار نفر دیگر از اسرا شاهد ماجرا بودند، به من که رسیدند این اسیر به من اشاره کرد و گفت: «این مرتضی حاجی باقری معاون لشکر 41 ثارالله است» یک دفعه افسر عراقی سیلی محکمی به او زد و گفت «اینکه محمدرضا شمس است» ماجرا از این قرار بود که در لحظه اسارت لباس یکی از دوستانم به نام محمدرضا شمس را به تن داشتم که اسم او روی لباس خورده بود.
بعدها وقتی آزاد شدیم و به ایران بازگشتیم شرایط برای اسیری که من را لو داده بود سخت شد، همه او را به نام فردی که مرا فروخته میشناختند. این اتفاق آنقدر برای او سخت تمام شد که ماجرا را به حاج قاسم سلیمانی گفت. حاجی فرمانده من بود، یک روز صدایم کرد و گفت یک جلسه میگیرم و کل آزادههای استان را به سپاه دعوت میکنیم، هم جلسه دورهمی باشد و هم اواخر مجلس این بنده خدا را داخل میفرستم تو بلند شو و او را در آغوش بگیر و ببوس مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است.» بعد هم پنج انگشتش را بالا آورد، گفت: «هیچ کدام از انگشتهای دست یکی نیستند، از هر انگشتی یک توقع میرود، این آدم هم همینکه به فرمان امام به جبهه آمده باید نوکریاش را کنیم و ممنونش باشیم، از او بگذر.»
#خاطرات_سرداردلها
@sardaraneashgh
🌷به شدت مجروح شده بودم و بستری بودم. سید حمید آمد ملاقاتم. خیلی از من مراقبت می کرد.
🌷یک روز گفت: به خاطر مجروحیت، شیطان گولت نزند. یک قلم برداشت و یک خط مستقیم روی دیوار کشید و سر آن را کج کرد.
🌷می گفت: انحراف از خط مستقیم با یک درجه انحراف شروع می شود. بعد کم کم انسان از اخلاص دور می شود و منحرف می گردد.
✍️از کتاب پا برهنه در وادی مقدس
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
@sardaraneashgh
🌹#شهید_شجاعت_علمداری
🔹سرهنگ پاسدار شهید شجاعت علمداری از اولین افرادی است که در سالهای نخست فتنه تکفیریها در منطقه، در راه دفاع از حرم آلالله به شهادت رسید.
🔸او یکی از خلبانانی بود که جان خود را فدای امنیت کشور و پاکسازی منطقه از لوث وجود اشرار داعشی کرد. وی از چهرههای مطرح و عالی در حوزه هوافضای سپاه بود.
🔹شهید علمداری پس از أخذ مدرک لیسانس از دانشگاه امام حسین علیهالسلام لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد و به عنوان پاسداری نمونه و ممتاز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.
🔸سپس بعد از گذراندن چندین دوره تخصصی خلبانی، به عنوان خلبان بالگرد در نیروی هوانیروز سپاه پاسداران به خدمت مشغول شد. با ورود فناوری نوپای پهپاد به هوا فضا، شهید علمداری به همراه چندتن از خلبانان برتر انتخاب شدند تا دورههای لازم را آموزش ببینند.
🔹سرانجام شهید والامقام علمداری در نهمتیرماه1393 طی نبرد با داعش به هنگام دفاع از حریم اهل بیت در سامرای عراق و در جوار بارگاه ملکوتی امام حسن عسکری علیهالسلام بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.
@sardaraneashgh
🌹در این مأموریت آخر حال و هوایش عجیب بود. هروقت حمام می رفت غسل شهادت می کرد. سه روز قبل از شهادتش از محل کار در اهواز تماس گرفتند که باید برای انجام مأموریت که حضورش ضروری است به ایران برگردد. اما جواب شهید فقط یک جمله بود
"من تازه به اینجا آمدم، و تا شهید نشم بر نمیگردم. علمداری فقط شهید میاد ایران"
و همین طور شد.. شهید علمداری برگشت
👈🏻همکار شهید شجاعت علمداری
✅همسر شهید علمداری: شـب شهادتش، ابتـدا بـا همکارانش به زیارت میروند و سپس حدود ساعت یازده شب به من زنگ میزند. صدای خمپارهای شنیدم. از او پرسیدم: «این صدای چی بود؟» گفت: «چیزی نیست… باور کن جایمان امنِ امن است». همان شب وقتی که صحبتش با من تمام شد، خمپاره دیگری میزنند و او به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل میشود. سرانجام در ساعت ۲ بامداد روح بی قرار او در جوار امام عزیزش، آرام میگیرد و به لقاءاالله میپیوند
#شهیدشجاعت_علمداری
@sardaraneashgh
#روایت_ناب
راوی #حاج_یوسف_غلامی
#روایت_دوم
#شهید_آفاقی ازلشکر31 عاشورا که در #عملیات_والفجر_هشت بشهادت رسید.
ما راویان دورهم درکناراروندرود نشسته بودیم که برادرجاویدی ازلشکر 31عاشورا تشریف اورد ...
گفت شب عملیات وقتی غواصان تو آب افتادند دیدم شهید آفاقی می لرزد! گفتم اگر می ترسی بیا بالا برو تو قایق با بسیجی ها باش ، شهید آفاقی گفت: برادر جاویدی من نمی ترسم ! گفتم پس چرا می لرزی گفت من پدر و مادرندارم یه خواهر کوچکتر از خودم دارم کلاس اول راهنمایی است و یک برادر از او کوچکتر که کلاس پنجم ابتدایی است ، ما درپرورشگاه بزرگ شدیم آن دو تا منزل هستند
ناراحتی من این است که من وعده شهادت را از اربابم حضرت سیدالشهدا گرفتم ، ناراحتی ام این است بعد شهادت کسی نیست برام روضه بخواند تا پیکرم روضه راگوش دهد! برادرجاویدی به من قول بده بعد اینکه پیکرم راپیدا کردی بچه های رزمنده رابگو اطراف جنازه ام دور برنند و یک ساعت برام روضه بخواند تا مردهام روضه را گوش دهد .
گفت قول دادم ، سومین روز عملیات والفجر هشت پیکر شهید آفاقی راپیدا کردم ، یه مداح از عزیزان رزمنده را آوردیم گفتم برادران رزمنده، دورجنازه شهید آفاقی حلقه بزنید. مداح گفت برادر جاویدی کدوم مصیبت رابخوانم گفتم کتاب مداحی را باز کن هر جا آمد بخوان ، وقتی کتاب را باز کرد کوچه بنی هاشم و روضه حضرت زهرا س آمد که خود شهید زهرایی بود ، مداح خواند حقیقتا کوچه بنی هاشم بود ، بعد از یک ساعت روضه وسینه زنی ، پیکر شهید آفاقی را عقب بردند ...
#یازهرا سلام الله علیها
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | ای صفای قلب زارم...
@sardaraneashgh
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد بهشت"
💎💎بخش چهارم زندگی نامه
حـاج قـاسم دربارۀ عضويتش در سپاه ميگويد:
«من قاسم سلیمانی فرماندۀ سپاه هفتم صاحب الزمان عجلاللهتعالی فرجهالشریف کرمان هستم. ...دیپلم هستم و دارای همسـر و دو فرزنـد، یکی پسر و یکی دختر.
قبـل از انقلاب در سازمان آب کرمان به استخدام درآمدم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در اول خردادماه سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم.
با شروع جنگ و حملـۀ عـراق به فرودگاههای کشور، مدّتی از هواپیماهای مستقر در فرودگاه کرمان محافظت میکردم. دو یا سه ماه پس از شروع جنگ در قالب اولین نیروهای اعزامی از کرمان که حدود سیصد نفر بودند عازم جبهههای سوسنگرد شدیم و بهعنوان فرماندۀ دسته مشغول به کار شدم.
در روزهای اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به انجام هر کاری میدانستم، امّا در اولین حملهای که انجام دادیم موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جادۀ سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آنها وارد کنیم که این امر باعث شد تصوّر غلطی که از دشمن در ذهن داشتم، از بین برود. یادم میآید که پسازاین حمله، شبها وارد مواضع عـراقیها میشدیم.
دوستی داشتم بهنام «حمید چریک » که بعداً به شهادت رسید. حتی برخی مواقع با موتورسیکلت، خود را به خاکریزهای عراقی میرساند.
آن موقع که به جبهـه میآمدم، اصلاً بحث اینکه جنگ چند سال طول میکشد و این حرفها مطرح نبود، امّا هیچکس هم انتظـار نداشت جنگ در همان سال به پایان برسد. اگر کسی هم میگفت جنگ ممکن است مثلاً شش سال طول بکشد، باور نمیکردیم. ولی در طول جنگ انتظـار هشت سال را برای ادامه جنگ داشتیم.
شوق و علاقه زیادی به طرحها و مسائل نظامی داشتم و علاقهمند حضور در جبهـه بودم و درست بهدلیـل همین علاقه بود که با یک مأموریت پانزده روزه وارد جبهه شدم و دیگر تا آخر جنگ بازنگشتم .»
ادامه دارد...
@sardaraneashgh
🌷پنجشنبه 6 دی 1397، در جلسه ای #فرهنگی در شهرستان #میانه، یکی به من گفت:
«چشم و ابرو و قد و بالای محمودرضا را ول کن! بگو امروز ما #چکار باید بکنیم که جای محمودرضا را #پر_کنیم؟!»
🌷آنقدر از این پرسش و نحوه سؤال کردن این برادر خوشم آمد که یک ساعت برای #جلسه حرف زدم.
🌷بعد از پنج سال #اولین_بار بود که احساس کردم کسی مشتری #واقعی محمودرضاست.
▪️اگر سوء تفاهم ایجاد نمیکند، باید بگویم از دیدن شهید بازی ها بخصوص در شبکه های اجتماعی #آزرده ام و دیدن #پیروان_حقیقی شهدا خوشحالم میکند.
#راه_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
@sardaraneashgh
📸 تصویر منتشرشده از رئیس جدید قوه قضائیه در حساب اینستاگرامی رهبر انقلاب
@sardaraneashgh
انتصاب حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای به ریاست قوه قضائیه با حکم رهبر انقلاب اسلامی
رهبر معظم انقلاب اسلامی در حکمی حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای را به ریاست قوه قضائیه منصوب کردند.
حضرت آیتالله خامنهای در این حکم با تأکید بر اهتمام جدی به مأموریتهای دستگاه قضا در قانون اساسی و همچنین ادامه رویکرد تحولی و اجرای سند تحول موجود، «گسترش فناوریهای نوین در دستگاه قضایی»، «گماردن نیروهای کارآمد و جهادی در مسئولیتها»، «ارج نهادن به خدمات قضات پاکدامن و در عین حال برخورد قاطع با تخلفات» و «ارتباط با متن مردم» را از جمله انتظارات خود از رئیس جدید قوه قضائیه بیان کردند.
متن حکم رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ غلامحسین محسنی اژهای دامت تأییداته
اکنون که جناب آقای رئیسی با رأی ملت ایران توفیق خدمت در جایگاه ریاست جمهوری اسلامی ایران یافتهاند، با تشکر فراوان از خدمات ارزندهی ایشان در مدت مسئولیت قضائی و کارنامهی افتخارآمیزی که در پایهگذاریِ اقدامات ماندگار از خود به جای گذاشتهاند، جنابعالی را که علاوه بر صلاحیتهای قانونی، برخوردار از تجربهی گرانبها و شناخت عمیق و سابقهی درخشان در امر قضا میباشید، بر اساس اصل یکصد و پنجاه و هفت، به ریاست قوهی قضائیه منصوب میکنم.
انتظار اینجانب، اولاً: اهتمام جدّی به مأموریتهای اساسی دستگاه قضاء در قانون اساسی است، یعنی گسترش عدالت، و احیاء حقوق عامّه، و تأمین آزادیهای مشروع، و نظارت بر حسن اجرای قوانین، و پیشگیری از وقوع جرم، و نیز مبارزهی قاطع با فساد.
و ثانیاً: ادامهی رویکرد تحوّلی و اجرای سند تحول موجود با اهتمام ویژه.
و ثالثاً: گسترش فناوریهای نوین و تضمین دستیابی آسان و رایگان مردم به خدمات قضائی.
و رابعاً: گماردن نیروهای کارآمد و جهادی و فاضل و صالح در مسئولیتها، و تربیت مدیران شایسته برای سطوح عالی و میانی قضائی و اداری.
و خامساً: ارج نهادن به خدمات قضات پاکدامن و حفظ عزت و منزلت ایشان، و متقابلاً برخورد قاطع با معدود افراد متخلّف.
و سادساً: ارتباط با متن مردم و حضور در میان آنان که دارای برکاتِ بسیار است.
توفیقات جنابعالی و همکارانتان را از خداوند متعال مسألت میکنم و امیدوارم خدمات شما موجب رضای خدا و خلق گردد. بحوله و قوّته.
و السلام علیکم و رحمةالله
سیّدعلی خامنهای
۱۰ تیر ۱۴۰۰
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ آخرین تصاویر از «#شهـيد ابراهیم رشید» در مستند مسابقه «ضد گلوله»
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#نثار_اواح_طیبه_ی_شهدا_صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
#نماز_شب_آخر 🕊
مهدے از شناسایـے ڪه اومد نیمہ شب بود و خوابید . بچہ ها ڪہ براے نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نڪردند چون مےدونستند حسابـے خستہ ست .
اما او صبح ڪه براے نماز بیدار شد با ناراحتے گفت مگر نگفتہ بودم منم براے نماز شب بیدار ڪنید ؟
دلیلش را گفتند ؛
آه سردے ڪشید و گفت :
افسوس شب آخر عمرم ، نماز شبم قضا شد .
فردا شب مهدے هم بہ خیل شهیدان پیوست .
#شهید_مهدی_سامع 🕊
#یاد_شهدا_با_صلوات 🌷
@sardaraneashgh
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷
#معرفی_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
چفیه
اواخر سال 1360 بود. ابراهیم در مرخصی به سر می برد. آخر شب بود که آمد خانه، کمی صحبت کردیم. بعد دیدم توی جیبش یک دسته بزرگ اسکناس قرار دارد!
گفتم: راستی داداش! اینهمه پول از کجا می یاری!؟ من چندبار تا حالا دیدم که به مردم کمک می کنی، برای هیئت خرج می کنی، الان هم که این همه پول تو جیب شماست!
بعد به شوخی گفتم: راستش را بگو، گنج پیدا کردی!؟
ابراهیم خندید و گفت: نه بابا، رفقا اینها را به من می دهند، خودشان هم می گویند در چه راهی خرج کنم.
فردای آن روز با ابراهیم رفتیم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شدیم. به مغازه موردنظر رسیدیم.
مغازه تقریبا بزرگی بود. پیرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش یک به یک با ابراهیم دست و روبوسی کردند، معلوم بود کاملا ابراهیم را می شناسند.
#قسمت_دوم
بخش سوم
🕊#شهیدانه🥀
@sardaraneashgh
📸آخرین عکس خانوادگی
💠تصویری ماندگار از وداع همسر و فرزندان شهید مدافع حرم #ابراهیم_رشید در معراج شهدا
🌷سالروز شهادت شهید رشید گرامی باد.
صلوات
@sardaraneashgh
﴾﷽﴿
🌙چهل شب تا محرم
📚آیتالله میرزا عبدالکریم حقشناس، یکی از سالکان و عارفان الهی است که توجه به توصیههای اخلاقی و عرفانی ایشان نیز میتواند در مقاطع مختلف زندگی برای ما راهگشا باشد یکی از این دستورالعملها در خصوص قرائت زیارت عاشورا ذکر شده است.
شاگردانش میگفتند: آیتالله حقشناس به طور معمول با سه عمل حاجتهای مادی و معنوی خود و دوستانش را میگرفت:
🔶اول: با چله زیارت عاشورای امام حسین (ع)
🔶دوم: با روضه و اشک بر شیرخواره سیدالشهدا حضرت علیاصغر (ع)
🔶سوم: با تمرکز و مراقبه بر حضور قلب در نمازهای واجب و دعای بعد از نماز
📖قرائت زیارت عاشورا هر شب به نیت یک شهید جهت تعجیل در فرج امام عصر(عج) و برآورده شدن حاجات
#چله_زیارت_عاشورا
@sardaraneashgh
🌷شب های جمعه مصیب برای زیارت قبور شهدا می رفت. اما می گذاشت گلزار که خالی می شد، در تاریکی به زیارت شهدا می رفت. وقتی علت این کار را جویا شدیم. گفت: «من از دیدن روی مادر شهیدان شرم دارم! از اینکه همه دوستانم شهید شده و من مانده ام خجل و شرمسارم!»
🌷یک سال قبل از شهادتش خواب عجیبی دید. خوابش را اینگونه تعریف می کرد. « دو تن از اقوام [شهید] عبدالرزاق جمالی و [شهید] مظفر جمالی با موتور به دنبال من آمدند. همراه آنها شدم و به گلزار شهدا رفتیم. به کنار ستونی که در گلزار هست رسیدیم، موتور خاموش شد و کلید آن هم گم شد. آن دو بزرگوار گفتند، شما بمان تا کلید دوم را بیاوریم و من از خواب پریدم.»
تعبیر خوابش را نفهمیدیم. سال بعد که شهید شد، قبرش در زیر همان ستون قرار گرفت و جسدش مثل کلید آن موتور گم شد!
🌷🌱🌷
#شهید مصیب جمالی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
💫کربلا دلم دوباره بیقراره
هوای دیدن تو داره💫
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#شب_جمعه
#شبتون_حسینی
#التماس_دعا
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
#شهید_سیدمهدی_موسوی
مهدی آخرین بار از سوریه زنگ زد و تلفنی چند دقیقه با هم صحبت کردیم.مدام صحبت ولایت را مطرح میکرد و سفارش فرمانبرداری از حرف های آقا را به من می کرد. می گفت: تنها مسیر زندگی شما خط ولایت است، آقا هر چه گفت همان را انجام بده. نه کمتر، نه بیشتر.
📎به نقل از همسر شهید
@sardaraneashgh
#زندگینامه
#شهید_سیدمهدی_موسوی
در تاریخ پانزدهم مهرماه سال شصتوسه در اهواز و در یک خانواده سنتی و مقید به اصول مذهبی، به دنیا آمد. از همان دوران کودکی شجاع بود و نترس اما با همه مهربان و رئوف بود.
کلاس اول را در کشور عمان و مابقی مقاطع را در اهواز ادامه داد، آخر پدر فرهنگی بود و بنا به اقتضای شغل ایشان که دبیر فرزندان شاغلین در سفارت ایران واقع در عمان بود، با خانواده به آنجا رفته بود. در آپارتمان آنها چندین خانواده با ملیتهای مختلف زندگی میکردند، فیلیپینی، کویتی، عربستانی و … که مهدی با همه آنها ارتباط گرم و صمیمی داشت و مورد محبت آنها قرار میگرفت.
حدود سال ۷۶ بود که مادر تصمیم گرفت مهدی را نزد یکی از خانمهای همسایه که معلم زبان خارجه بود ببرد تا بهطور خصوصی زبان انگلیسی را فرابگیرد. مدت زمان زیادی از بازگشت مادر به خانه نگذشته بود که مهدی نیز به خانه برگشت و از وضع نامناسب پوشش زن همسایه به مادر گلایه میکرد و دیگر حاضر به رفتن نشد.
پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفت و پس از آن در رشته مورد علاقهاش یعنی کامپیوتر در دانشگاه آزاد واحد اهواز قبول شد.
مهدی فعالیتهای خویش را در دانشگاه نیز شروع کرده بود. ازجمله دلواپسیهای ایشان در دانشگاه: جا انداختن درست مفهوم ولایت و داشتن التزام عملی به فرمان ولیفقیه، رعایت حدود روابط زن و مرد، بصیرت افزایی، استکبارستیزی و محرومیتزدایی بود.
هنوز چند ماهی از قبولی ایشان در دانشگاه نگذشته بود که به استخدام سازمان بازرگانی درآمد. همه خانواده از این بابت خوشحال بودند اما مهدی بیش از پیش احساس تکلیف میکرد، رفع تبعیض نژادی، مبارزه با رشوهخواری، رسیدگی به امور مستضعفان تنها بخشی از دلنگرانیهای ایشان بود. از لحظهای که مراجعهکنندهای به نزد او میآمد تا لحظهای که کار وی را به اتمام میرساند آروم و قرار نداشت تا جایی که در برخی موارد مورد اعتراض بعضی از همکاران قرار میگرفت.
پس از اشتغال آقا مهدی، خانواده تصمیم گرفتند برای سید آستین بالا بزنند. بعد از کلی تحقیق، بالاخره همسر ایدهآل خویش را پیدا کرد و این وصلت سر گرفت.
زندگی بر وفق مراد بود تا آنکه شیپور جنگ به صدا درآمد، جایی که مرد از نامرد شناخته میشد. جنگ، جنگ بشار اسد و مردم سوریه نبود بلکه جنگ اسلام و کفر بود، جنگی که در یک طرف آن (آمریکا، انگلیس، عربستان، اسرائیل و...) و در طرف دیگر آن شیعیان جهان اسلام بودند.
سربازهای سوری در زمان حمله شعار «یا بشار» سر میدادن اما سید به اونها یاد داده بود که هدف ما از جنگیدن نباید بشار اسد و یا دولت سوریه باشه بلکه باید به دنبال یک هدف والاتر باشیم، پس با شعار «یا حسین (ع)» نبرد رو آغاز و به پایان میرسونیم.
این کار سید مهدی باعث اعتراض سرداران و فرماندهان سوری شده بود، اما کلیه افراد گردان به اتفاق به فرماندهان خود پاسخ میدادند که ابوصالح به ما یاد داده که بگیم یا حسین (ع).
شب عملیات سید مهدی تسلیحات و تجهیزات موردنیاز گردان رو تحویل و بین نیروهای تحت امر خود توزیع میکند، توی گردان دویست نیروی سوری و هفت نیروی ایرانی خدمت میکرد.
مهدی جانشین گردانی بود که فرماندش به دلیل نامشخصی در عملیات حضور نداشته و مهدی رهبری و فرماندهی گردان رو به عهده می گیره.
تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۰ عملیات شروع میشود؛ و مهدی در آن عملیات به شهادت میرسد.
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پیشبینی شهید باکری از بریدن و جدا شدن برخی انقلابیون و رزمندگان از خط حق و انقلاب
شب جمعه
شب مناجات
التماس دعا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh