eitaa logo
شهید جمهور
174 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
محرم یک مربی تخریب همیشه گوش به فرمان فرمانده کل قوا بود، تا اگر حکم جهاد صادر شد سریع حضور یابد و دین خود را ادا کند. حتی آن شب خواستگاری گفت احتمال دارد در این راه و این شغل به شهادت برسم. انگار شب اول آشنایی حرف دلش را به من زد. موقع اعزام چیزی گفتند که در ذهنم برای همیشه حک شد و همیشه در خاطرم می ماند. گفت: «هرکجا ظلمی باشد وظیفه ماست که حضور داشته باشیم.» بحث دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (علیها السلام) را مطرح کرد. برای فاطمه از حضرت رقیه و حضرت زینب و واقعه کربلا می‌گفتند تا فاطمه بداند که اگر اتفاقی افتاد برای چه پدرش رفته است؟ کجا رفته و چرا رفته است؟ و آرمان اصلی پدرش در زندگی چه بوده؟ 🍃۱۴ دی ماه سال ۹۰ راهی سوریه شدند و دو هفته بعد هم به آرزوی دیرینه اش رسید. به خاطر شغلش همیشه نگرانی از دست دادنش، نبودنش و ندیدنش را داشتم، هر بار که به مأموریت می رفت برایش دعا می کردم تا برمی‌گشت. مأموریت آخرش حتی به فکرم هم نمی رسید که با دو هفته مأموریت، محرم را برای همیشه از دست می دهم. 🌷هر بار که به ماموریت میرفت به هر نحوی می شد من را راضی می کرد و راهی میشد. و ماموریت آخرش با صحبت هایی که کردندمن راضی از رفتنش بودم چون خود را مدافع حریم اهل البیت (علیه السلام) می دانست. طی دوهفته‌ای که سوریه بود هر روز با هم تلفنی صحبت می کردیم. یک روز قبل از شهادتش با هم صحبت نکردیم و وقتی به شهادت رسید دو روزی می شد که هیچ خبری از او نداشتم. @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نام کتاب : موضوع : زندگی نامه 📜خلاصه کتاب: امان از روزی که به خانه می آمد و میدید فهیمه سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم فهیمه باید استراحت مطلق میکرد. نمیتوانست ببیند فهیمه با آن حالش کار کند. فهیمه جرأت نداشت ظرف بشوید، جارو کند و غذا بپزد. همه ی کار ها را محرم انجام میداد. فهیمه که سه چهار ماهه بود، یک شب که از مهمانی برمیگشتند، دل درد شدیدی گرفت و حالش بد شد. به خودش میپیچید و ناله میکرد. احساس بدی داشت. محرم دست پاچه شده بود. لباسش را به سرعت پوشید. اول رفتند دنبال مادر فهیمه بعد هم مطب دکتر. فهیمه که بد حال میشد، محرم تا چند روز حالش سر جایش نبود... @khaimahShuhada
*صـدای نـالـه*🥀 *شهید سعید حمیدی اصل*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۳ / ۱۳۴۸ تاریخ شهادت: ۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵ محل تولد: اهواز.ملاثانی محل شهادت: جزیره سهیل *🌹همرزم← بچه ها وارد آب شدند🌊 سعید در دسته سلمان فارسی جزو اولين نفراتی بود كه زخمی شد🥀يك نارنجك پای چپ او را از ناحيه زانو قطع كرد🥀از شدت جراحات و برای اينكه دشمن صدای ناله او را نشنود🥀و عمليات لو نرود علف‌ها و گِلهای كنارش را در دهانش گذاشته بود،🥀تا از خط گذشتيم و خاكريز را فتح كرديم (حدود ساعت 12 نيمه شب)🥀سپس يك سنگر برای مجروحان آماده كرديم🥀تا پيش از شروع طغيان اروند مجروحان را منتقل كنيم🍂شهيد «حميدی اصل» را به سنگر مجروحان انتقال داديم🍂ديديم دو پايش قطع شده 🥀و سرمای كشنده و آب شور منطقه مانند نمك بر زخم‌های اين شهيد نشسته بود🥀ولی او مقاومت كرده بود و حتی صدای ناله او هم به گوش نمی‌رسيد🥀ديدم دهانش ورم كرده، گِلها را از دهانش بيرون آوردم🥀ديدم مانند ماهی كه از آب بيرون انداخته شده لبهايش شروع به تكان خوردن كرد✨هر چه گوشم را به لبهايش نزديك كردم نتوانستم متوجه شوم كه چه می‌گويد🍂 اما يقين دارم كه يا قرآن می‌خواند و يا برای رزمندگان دعا می‌كرد.🌙او ساعت 4 صبح همان شب به شهادت رسيد🕊️و پيكر مطهرش پس از 12 سال به وطن بازگشت*🕊️🕋 *شهید سعید حمیدی اصل* *شادی روحش صلوات @khaimahShuhada
پيش از شروع يکي از حملات ، همه مسئـولين و فرمـانـدهان لشکر 27 محمد رسـول الله (ص) در جــلسه اي تــوجيــهــي شــرکت داشتنــد . « حـــاج محمــد کــوثــري » فــرمــانــده لشـکر  پشــت بــه ديگــران ، رو بــه نقشــه ، مشغــول تــوضيــح منطقــه عمليـاتـي بــود و آنــرا شـرح مـــي داد . « حــاج محــسن ديــن شعــاري » در رديــف اول نشستــه بــود . يکــي از نيــروها ، يک ليـــوان آب يـــخ را از پشت ســـر ريخــت تـــوي يقـــه حــاج محسن . حاجــي مثــل برق گــرفته هـــا از جــا پـــريد و آخَــش بلنــد شــد .  بـــرگشت و به ســـوي کسي کــه ايــن کار را کـــرده بود ، انگشتــش را بــه علامت تهــديــد تکان داد . بلافاصلــه يک ليـوان آب يخ از پــارچ ريخت و به قصـد پاشيـدن ، بــه طـرف او نيــم خيـز شد . حــاج محمــد کــه متــوجه ســر و صـــداي حــاج محسن  و خنـــده هاي بچــه ها شـــده بود ، يک دفعـــه بــرگشت و به پشت ســـرش نگاهي کـــرد . حــاج محســن که ليــوان آب يخ را به عقـب بـرده و آمـاده بود تــا آن را به سـر و صورت آن بــرادر بپاشـد ، با ديـدن حاج محمــد دستپاچــه شــد و يک باره ليــوان را جلــوي دهانــش گرفــت و سر کشيـــد . انگار نه انگار که اتفاقي افتاده باشد ، گفــت : « يــا حســين ( ع ) » . با ايـــن کــار ، صــداي انفجـــار خنــده بچــه ها سنگــر را پــر کــرد و فرمانــده لشگــر ، بـــي خبــر از آنچــه گذشته بــود ، لبخنـــدي زد و بـــراي حــاج محســن ســري تکــان داد . حــاج محســن ديــن شعــاري ، شهیــد همیشه خنــدان را بعــدها يک مين والمري در « سردشت » آسمانـــي کرد ... روحش شاد و راهش پر رهرو باد. @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبل از جنگ به همراه آقامهدی زین الدین چندنفر از منافقین را از قم به زندان اوین تهران می بردیم.بعدازظهر به تهران رسیدیم.خیلی گرسنه بودیم.غذا تمام شده بود اما به اندازه ی دو سه نفر ، غذا را از ته دیگ ها جمع کردند.آقا مهدی بشقاب ها را جلوی منافق ها گذاشت. از زندان که بیرون آمدیم،گفتم:این چه کاری بود که شما کردید؟خودمان بی ناهار ماندیم.آقامهدی گفت:من به دستور مولایم علی(ع)عمل کردم.این افراد اسیر ما بودند.اگر از دنیا بروند،ما برای آخرت خودمان حرفی برای گفتن داریم و اگر زنده بمانند،به دوستان و خانواده های خود می گویند پاسداران با ما چگونه برخورد کردند. @khaimahShuhada
🕊چند ماه قبل از شهادت محمودرضا یک شب خواب شهیدهمت رادیدم. دیدم دقیقا در موقعیتی که در پایان بندی اپیزودهای مستند سردار خیبر نشان می دهد، با بسیجی هایی که کنار ماشین تویوتا منتظر حاج همت هستند تا با او دست بدهند،ایستاده ام. حاج همت با قدم های تند آمد و رسید کنار تويوتا. من دستم را جلو بردم. دستش را گرفتم و بغلش کردم. هنوز دست حاج همت توی دستم بود که به او گفتم: «دست ما را هم بگیرید» منظورم شفاعت برای باز شدن باب شهادت بود. حاج همت گفت: «دست من نیست» و دستم را رها کرد.😞 از همان شب تا مدتی ذهنم درگیر این موضوع شده بود که چطور ممکن است دست شهدا در برآوردن چنین حاجتی باز نباشد. فکر میکردم اگر چنین چیزی دست شهدا نیست، پس دست چه کسی است؟!😢 تا اینکه یک شب که در منزل محمودرضا مهمان بودم، خوابم را برای او تعریف کردم. خیلی مطمئن گفت: «راست گفته ، دست او نیست!» بیشتر تعجب کردم. بعد گفت: «من در سوریه خودم به این نتیجه رسیده ام و با یقین میگویم هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود. شهادت شهید فقط دست خودش است.☝️ @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهتزاز پرچم یا ابالفضل العباس توسط شهید محمود رضا بیضایی در منطقه حلب سوریه، چند ساعت قبل از شهادتش 🌹🌹🌹🌹🌹 امروز ۲۹دیماه سالگرد شهادت شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» است. جوانی که در ۳۲ سالگی در سوریه و در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) به شهادت رسید. در آخرین اعزام خود در دی ماه ۱۳۹۲ به یکی از یاران نزدیکش اعلام کرد که این سفر او بی‌بازگشت است. از دو ماه پیش از اعزام، به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه در بعد از ظهر ۲۹ دی ۱۳۹۲ هم زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار، در حالی که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را برعهده داشت. در اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد. یاد همه شهیدان مدافع وطن مدافع حرم گرامی باذکر صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 تصویری از نازدانه شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی در آغوش حاج قاسم سلیمانی 📌انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم هایت را به روی زمین ببند تا عازم آسمـان شوی .. 🌷 شهادت کربلای پنج @khaimahShuhada
✨خدایا! تو صاحب همه‌چیز وهمه‌کس هستی... ✨خدایا با تمام وجود حس کرده‌ام که «عشق واقعی» تویی، ✨و شهادت بهترین راه برای رسیدن به این عشق... @khaimahShuhada
شهیدی که برات شهادتش را از آیت‌الله بهجت گرفت... کلامی از : «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی می‌خواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیت‌الله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیت‌الله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. وقتی به حضور آیت‌الله بهجت رسیدم، نوید شهادتم را از ایشان گرفتم.» @khaimahShuhada
🌷همسرم می‌گفت دوست دارم ریحانه ولایتی بار بیاید. عبدالمهدی عاشق رهبری بود. هر زمان چهره ایشان را نگاه می‌کرد دست بر سینه می‌گذاشت و می‌گفت: جان ناقابلی دارم، فدای رهبر عزیزم. 👌سفارش کرد که می‌خواهم بچه‌ها را زینب‌وار بزرگ کنید. اِن شاءالله حجابشان زینبی باشد. رفتارشان زهرایی باشد. نمونه باشند. یک بار ریحانه تب کرد یک هفته تمام تب داشت. خوب نمی‌شد. به بیمارستان بردم و دارو دادم، تبش پایین نمی‌آمد. نگران بودم تشنج نکند. نمی‌دانستم چه کار کنم. 😔عبدالمهدی قبل‌تر به من گفته بود که کمک خواستی به حضرت زهرا (س) متوسل شو و من را صدا کن. توسل کردم و زیارت عاشورا خواندم. سلام آخر را که دادم، به حضرت زهرا (س) گفتم: امروز پنج‌شنبه است و من می‌دانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند. گفتم به عبدالمهدی بگویند اگر برای دخترش اتفاقی بیفتد نگوید که من نتوانستم از بچه‌اش نگهداری کنم. آنها امانت هستند دست من. 🍃رفتم بالای سر ریحانه ناگهان بوی عطری در خانه پیچید. عطری که هر لحظه زیاد و زیادتر می‌شد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنیدم. گفت همسرم بخواب من بالای سر ریحانه هستم. خوابیدم وقتی بلند شدم دیدم ریحانه تبش پایین آمده و از من آب می‌خواهد. حس کردم که عبدالمهدی در کنارم است. حسش می‌کردم. همه حرف‌هایم را با عبدالمهدی زدم. ✨او به قولش عمل کرده بود. آمده بود تا کمکم کند، بحق فرموده‌اند که شهدا عند ربهم یرزقونند. بعد از آن شب تا مدت‌ها هر کسی وارد خانه می‌شد متوجه آن بوی خوش می‌شد. لباس ریحانه بوی این عطر را گرفته بود. @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدر کشورمان را بدانید و پشت سر ولی فقیه باشید. میخواهم که غیر از حرف حضرت آقا حرف کس دیگری را گوش ندهید و با بصیرت باشید؛ چرا که ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید. @khaimahShuhada
.... 🌷داماد من می‏‌گوید شب‌‏هایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد؛ او علی‌رغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد. در همان حال فردی از بچه‏‌های بسیجی با او همکلام می‏‌شود از او می‏‌پرسد: جهان‌آرا کیست؟ تو او را می‏‌شناسی و سیدمحمد جواب می‏‌دهد: پاسداری است مثل تو. 🌷او می‏‌گوید: نه جهان‏ آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب می‏‌دهد: گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است. فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا، با برگه مرخصی‏ خود راهی اتاق فرماندهی می‏‌شود و می‏‌بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سیدمحمد جهان آرا راوی: پدر شهید معزز @khaimahShuhada
✨🌸✨ گـر سـر بـرود ، زسـر هوایتـــ نـرود تأثیـر طلسم چشـم هایتــــ نـرود فرشـی زدل شڪستہ انداخته ایم آهستہ بیا شیشہ بہ پایتـــ نـرود @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدئویی از شهید سلیمانی در عملیات آزادسازی پل الزرگه - صلاح‌الدین عراق @khaimahShuhada
*دل بریدن از مادیات*🕊️ *شهید محمد‌ شالیکار*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۹ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۹ / ۱۳۹۴ محل تولد: فریدونکنار محل شهادت: سوریه *🌹راوی← سر تکان داد و اشک در چشمانش رخنه کرد🥀گفت: ای خدا! میشه به همین شكل منو به شهادت برسونی؟🍂میشه اینطوری با تو عشق بازی کنم؟🌙 می‌شه با سر بده بیام سمت تو؟ از حيرت مانده بودم،‼️از ضربان حرف‌هایی که حاجی می‌گفت و تمام وجودم را تکان داده بود‼️درک این مرد سخت بود، نمی‌توانستم عمق عاشقی‌اش را احساس کنم،🌙او در میدان عشق‌بازی تنها بود و تنها به شهادت رسید!🕊️ ساکت شد، دوباره سرش را عقب برد، پلک‌هایش را روی هم گذاشت🌙 و گفت: دوست دارم مرا بگیرند و پوستم را غلفتی بکنند تا ولايت بدونه چه سربازی داره،✨ دشمن بدونه که ما از این شکنجه‌ها نمی‌ترسیم و جا نمی‌زنیم.»💫 او به ساخت و ساز مشغول بود و وضع مالی بسیار خوبی داشت💰 به آشنا و غریبه کمک میکرد✨اما مادیات او را از هدفش دور نکرد،🕊️راوی← در عملیات والفجر 10 تیری به سر او اصابت کرد💥 و گمان شهادت او را در اذهان بستگان قطعی کرد.🍃 امّا گویا مصلحت خداوند چیز دیگری بود.✨ از آن مجروحیت سخت جان سالم به در برد✨و سالها بعد او که داوطلبانه به سوریه رفته بود🍃و جانباز ۵۰ درصد بود✨به دست دشمن شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋 *شهید محمد شالیکار* @khaimahShuhada
۳۰ دی‌ماه ، در حادثه پلاسکو ، گرامی باد . 🥀 ساختمان روز پنجشنبه #۳۰دی ۱۳۹۵ دچار حریق و ریزش شد که در این حادثه ۱۶ تن از به درجه رفیع نائل آمدند و بیش از ۲۳۰ نفر مصدوم شدند. حادثه پلاسکو و عملیات امداد و نجات و آواربرداری آن حدود ۹ روز طول کشید و سرانجام در 8 بهمن عملیات آواربرداری پایان یافت. . @khaimahShuhada
🇮🇷 ، مدیر منطقه ۲ عملیات آتش نشانی، از شهدای حادثه پلاسکو است. وی صبح روز پنجشنبه ۳۰ دی ماه در شرایطی که شیفت نبود، با همسر و دخترش در بهشت زهرا (س) حضور داشت. علی امینی زمانی که از حادثه حریق در ساختمان پلاسکو مطلع می‌شود، در کمترین زمان ممکن خود را به محل حادثه می‌رساند و برای کمک، وارد عملیات می‌شود. سابقه ۲۸ سال حضور در سازمان آتش نشانی را داشته است. وی متولد سال ۱۳۴۴ در هشترود مراغه بود. پیکر شهید علی امینی، ساعت ۲ نیمه شب سوم بهمن ماه با کمک نیرو‌های تجسس از زیر آوار ساختمان پلاسکو خارج شد. 🇮🇷 ، فرمانده ایستگاه ۴ سازمان آتش نشانی بود. وی زمان حادثه پلاسکو در ساختمان حضور داشت. آخرین مکالمات شهید سفی زاده در شرایطی که اعلام می‌کند ساختمان آوار شده، ضبط و به یادگار مانده است. شهید سفی زاده در این مکالمه می‌گوید: " من سفی زاده هستم، اینجا آوار شده. یک قسمت فضا دارم، سقف بیشتر پایین بیاید من گیر می‌کنم". 🇮🇷 از شهدای حادثه پلاسکو و از نیرو‌های ایستگاه شماره ۱۱۳ بوده است. گفته می‌شود شهید حسین سلطانی، زمان حادثه برای نجات یکی از همکاران مصدوم خود داخل ساختمان شده، اما دیگر موفق به خارج شدن از ساختمان پلاسکو نشد و این ساختمان به محل شهادت حسین سلطانی تبدیل شد. وی زمان حادثه پلاسکو ۳۴ سال سن داشته و یک دختر ۶ ساله از او به یادگار مانده است. 🇮🇷 ، آتش نشان ایستگاه ۲۸ قلعه مرغی بوده است. وی به همراه برادر دو قلو خود حسام هوایی و دیگر برادرش حبیب، در سازمان آتش نشانی مشغول به فعالیت بوده و روز حادثه، در شرایطی که امتحان داشته و باید سر جلسه امتحان دانشگاه حاضر می‌شده است، خود را به محل حادثه پلاسکو رسانده تا به شهروندان گرفتار در ساختمان پلاسکو کمک کند. حسام برادر دو قلوی حامد هوایی سال ۸۷ به آتش نشانی پیوست و حامد اواخر سال ۹۴ بود که وارد سازمان آتش‌نشانی شد و پس از گذراندن دوره آموزشی از اواخر شهریور ماه در ایستگاه ۲۸ مشغول به کار شده بود. همه افرادی که در روز‌های آوار برداری ساختمان پلاسکو در محل حادثه حضور داشتند، تصویر زنی را به خاطر دارند که پشت به آوار و رو به قبله نماز می‌خواند. آن زن "سهیلا اجاقی" مادر شهید حامد هوایی بود. 🇮🇷 ، آتش نشان ایستگاه ۲ سازمان آتش نشانی بود. وی زمان حادثه پلاسکو دچار سوختگی شد و با ۶۵ درصد سوختگی به بیمارستان شهید مطهری منتقل شد. وی پس از یک روز که در کما بود به شهادت رسید. میرزاخانی نخستین شهید آتش نشان حادثه ساختمان پلاسکو لقب گرفته است. آتش نشان شهید، از سال ۹۰ وارد سازمان آتش نشانی شده بود و تاریخ تولد وی ۳۱ خرداد ماه سال ۱۳۷۰ ثبت شده است. میرزاخانی جوان‌ترین شهید حادثه پلاسکو بوده است. 🇮🇷 ، آتش نشان ایستگاه ۲۴ سازمان آتش نشانی بوده است. وی به همراه ۳ برادر دیگر خود فیروز، رضا و حسن همه شغل آتش نشانی را برای خود انتخاب کرده بودند و از میان آنها، ناصر مهروز در حادثه پلاسکو به شهادت رسیده است. از میان برادران شهید مهرورز، فیروز فرمانده شیفت ایستگاه ۷۳ است و حسن نیز مسئولیت فرماندهی شیفت ایستگاه ۶۰ را برعهده دارد. 🇮🇷 ۳۸ ساله از پرسنل ایستگاه شماره ۳ آتش نشانی و دارای دو فرزند دختر ۱۲ ساله و ۶ ساله به نام‌های مبینا و رومینا بود. 🇮🇷 از دوستان نزدیک محسن قدیانی بوده است. گفته می‌شود بعد از شهادت مهدی حاجی پور، محسن قدیانی بار‌ها در میان دوستان و اعضای خانواده خود اعلام کرده که آرزو دارد همانند دوست خود به شهادت برسد. وی در آخرین پنجشنبه دی ماه سال ۹۵ در زیر آوار ساختمان پلاسکو گرفتار و به شهادت رسید. 🇮🇷 ، آتش نشان ایستگاه شماره یک آتش نشانی بود. وی که متولد سال ۶۹ بوده است، در هنرستان آتش نشانی مشغول به تحصیل شد و بعد به سازمان آتش نشانی راه پیدا کرد. گفته می‌شود روز حادثه پلاسکو، فریدون علی تبار امتحان داشته و بلافاصله بعد از حضور در امتحان دانشگاه، خود را به محل حادثه پلاسکو رسانده است. در حال حاضر خیابانی در محله علی آباد جنوبی منطقه ۱۶ به نام شهید آتش نشان فریدون علی تبار نامگذاری شده است. 🇮🇷 ، روز ۲۱ مرداد سال ۶۵ به دنیا آمد و فارغ التحصیل کاردانی رشته برق بود و به دلیل علاقه به کار آتش‌نشانی، دانشجوی کارشناسی این رشته شده بود. زمانی که مجتبی کوهی به شهادت رسید، دختر وی "دلارام"، تنها ۱۸ ماه داشت. در ایامی که تجسس برای یافتن پیکر شهدای آتش نشان ادامه داشت، همسر مجتبی کوهی با پوشیدن لباس آتش نشانی همسرش در محل حادثه حضور یافت. این حضور تبدیل به یکی از تصاویر ماندگار حادثه پلاسکو شد. @khaimahShuhada
🇮🇷 ، آتش نشان ایستگاه شماره ۴۶ سازمان آتش نشانی بود. وی ۲۷ سال داشت و ۶ سال بود که در سازمان آتش نشانی فعالیت می‌کرد. امیر حسین داداشی از غواصان زبده کشور بود. پدر وی، از آتش نشان‌های بازنشسته کشور است. وی متولد ۲۹ آبان سال ۶۷ بود و گفته می‌شود وی جزو نخستین آتش نشان‌هایی بوده که در آوار ساختمان پلاسکو گرفتار شده است. بعد از حادثه پلاسکو، کوچه همایون واقع در خیابان فرهنگ، کوچه کوهینی تفرشی به نام شهید "امیرحسین داداشی" نامگذاری شد. 🇮🇷 ، برای ورود به سازمان آتش نشانی آزمون داد و در نهایت با پذیرش در ورودی سازمان آتش نشان، وارد این سازمان شد. در ایستگاه شماره ۱۳ فعالیت می‌کرده است. از او به عنوان "داماد" پلاسکو یاد می‌شود. زمان حادثه پلاسکو، اعلام شد که وی قرار بوده ۲ بعد یعنی در اسفند ماه سال ۹۵ مراسم ازدواج خود را برگزار کند. 🇮🇷 ، آتش نشان اهل رضوانشهر گیلان بود. وی از جمله آتش نشان‌هایی است که در حادثه پلاسکو به شهادت رسیده است. پیکر محسن روحانی در کنار سایر آتش نشان‌ها در قطعه ۵۰ سازمان آتش نشانی به خاک سپرده نشد بلکه خانواده وی، پیکر او را به زادگاهش منتقل کردند. برادر وی در شهرستان تالش آتش نشان است. از این آتش نشان شهید دختری ۴ ساله به نام مهسا به یادگار مانده است.   🇮🇷 از آتش نشان‌های ایستگاه ۶۰ سازمان آتش نشانی است. وی در سن ۲۷ سالگی به شهادت رسید. آتش نشان حسین زاده صبح روز حادثه هنگامی که شیفت را تحویل می‌گیرد به عنوان نخستین نیرو‌های اعزامی به محل حادثه پلاسکو اعزام می‌شود. اهل گیلان شهرستان رودسر از بهترین ورزشکاران ایران در رشته تای کیک بوکسینگ به شمار می‌رفت. کوچه شانزدهم درمحدوده خواجه عبدالله انصاری به نام شهید حسین حسین زاده نامگذاری شده است. 🇮🇷 ، پس از ورود به سازمان آتش نشانی در ایستگاه ۲۵ سعادت آباد دوران آموزشی را گذراند و سپس در ایستگاه ۱۳ بعثت مستقر شد. وی متولد روز ۲۴ خرداد سال ۶۸ بوده است. آتش نشان شهید رضا نظری مهندس مکانیک بود. پس از اینکه پیکر این شهید از زیر آوار‌های ساختمان پلاسکو خارج شد، خانواده اش تصمیم گرفتند پیکر وی را به اراک منتقل کنند. در قطعه بهشت زهرا تهران، یادمانی از شهید رضا نظری در کنار سایر قبور شهدای آتش نشان به جا گذاشته شده است. 🇮🇷 یکی از ۱۶ آتش نشان فداکاری است که در حادثه پلاسکو جان خود را از دست داد. وی از جمله آتش نشان‌های ایستگاه شماره یک بوده که در حادثه پلاسکو جان خود را از دست داد. تصویر وداع "آنا" از پدر شهیدش در معراج شهدا، یکی از درد آور‌ترین صحنه‌های بعد از حادثه پلاسکو است. 🇮🇷 روز ۳۰ دی ماه و درست زمانی که حادثه پلاسکو به ایستگاه‌های سازمان آتش نشانی اعلام شد به عنوان نیروی کمکی از ایستگاه ۳۱ خیابان دماوند خود را به ساختمان پلاسکو رساند. وی در نهایت زیر آوار ساختمان پلاسکو گرفتار شد تا به جمع شهدای سازمان آتش نشانی بپیوندد.شهید علی مستوفی متولد ۱۹ مرداد سال ۶۳ و دانشجوی ایمنی و بهداشت بود. در حال حاضر یکی از خیابان‌های محله تهران نو به نام شهید علی مستوفی نامگذاری شده است. 🔵 پیکر آتش نشان‌های شهید حادثه پلاسکو در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا و در جوار شهدای گمنام ،آرام گرفته است. @khaimahShuhada
18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل و دیده نشده حاجی و آقای اصغر.....! @khaimahShuhada