eitaa logo
شهید جمهور
173 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خمینی (ره) در مراسم تشییع پیکر شهید محمد فراشاهی از مسجد امام حسن عسکری (ع) تا حرم حضرت معصومه (س) شرکت کردند و در صحن حرم مطهر، نماز میت گزاردند. پس از نماز، وقتی جنازه را بلند کردند، از پدر شهید پرسیدند: «کجا دفن می‌کنید؟» پدر شهید گفت: در «باغ بهشت». امام فرمودند: «ایشان اولین افسر شهید ارتش است، در قبرستان شیخان، نزدیک حرم دفن کنید» به‌فرمان امام، پیکر شهید محمد فراشاهی در گلزار شهدای شیخان نزدیک حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. شهید فراشاهی اعتقاد راسخی به امام رضا (ع) داشت. درسال ۱۳۴۸ همسرش سخت بیمار شده بود؛ در یادداشتی نوشته است: «یا امام رضا! یا ضامن آهو! لحظه اول که به پابوسی‌ات مشرف شدم، سلامتی همسر و فرزندانم را از تو خواستم. سپس نوشته است: «حال همسرم بدتر و تبش شدیدترشده است، امشب به حرم امام رضا (ع) مشرف شدم و تا صبح با گریه و زاری سلامتی همسر عزیزم را آرزو کردم، صبح به بیمارستان آمدم و دیدم همسرم خوب شده است.» سرلشکر شهید محمد فراشاهی @khaimahShuhada
بسم الله النور، النور به: انیس‌النفوس، شمس‌الشموس، مولا علی‌ابن موسی الرضا(ع) از: غلام رو سیاه، گنهکار سلام آقای خوبم از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی می‌گذرد و حال که در صحن و سرایت هستم سر تا پا شوق و شعف دارم. یادم هست دفعه قبل خواسته‌های زیادی از شما داشتم؛ الآن که خوب فکر می‌کنم به همه خواسته‌هایم رسیده‌ام؛ شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... ممنونم آقای خوبم، ممنون. دو روز پیش که با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمی‌شود؛ همه این‌ها را از کرم و بزرگی شما می‌دانم. مولای من، با ورود به سپاه دریچه‌ای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذت‌های دنیوی هر آنچه که باید می‌چشیدم را چشیدم. حال، بی‌صبرانه مشتاق چشیدن لذتی اخروی هستم، لذتی که نهایتش رضای خداست. یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسی‌بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جوادالائمه قسم، تو را به خواهر گرامی‌ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید. آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم. فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و جواز شهادتم را امضا کن. شهید مدافع حرم محسن حججی @khaimahShuhada
شهید محمد حسن ترابیان                                                                                                       پدر شهید تعریف می کرد: سال 64 بود که محمد حسن از جبهه مرخصی اومد قم. بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم امام رضا(علیه السلام) نرفتم دلم خیلی برای آقا تنگ شده. گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو، گفت: نه، حضرت امام که نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است گفته جوان ها جبهه ها را پر کنند. زیارت امام رضا(علیه السلام) برام مستحبه اما اطاعت امر نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) لازم و واجبه. من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز! امر امام زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه؛ و او رفت. عملیات والفجر هشت با رمز یافاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد و محمد حسن توی عملیات به شهادت رسید. به ما خبر دادندکه پیکر پسرتون اومده معراج شهدای اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید. رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد. نشستم و شروع به گریه کردن کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم، ببخشید؛ پیکر محمد حسن اشتباهی رفته مشهد امام رضا(علیه السلام) دور ضریح آقا طواف کرده و داره برمی گرده. گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق امام رضا(علیه السلام) بود. @khaimahShuhada
یکی از دوستان حسین پس از شهادت پسرم به ما گفت: عاشورای امسال حسین را در حرم امام رضا مشغول راز و نیاز دیدم، وقتی جلوتر رفتم دیدم که بسیار خوشحال است و زمانی که علت خوشحالی او را جویا شدم در جواب گفت آن چیزی را که می‌خواستم گرفتم وقتی اصرار کردم که چه چیزی گرفتی در جواب گفت «از امام رضا شهادت را خواستم وقتی به ایشان توسل کردم و قرآن را گشودم آیه شهادت آمد». شهید هریری هدفش شهادت نبود، بلکه خدمت بود پدر شهید هریری می گفت، شهادت هدف حسین نبود، بلکه هدف حسین خدمت بود منتها همیشه می‌گفت که دوست دارم که مرگ من همراه با شهادت رقم بخورد که الحمدالله همین طور هم شد. شهید مدافع حرم حسین هریری @khaimahShuhada
شهید: محمد علی نیکنامی محمدعلی وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج می شه. آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند. اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم. به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند. حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند و دیگه خونی ازش نریخت به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید. @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 جانم امام رضا جان ای پسر فاطمه، نور هدیٰ سبزترین باغ بهار خدا با تو دل از غصه رها میشود پاکتر از آینه‌ها میشود ای گل گلزار خدا، یا رضا آینه‌ی قبله نما یا رضا 💖 🌹 ولادت با سعادت امام رضا_ع 🌹 بر شما خوبان مبارک باد. @khaimahShuhada
روز عاشورا بچه در بغل، همراه زنان دیگر در یکی از خیابان‌های نزدیک حرم علی‌بن موسی الرضا (ع) به تماشای دسته‌های سینه‌زنی ایستاده بود. ناگهان صدای گریه کودک برخاست اما دنباله صدا درنیامد. لحظاتی گذشت. دهان بچه همچنان باز بود. نفسش بند آمده بود و رنگش هر لحظه کبود و کبودتر می‌شد. جیغ زن‌ها بلند شد. زنی بچه را از دست مادر قاپید و صورت کوچک او را زیر سیلی گرفت. باز خبری نشد. مادر شنید: طفلکی تمام کرد، خفه شد! رو به حرم گرداند و گفت: حاشا به غیرتت! بعد چشم‌هایش سیاهی رفت و به زمین افتاد. در عالم دیگر دید که در مجلس عزاداری است. کسی روی منبر نشسته و روضه می‌خواند. در بالای مجلس سیدی نورانی است که با دست به او اشاره می‌کند: پیش آی! عزاداران راه باز کردند تا رسید به نزدیکی‌های آن سید نورانی، که حالا می‌دانست امام رضا (ع) است. امام دعایی خواند و بعد گفت: «تو نگران علی نباش!» به صدای گریه فرزندش چشم گشود. صدای صلوات زن‌ها بلند شد. بچه را که به بغل گرفت و بر سینه‌اش فشرد، اشک امانش نداد. به طرف گنبد طلایی برگشت و گفت: «آقاجان من را ببخش، بی‌ادبی کردم.» تا دو روز تب داشت. اما مادر هیچ نگران نبود و می‌دانست نگهدار علی کسی دیگر است. امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رضا علیه‌السلام: 💠 هر كس اندوه مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت، غم از دلش می‌زدايد. مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ ، فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ 📙 الكافى، ج ۲، ص ۲۰۰ میلاد با سعادت امام رضا(ع) مبارک باد. @khaimahShuhada
14.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌴🌷 سلام بر امام رئوف و سلام بر دلدادگانش 🌷🌴🌷می دانید چرا امام رضا را انیس النفوس می نامند؟ 🌷🌴🌷چون در هر جای عالم که باشی اگر خالصانه صدایش زنی حتماً جوابت را خواهد داد @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کریم بنِ کریم بنِ کریم من گدا ابن گدا ابن گدا با لهجه قشنگ شيرازي😊 ─┅═ঊঈ🍃🌺🍃ঊঈ═┅─ @khaimahShuhada
خواهر شهید مهدی لطفی نیاسر : داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم مشهدالرضا (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟ گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری. . آخر سر هم برات شهادتش را از امام رضا (ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا (ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد. شهید مدافع حرم مهدی لطفی نیاسر @khaimahShuhada
ارادت عجیبی به حضرت امام رضا(ع) داشت. قبل از هر کار مهمی که می خواست به انجام برساند، می گفت: «باید بروم از آقا اجازه بگیرم.» و بعد به همراه خانواده اش عازم مشهد می شد. نمی دانم در مشهد بین او و امام رضا (ع) چه می گذشت که می نشست در گوشه ای از حرم راز و نیاز می کرد. بی سر و صدا سر در گریبان خود فرو می برد و مدت ها همان طور می نشست. زمانی هم که فرماندهی لشگر نوهد به او پیشنهاد شد، گفت: «تا اجازه نگیرم، چیزی نمی گویم.» و راهی شد. سرلشکر شهید حسن آبشناسان @khaimahShuhada
عشق و ارادات شهید غلام علی رجبی به امام رضا (ع) غلام علی انس خاصی با داشت. در عالم رؤیا دیده بود که در ، برای امام رضا (ع) زیارت می خواند. وقتی بود کمتر داخل می رفت. اکثر اوقات همان صحن نو می نشست. از ساعت ۱۲ شب تا اذان صبح با خودش خلوت می کرد و دو ساعت مانده به را برای مردم زیارت جامعه می خواند. کم کم دورش شلوغ شد. داخل همین بود که کرد که چهارده قدم به سوی بردارد و در هر قدم شعری برای حضرت بگوید. قدم بر می داشت و گریه می کرد. حاصلش شد شعر معروف قربون کبوترای حرمت امام رضا /قربون این همه لطف و کرمت امام رضا آخرش هم شهادت را از امام رضا (ع) گرفت: توی صحن دیدمش. گفت: ان شاءالله را از امام رضا (ع) گرفتم. گفتم: حالا حالا باهات کار داریم. امسال را باید بخوانی. دو روز مانده بود به عرفه آمد برای خداحافظی و گفت: منافق ها دارند کارهایی می کنند. احتمالا عملیاته. من هم باید بروم. گفتم: پس برنامه عرفه و چه می شود؟ گفت: نمی خواهم از جا بمانم. احتمالا تا محرم مرغ از قفس پریده. مجموعه یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام  @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محسن گلستانی؛ زائر دل شکسته با محسن رفته بوددیم زیارت امام رضا (ع). محسن محو تماشای امام رضا (ع) بود و من غرق در آینه کاری های حرم. بهش گفتم: ببین چقدر کار کردند. نگاهی کرد و گفت: آره! قشنگه. اما زیبایی اش برای این است که کسی نمی تواند خودش را توی این آئینه های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (ع) وصل شود، باید دل شکسته باشد. بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع) چیزی خواسته ام که ان شاء الله به زودی برآورده می کنند. از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته اش برآورده شد. میل شهادت داشت. @khaimahShuhada
عشق و ارادت شهید حسن باقری به می گفت: «با جمعی از فرماندهان رسیدیم خدمت حضرت آیت الله بهاء الدینی و از مشکلات اداره امور جنگ گفتیم. ایشان فرمودند: ما در ایران یک داریم که دهنده همه دردهاست. چرا حاجت های خود را از امام رضا علیه السلام نمی خواهید؟! بعد از ایشان رفتیم، خدمت امام رضا علیه السلام. یاد جمله آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که بهتر از چیزی نیست که از حضرتش بخواهم و خواستمش». هنوز یک هفته از این زیارت نورانی نگذشته بود که امام رضا همه دردهای حسن را با شهادت التیام بخشید. @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🌹روایت شهیدی که به ریاست راه آهن جمهوری اسلامی منصوب شد اما از خدا پست و مقام نمی خواست و طلب شهادت کرد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@khaimahShuhada
شهیدی که حاجتش را از علیه السلام گرفت. دوست شهید: کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به رو نمی زنم. آن روز وقتی به حرم حضرت رضا علیه السلام وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به ، می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم. طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا علیه السلام گفته بود. @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🌟شهید اکبر روندی: در همه حال تابع ولایت فقیه باشید چرا که در روز قیامت هرکسی با امامش محشور می شود. 🌷 @khaimahShuhada
باز هم شکر خدا داغ شما شیرین است داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را...... . پ ن : وداع مادر شهید عبدالعلی حسنی با استخوانهای فرزند صلی الله علیک یا زهرا(س) @khaimahShuhada
دیدار روح الله با حضرت آقا حضرت آقا (مقام معظم رهبری) به گنبد آمده بودند و آقا روح‌الله محافظ ایشان بودند. ظهر بود و سفره ناهار پهن شد. آقا روح‌الله آن‌قدر محو ابهت حضرت آقا شدند، طوری که ایشان به آقا روح‌الله اشاره کردند و گفتند: «جوان به این رعنایی چرا غذا نمی‌خوری؟» بعد گفتند که «بیا و کنار من بنشین». آقا روح‌الله رفت و کنار حضرت آقا نشست و ایشان از آقا روح‌الله پرسید «بچه کجایی؟» آقا روح‌الله گفت: «من آملی هستم و از مازندران». حضرت آقا هم گفتند «دانه بلند مازندران» @khaimahShuhada
سرهنگ پاسدار جانشین عملیات لشکر 25کربلا ، شهیدی که با تعبیر رهبری به((دانه بلند مازندران)) لقب گرفت. شهادت 23خرداد 94بدست پژاک. مادرش گفت: خانواده‌ای مذهبی هستیم و همسرم نیمی از قرآن کریم را حفظ بود، اهل خمس و نماز شب بود و دوست داشت پسرانمان پاسدار شوند، در کل همگی در هیئات‌ مذهبی و مسجد حضور فعال داشتیم و یادم است از دوران نوجوانی روح‌الله مدام به هیئت می‌رفتیم و همین زمینه رشد معنوی او را فراهم کرد. در محل زندگی ما از خانواده‌های شهدا حضور داشتند و پسرم دنبال دوستان مثبت بود و در کارهای خیر پدرش، به او کمک می‌کرد..... به روایت همسر شهید : ۱۲ سال از زندگی مشترک با آقا روح‌الله، خرید مایحتاج خانه با من بود. کارش طوری بود که فرصتی برای خرید و بازار نداشت. اما در هفته‌های مانده به روز شهادتش، شده بود مسئول خرید مایحتاج خانه. اخلاق و رفتارش عالی بود، اما عالی‌تر شد. آن‌قدر که یک‌بار به آقا روح‌الله گفتم خیلی نور بالا می‌زنی، بوی شهادت می‌دهی. با ذوق و خنده می‌گفت: «جدی میگی؟» مدام از من می‌پرسید «خواب شهادتم را ندیدی؟» در حالی‌که یک‌بار خواب شهادتش را دیده بودم، اما به روی خودم نیاوردم، دلم نمی‌آمد برایش تعریف کنم. امکان نداشت خنده بر لب نداشته باشد، حتی وقتی که ناراحت بود می‌خندید. @khaimahShuhada
  🌹سردار شهید حاج محمدحسن ترابیان -معروف به حسن قمی ولادت: ۱۳۳۷، قم  شهادت: ۱۳۶۴، عملیات والفجر۸، منطقه‌ی فاو  مزار: گلزار شهدای علی‌بن‌جعفر علیه‌السلام" 🌹یاد سال ۶۴ بود که محمدحسن از جبهه مرخصی اومد قم. و بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم امام رضا (علیه‌السلام) نرفتم دلم خیلی برای آقا( امام رضا علیه)تنگ شده گفتم:«حالا که اومدی مرخصی برو! گفت :نه، حضرت امام که نائب امام زمان است گفته جوان‌ها جبهه‌ها را پر کنند. زیارت امام رضا برام مستحبه اما اطاعت امر نائب امام زمان لازم و واجبه. من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز. امر امام زمین می‌مونه گفتم: «خوب برو جبهه!» و او رفت. عملیات والفجر هشت با رمز یافاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) شروع شد و محمدحسن توی عملیات به شهادت رسید. به ما خبر دادند که پیکر پسرتون اومده معراج شهدای اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید. رفتیم معراج شهدا ودو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد. نشستم و شروع به گریه کردن کردم که یکی زد روی شونه‌ام و گفت: «حاج آقای ترابیان عذرخواهی می‌کنم، ببخشید؛ پیکر محمد حسن اشتباهی رفته مشهد امام رضا دور ضریح آقا طواف کرده و داره برمی‌گرده. گفت :اشتباهی نرفته او عاشق امام رضا بود راوی: پدر شهید 🌷نثار روح مطهر سردار شهید "حاج محمدحسن ترابیان صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @khaimahShuhada
مادر عزیزم! می دانم برای تدارک عروسی خواهرم دست تنها هستی و من این روزها را در کنار تو نیستم. اما در جبهه ها به من نیاز بیشتری هست. شما زن قوی و با ایمانی هستی و خداوند یاری ات خواهد داد و از پس همه کارها بر خواهی آمد. ۱۸ @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا