السلام علیک یا اولیاء الله
می گفت: آدمی که ساکن نجف شده نمی تواند جای دیگری برود.
شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد.
شیخ هادی به مدت سه سال جهت ادامه ی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت.
از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد.
مراقب بود که کارهای مکروه انجام ندهد. هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم.
آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد.
می گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می شود.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_امیرالمؤمنین_مدد
#پسرک_فلافل_فروش
@sardaraneashgh
هر چه باشد آخر این بازی و این انتخاب
انتقامی مانده و ما می دهیم حتما جواب
گر رود یا گر بماند این شغال زرد نحس
فاش میگوییم ندارد چشم او آرام و خواب
#انتقام_سخت
@sardaraneashgh
شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت المال بود❗️
کشاورزها کنار جاده اهواز ، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات میگذاشتند ، میفروختند.🥦
مهدی مدام رفت و آمد داشت ، گفت ، اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد.
خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم ، یک داد زد ، اون خودکار رو بذار سرجاش
گفت ، از خودکار خودمون استفاده کن ، اون مال بیت الماله ، نه استفاده شخصی...
ترسیدم ، فکر کردم چی شده! ، من فقط میخواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم ؛ همین❗️.
گفتم ، تو دیگه خیلی سخت میگیری ، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم ،
گفت ، به کسی کار نداشته باش ، ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی میکنند......☝️
#سردارشهیدمهدی_باکری
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید این فیلمو ...😞💔 باشه؟🙃
ادم باید به داشتن همچین دختری افتخار کنه☺️
🌹شهید_مصطفی_صدرزاده
اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِفاطمهالزهرا (س)
@sardaraneashgh
💐خواستگارى حضرت مادر (س) از من...
🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن.
🌸من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم.
🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟!
🌸گفتم: یادم نیست چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى.
جوابم مثبتِ.
تا اینو گفتم؛ خونوادمم زدن زیر گريه....
🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم....
🌷مدام ذکر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند.
🌸 ارادت قلبی سیّـد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه.
🎙راوى: همسر #شهيد_سيد_اسماعيل_سیرت_نیا🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سالروز_شهادت 🕊
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر عاشقانه پروانه ها بدور گل خودمیچرخند
مگه این گل بوی کدامین دیار رامیدهد
که اینطور پروانه ها برای بوکردن گل خود ازهم سبقت میگیرند
یاد همه پروانه های دیارعاشقی گرامی باد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون⚖️ بود و خط قرمز داشت‼️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا🖼️ تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ... 😇
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم🏠
بعضاً عکس ها هم نو ✨میشد ؛
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد🎉 که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت❤️ مثل محمد عبدی باشد.
💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛
عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم😊 ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد🥺 :
🌸تا در طلب گوهر کانی کانی
🌿تا در هوش لقمه نانی نانی
🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
تهران بودیم. یکی دو روز بعد از عروسیاش زنگ زد که میخواهم اولین روضهٔ خانه را بخوانم. با پنج شش تا از بچه ها رفتیم و خیلی ساده و صمیمی نشستیم دور هم. کمی زیرابمان را پیش خانمهایمان زد و گفت: «فکر نکنید خبریه، اینها هیچ تحفهای نیستن!» پاک آبرویمان را برد.
روضه خواندیم. خیلی به دلش نشسته و بال درآورده بود. انگار تازه خانه برایش مفهوم پیدا کرده بود. کیف میکرد. خوشحالی در وجودش موج میزد. بعد هم رفت پیتزا خرید برای شام روضه...
سالروز شهادت🌹
@sardaraneashgh
🔰 #کلام_امام
سیاست ما در قبال آمریکا با رفتوآمد اشخاص تغییر نمیکند
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: در مورد آمریکا، سیاست ما یک سیاست حساب شده و مشخّصی است و این سیاست، با رفت و آمد اشخاص تغییر پیدا نمیکند. حالا امروز انتخابات آمریکا است، بعضیها همین طور [حرف میزنند] اگر این بیاید چه میشود، اگر آن بیاید چه میشود. ممکن است حوادثی اتّفاق بیفتد، [امّا] در سیاست ما هیچ تأثیری نمیگذارد. ۹۹/۸/۱۳
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمود_قائمی کاشانی
اشك انتظار
يادم نميرود، آخرين دفعهاي كه با او در منزل بوديم؛ قبل از اعزام وي به جبهه بود. حالتي رواني داشت. به شدت مي گريست. علت گريهاش را جويا شدم. گفت: من از همه چيز دست برداشتهام و عازم جبهه هستم. مي ترسم در آنجا كشته شوم؛ ولي مولايم صاحبالزمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را نبينم. آري، تمام ناراحتياش از اين بود كه مبادا قبل از اينكه جمال آقايش را ببيند، از دنيا رخت بربندد.
به نقل از: همرزم شهيد
@sardaraneashgh
شهید جمهور
به نقل از دوستان شهید:
شهید محمدحسن(رسول)خلیلی؛ خیلی بچه ی باهوش وشجاعی بود....
رسول ۱۵ساله بود باچند تا ازبچه های پایگاه شهید قرهی؛ رفته بودیم پل بیلقان کرج؛ ابتدای جاده چالوس برای تمرین کارگاه اعتمادبهنفس (راپل)
ارتفاع پل حدود ۵۰ متر بود و واقعا نگاه کردن به پایین دلهره آور؛ ولی رسول همیشه برای عملیات فرود نفر اول بود
یکساعتی از تمرین ما گذشته بود که متوجه شدیم چند تا ماشین مدل بالا چند متر جلوتر از ما ایستادند...
از هر ماشین چند نفر با تجهیزات کامل کوهستان و راپل برای فرود از پل پیاده شدند!
چند تاشون نگاه به ما میکردند و نگاه تحقیرآمیزی به ما داشتند!
لباس و تجهیزات و امکانات ما در مقابل اونا مثل موتورگازی در مقابل مرسدس بنز بود...
رسول با اون خندهای بانمکش شروع کرد خندیدن!
من رو بهش کردم با شوخی بهش گفتم: زهرمار رسول! چرا داری میخندی؟!
رسول گفت: داداش جمع کنیم بریم اینا همه حرفه ای هستن...
زیر چشمی تمرین اونارو می دیدم متوجه شدم خیلی هم مهارت ندارند؛ باحمایت طناب از پایین و بالای کارگاهشون باترس زیاد تمرین میکنند.
ولی مارو با دست و اشاره نشون میدادن همون لحظه به رسول گفتم: صندلت رو بپوش آماده شو یه فرود عملیاتی داشته باشی...
بخشی از مسیر و بعد از حرکت فرود سر و ته برو...بعد وسط پل معلق یه ایستگاه بزن جفت دستهاتو رهاکن بعد چند ثانیه ایستگاه رو باز کن و فرود تعادلی با سرعت رو انجام بده....
اینم بگم دهها نفرم اومده بودن و تیم حرفه ای ها رو نگاه میکردند...
رسول تا ابتدای کارگاه بالای پل۵۰ متری ایستاد
چند نفر از اونا با دیدن رسول با اون سن و سال و ارتفاع و وسایل هامون خندهشون گرفت... مردم هم داشتن نگاه میکردند.
همون توصیه هایی که به رسول گفته بودم، تو فرود انجام داد. شجاعت رسول و اندام و جسم لاغرش همه رو متحیر کرده بود!
همه ی مردم شروع کردن دست زدن و ماشاءالله گفتن.....
بعد از چند دقیقه ۳،۴ نفر از اون تیم اومدن پیش ما و معذرت خواهی کردن که ما رو مورد تمسخر قرار دادند
کلی با رسول حرف زدند و به رسول گفتند: داداش ببخش وقتی تو رو با اون لباس خاکی و گشاد و سن و سالت دیدیم گفتیم الان یه اتفاقی میفته پرت میشی، ولی با کارایی که کردی رومون کم شد..
رسول با اون سن و سال جواب داد:
داداش خدا ببخشه"!!! ما کی باشیم و .....
رسول شجاع و فهمیده بود ..
داداش عهدمون یادت نره برای عاقبت بخیری با شهادت منم دعام کن
دستمو بگیر...
"اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیل الله
ان شاالله"
#شهید_رسول_خلیلی
#راپل
@sardaraneashgh
🌷✨🌿🕊
💠نشسته بود و بچه های اطلاعات عملیات
روبرویش زانو زده بودند؛
فرمانده بود ...
و میخواست فنون شناسایی را یادمان بدهد📝
یکی داشت از بغل دستی اش میپرسید:
علی آقا که میگن ایشونه ⁉️
هنوز جوابش را نگرفته بود
که علی حرفش را شروع کرد:
اولین درس اطلاعات عملیات اینه ...📈📊
کسی میتونه از سیم خار دار های دشمن رد بشه، که توی سیم خار دار نفسش گیر نکرده باشه...⛓
گفت :اگه رفتید شناسایی و موفق نبودید، شب بعدش بشینید با خودتون حساب کنید ببینید گیر نفستون چی بوده⚙⚖ که باعث شده عملیات شناسایی درست پیش نره ...⁉️
اگه توی جنگ با نفس
از میدون مین هاش 💣عبور کردید، اون وقته که میتونید از مین ها و تله های انفجاری بعثی ها رد بشید ...🛡⛓⚙ 😌
نام شهید: علی چیت سازیان🥀
تاریخ تولد: سال 1341🗓
محل تولد: همدان🌏
شهادت: عملیات نصر ۸ ماووت⛰
تاریخ شهادت: سال 1366📆
مزار شهید: گلزار شهدای همدان🌷
🌷🍃🕊 ...
#شهیدعلیچیتسازیان
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان ها رفتند وما ماندیم.
کلاهمان را قاضی کنیم ،ما چه کردیم ؟
رفقیقان با وفایی بودیم؟!
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
🔮 روز مادر
حدودا دوم یا سوم راهنمایی بود، روز مادر که رسید تازه یادش اومد که هدیه ای تدارک ندیده، پول زیادی هم نداره که چیز قابل توجهی برای مادر بخره...
روز میلاد حضرت مادر سادات که رسید، یهو دیدیم محمد دست پر اومده خونه!
کادوی حجیمی دستش بود و یه دسته گل گلایول سفید!!!
کادو رو که باز کردیم، دیدیم هرچی پول داشته گذاشته و فقط تونسته ظرف پلاستیکی دوتومنی از دست فروش کنار خیابون بخره. مادر از دیدن این هدیه خیلی ذوق زده شد..
🔹 بالاخره پسرش تمام احساس و داراییش رو گذاشته بود برای هدیه روز مادر... 🔹
اما جای سوال بود که چرا دسته گل گلایول سفید؟؟؟
مگه عزاست؟!!!!
بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و پرس و جو از آقامحمدرضا تازه کاشف به عمل اومد که گلها رو از تاج گل ختم یه بنده خدایی برداشته بود!!! گویا مراسم ختم تموم شده بوده و تاج گل رو گذاشته بودن کنار سطل آشغال، محمد هم گلهای سالم رو جداکرده بود و دسته گل روز مادر درست کرده بود!!!!!
🔹هرسال روز مادر، وقتی از مادرم می پرسیدیم بهترین هدیه چی بوده، همین دوتا کادوی بااحساس و بی ریا رو نام می برد.🔹
🌼محمدرضا بود دیگر....
خالصانه کار می کرد و هرچه در توان داشت، می گذاشت...🌼
خاطره_روز_مادر
🌹 شهيدمدافع_حرم_محمدرضا_دهقان
@sardaraneashgh
🌷مصطفی اهل این نبود که کل چهل روز را مشکی بپوشد، ولی #محرم سال نود، آخرین محرمش، همه ی چهل روز را مشکی پوشید...
▪️ دهه اول محرم بود؛
وقتی به صورتش نگاه کردم به نظرم خیلی قشنگ و نورانی شده بود ریش بلند خیلی بهش میومد.
گفتم :
☺️مصطفی برو یکم ریشهات را کوتاه کن، چشمت میکنن خیلی قشنگ شده صورتت.
🚨گفت : خودت یادم دادی تو محرم نرم اصلاح
😇نورانی شده بود و من نمیدونستم قراره شهید بشه و بره پیش مولا...
💔بعدا در گوشیش دیدیم از خودش چند تا هم سلفی گرفته که انگار آخرین چهرهاش که تغییر هم کرده بود،
برایمان بماند...
مصطفی از همه چیز خبر داشت...
✍️به نقل از مادر #شهید_مصطفی_احمدی_روشن،🌹 #شهید_هسته_ای
📸پ.ن : عکس سلفی اشاره شده در متن
@sardaraneashgh
🔴جو بایدن رابشناسید
🔹از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷ معاون اول رئیسجمهور آمریکابود و در دوره معاونت او آمریکا؛
۳۵ بار یمن را،
۱۲٫۰۹۵ بار عراق را،
۱٫۳۳۷ بار افغانستان را بمباران کرد،
و..
🔹 اوباما و جوبایدن طراح و شروع کننده جنگ در سوریه بودند؛
🔻وقتی🌹 شهیدحاج قاسم سلیمانی شهید شد بایدن گفت حقشبود
#جو بایدن ملعون
#ترامپ ملعون
#انتخابات_امريكا
#مرگ_بر_آمریکا
@sardaraneashgh
دستی که جاماند ...
حالم هر لحظه وخیم تر می شد،
تا اینکه یک شب بین خواب و بیداری
یکی از ملائک مقرب درگاه الهی
به سراغم آمد
و پرسید:
حسین، آیا آماده رفتن هستی
یا قصد زنده ماندن داری؟!
من گفتم فعلا میل ماندن دارم
تا با آخرین توان
به مبارزه در راه دینِ خدا ادامه دهم
برای رسیدن به
حسین باید اول عباس شد
رفیق آماده ای؟
برای آرمان ها و ارزشهامون
باید محکم بایستیم مبارزه کنیم
شادی روح رفیق و همراه شهیدمون
صلوات + وعجل فرجهم
#نعم_الرفیق_ما
#رفیق_شهید
#سردار_شهید_حسین_خرازی
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#مجنون
#خیبر
#شلمچه
#طلاییه
#راهیان_نور
#دفاع_مقدس
#نعم_الرفیق
#شهادت
@sardaraneashgh
🕊 اگر بنا بود؛
آمریکا را سجده کنیم،انقلاب نمی کردیم،
ما بنده خدا هستیم
و فقط برای او سجده میکنیم،
سر حرفمان هم ایستاده ایم!
اگر همهی دنیا ما را
محاصره نظامی و تسلیحاتی کنند،
باکی نیست؛
سلاحِ ما ایمانِ ماست..!
#شهیدعلیچیتسازیان🌹
#مرگ_بر_امریکا
@sardaraneashgh
شهید جمهور
🌱همسرش میگفت: یک ماه قبل از آخرین ماموریتش، قرار بود به منزل پدرم برویم. وسط راه ماشین خراب شد، ما را گذاشت در اتوبوس و خودش رفت دنبال کارهای ماشین. بعد از یک هفته آمد دنبالم و به تهران رفتیم. مدام توی فکر بود و حرفی نمی زد، چایی و میوه برایش آوردم، نخورد و در سکوت به سر می برد🤔
🌱تا اینکه گفت: خانم من میترسم یک حرفی بزنم و شما به من بدبین شوید
ادامه داد: این مرتبه که می خواستم به خانه بیایم. مثل همیشه می خواستم چند نفری را سوار کنم تا تنها نباشم. یک آقایی ایستاده بود. برایش چراغ زدم تا بیاید سوار شود، اما وقتی من ماشین را نگه داشتم یک خانم آمد سوار شد و اتفاقا جلو هم سوار شد و من خجالت کشیدم بگویم که عقب بشین و یا اصلا سوار نشو، من هم مدام چراغ می زدم تا کسانی دیگر را هم سوار کنم🙄
🌱آن خانم گفت: چرا اینقدر چراغ میزنی تا کسی دیگر را سوار کنی، من خودم پول همه کسانی را که می خواهی سوار کنی را میدهم
من بی توجه به حرف آن خانم چراغ میزدم و تند میرفتم. تا اینکه خانم سر صحبت را باز کرد و بعد از چند دقیقه ای از من یک درخواست نامشروع داشت
تازه آنجا بود که متوجه شدم آن زن با یک فکر و هدف خبیثانه ای سوار ماشین من شده است. خواستم از ماشین پیاده اش کنم، ولی پیاده نشد. تا اینکه تهدید کردم اگر پیاده نشوی به اولین پلیس راه که رسیدیم تو را تحویل می دهم
تا این حرف را زدم ترسید و از ماشین پیاده شد. حس سبک شدن داشتم✨
🌱بعد از اینکه این قضیه را برای من تعریف کرد، مدام با خودش صحبت می کرد، می گفت: اگر به گناه می افتادم جواب دوستان شهیدم را چه می دادم، جواب تو را چه می دادم، فردای قیامت چه کار می کردم. و شاید مزد شهادت به خاطر فرار از گناه بود که خداوند به حسین من داد🌸
#شهید_حسین_رضایی🌹
#سالروز_شهادت🕊
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ به فدای «لب خشکت» که هنوز هست تشنه ی آب...
🎥لحظاتی از شهادت مدافع حرم شهید علی تمام زاده و شهید مرتضی عطایی بر بالین او...
#شهدا_شرمنده_ایم
@sardaraneashgh
بسم رب الشهداء
یه علاقه خاصی هم به حضرت آقا داشت ... خاص که نه ... بی نظیر ...❤️
عیدِ [سال ٩٥] سخنرانی آقا رو گوش میدادیم ... دیدم محمدامین دستاش رو صورتشه آرکم آروم گریه میکنه ... گریه ای که معلومه از روی بغضه و نمیتونه کنترلش کنه ...😔
گفتیم: چرا گریه میکنی امین⁉️
گفت: انقلاب داره چهل ساله میشه ... اونوقت هنوز ما حزب اللهیا ننشستیم دورِ هم یه گفتمان واحد درست کنیم ... که به دردِ جامعه بخوره ... تا آقا نخواد این مسائل سطحی و پیش پا افتاده رو تبیین کنه ... اینا وظیفه آقا نیست ... آقا اینقدر کار داره ... نباید جورِ کم کاری ما رو بکشه آخه ... این رهبر گناه داره ... ما قدرشو نمیدونیم ... یه جمله ای هم داشت همیشه میگفت: آخه الا حضرت آقا باید بشینه تو خونهاش با خیالِ راحت چایی بخوره ... تبیین شبهه ها وظیفه ماست ... چقدر آخه ما کم کاریم ...😢😔
شهید کریمیان سر مزار شهید عماد مغنیه💔
شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان🌹
@sardaraneashgh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهدا
🍃 #کلیپ
❤️ #شهید_عباسعلی_علیزاده
گفتگوی شهید با فرزندانش از پشت بیسیم🎙
سینا سینا عباس...
بسیار زیبا🌷
@sardaraneashgh
#عاشقانه_شهدا♥️
همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد، که هر وقت #دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس📝خودش هم همین کار را میکرد.
عادت داشت قبل از خواب همهی مسائل روز را #حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت که امروز بخاطر فلان مسئله از من #دلخور شدی، منو ببخش🙏 من منظوری نداشتم😔
آخرش هم یه جمله #عاشقانه مینوشت
گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی⁉️ من اصلا یادم نمیاد یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی #پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم❤️
به نقل از: همسر شهید
#شهید_پویا_ایزدی
@sardaraneashgh